امروز با شیرینکاریِ همکار عزیزم، از خود امپراطوری معظم گوگل بهم تلفن زدن!
.
.
.
(یه روبوت سخنگو که کد امنیتی جیمیل رو هجّی میکنه)
# رسانه
- ۱۰ نظر
- شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۰
آنهایی که بهدنبال آب هستند باید بدانند که آب با سراب و لعاب فرق دارد، لعب در فرهنگ قرآن یعنی بازی. واژه لعب و لعاب از یک ریشه است؛ لعاب گرچه نمی در دهان ایجاد میکند؛ اما کسی را سیر نمیکند. عدهای با لعاب دهان بازی میکنند، این بازی گرچه لذتی برای آنها دارد، ولی هیچ تشنهای با آن سیراب نمیشود. اصحاب رسانه باید بدانند هرکاری که نام خدا و یاد خدا در آن نباشد مثل لعاب دهان است که کسی را سیراب نمیکند.
اگر در کارهای رسانهای، نه در آغاز کار سخن از خدا بود و نه در انجام کار سخن از خدا بود و نه در مسیر سخن از خدا بود، آن کار نه تأثیرگذار خواهد بود و نه ماندگار؛ زیرا چنین حرکتی در حقیقت رکود و جمود است.
بعد از سالها از رادیو یه ترانهی ردیف شنیدم. گشتم دنبالش. فهمیدم تیتراژه یه سریال تلویزیونیه. خوشم اومد از رویشها. رفتم دنبال اصل شعرش. خیلی خوب و منطقی و روون و مناسب حال و احوال ما. شاعر جوونش رو پیدا کردم. اینکارهست. چند تا کار خوب دیگه توی پروندهش هست. اومدم منتشرش کنم که فهمیدم آقا با اسم مستعار برا اونور آبیها هم ترانه میگه. عاشقانههاشو اینجا میخونن و سیاسیهاشو اون طرف.
بیخیالش شدم.
*
استاد پیغام داده که حالا اگه اصرار دارین میتونین برا ملت «ربنا»م رو پخش کنین.
رئیس زده تو دهنش که صد سال! برو برا همون لجنا قر بیا. ما طرفدار تنوعیم!
*
واقعا اصالت با کدومه؟ هنر یا هنرمند؟ بالاخره این هنر است که میماند یا هنرمند؟
این دو قسمت آخر مختارنامه خیلی تلخه. با خمره خمره عسل هم نمیشه شیرینش کرد.
*
فرق مختارنامه با بقیهی سریالهای ایرانی اینه که آخرش عروسی نشد، عروس رو کشتن!
*
مردم کوفه الان چه حسی دارن وقتی این فیلم رو میبینن؟ بچههای ما فردا چه حسی دارن وقتی فیلممون رو ساختن؟
*
آخر مختارنامه عین آخر هزاردستانه. خان مظفر روی بالکن گراندهتل ایستاده و به جنازهی خونین رضا تفنگچی کف خیابون لالهزار نگاه میکنه. مرتضی سماورساز هم عینک رضا رو برمیداره و عصبانی و ناراحت بالا رو نیگا میکنه. منوچهر نوذری نریشن میگه: کاری که امروز به دست رضا نشد، فردا به دست مرتضی کارش بساخت. هزاردستان بود و ابردست؛ غافل از آنکه دست خداست بالاترین دستها. بعد حنانه ضرب میگیره روی نستعلیق آیه «یدالله فوق ایدیهم»
*
«مختار» عبرت بود، نه آرمان.
امروز در خبرها آمده بود که «قویترین مرد ایران» توی خیابان با یکی دهان به دهان شده و طرف چاقوکشیده و آقای قویترین به رحمت الهی پیوسته. یک جای دیگری هم خواندم که بازیگر شخصیت «علی کوچولو» در صف انتظار پناهندگی و اقامت در یک کشور اروپایی وضعیت ناجوری دارد.
بدون شک این دو بدبخت را کارخانهی بادکنکسازی به این حال و روز کشانده. اگر قدرت بزرگنمایی تیوی نبود من و شما کجا خبر از قویترینها داشتیم؟ و قویترینها کجا به فکر به رخ کشیدن زور بازویشان بودند و سَر خود را سَوای مردمان در فراز میدیدند؟ چه شد که علی کوچولو به این فکر افتاد که هنرمند است و فرهیخته و از مابهتران؟ پسر بچهی پنج-شش ساله کجا قدرت انتخاب دارد؟ چه کسی او را از فرش به عرش برکشید؟
متأسفانه کارخانهی بادکنکسازی اینها و امثال اینها را از میان خیل بیشمار شیفتگان شهرت و صورت برمیگزیند و با حال و روز زار و نزار دفن میکند.
باشد که از عبرتگیرندگان باشیم.
دیروز برای اولین بار برنامهی «گره» را دیدم. تعریفش را از برخی رفقا شنیده بودم. بسیار بسیار بیشتر از تصور قبلیام با دلمشغولیهایم همخوان بود. اولین جملهی مجری در شروع برنامه چیزی شبیه این بود: «این برنامه برای اوناییه که از بوجود اومدن پدیدهای به اسم انقلاب اسلامی خوشحالن اما از خروجیهای اون راضی نیستن»
برای من شنیدن این جملهی جسورانه از «خرس قطبی» شگفتانگیز، باورنکردنی و دلچسب بود. برنامه با انتقاد از سبک زندگی آمریکایی شروع شد و بعد پرداختن به «فرهنگ مصرف پلاستیک» و «حضور بیضابطهی رسانههای دیجیتال در زندگی» به موضوع «حجاب» پرداخت و یک خانم رهیافتهی استرالیایی و یک خانم ایرانی محجبه رو پای میز گفتگو نشوند.
امروز کمی جستجو کردم و میلاد دخانچی را در اینترنت پیدا کردم.
وحید یامینپور و یکی دو نفر دیگر هم در اینباره چیزهایی نوشتهاند. گره را ببینید.
امپراطوری معظم گوگل از شبکه مجازی خود به نام «گوگلپلاس» رونمایی میکند و ما قحطیزدگان ارتباط حقیقی و تشنگان دریای فیلترشدهی اینترنت به سویش حمله میبریم.
بی آن که لحظهای درنگ کنیم و از خود بپرسیم: «ما به توسعهی ارتباطات مجازیمان چه نیازی داریم؟ و چقدر نیاز داریم؟»
در این چند هفته بارها رفقا از من راجع به «مختارنامه» پرسیده اند.
البته در بسته و سربسته با هر کدام چند کلمه ای گفتگو کرده ام. اما از این مقاله ی «مختار عبرت بود نه آرمان» جناب دکتر جوادی یگانه بهتر نیافتم که حرف دلم را زده باشد.
خرس قطبی بعد از سی سال که خودش را تکان داده، آن چنان موزون هم نمی نماید.
انحصار نوین رسانه ای
بن اچ. باگدیکیان - ترحمه ی علیرضا عبادتی
چاپ اول 1385، روایت فتح، 173 صفحه، 1700 تومان
شادی روح طیبه ی حاج نادر طالب زاده
(که ایشالا بعد از صد و بیست سال شهید میشه)
شادی روح طیبه ی مرحوم دکتر ناصر طالب زاده
شادی ارواح طیبه ی پدر و مادر و آبا و اجدادی که به اینا حیات بخشیدن و بزرگشون کردن؛
شادی ارواح طیبه ی معلما و اساتید و بزرگانی که اینا رو تربیت کردن؛
شادی ارواح طیبه ی رفقا و همرزمایی که با هم جهاد کردن و می کنن؛
صلوات محمدی بفرست.
بازی های رایانه ای: مجموعه مقاله
عبدالله گیویان
مرکز تحقیقات و مطالعات رسانه ای همشهری
چاپ اول، 1388، 2500 تومان
با مقالاتی از: مسعود کوثری، ابراهیم محسنی آهویی، مقداد مهرابی، احسان شاقاسمی و ...
امروز رفته بودیم بازدید سامانه یکپارچه تولید و پخش یکی از شبکه های رادیویی.
توی استودیوی پخش، آقای مهندس همین که می خواست طرز کار نرم افزار رو به ما نشون بده یه جایی کلیک کرد که پخش اذان ظهر وسط «حی علی خیر...» متوقف شد!
همه ی استودیو به هم ریخت. تهیه کننده پخش، مجری رو پرت کرد توی استودیو و در رو بست و سریع صداشو فرستاد رو آنتن. گوینده ی بی چاره هم تا وقتی آقای مهندس و سایر عوامل فایل مناسب رو برای پخش پیدا کنند، داشت روی آنتن خدایا خدایا می کرد!
*
خلاصه این که اذان نصفه پخش شد و برای ما و رفقا که در حال تماشای این کمدی عبرت آموز بودیم خاطره ای شد.