صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۵۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صاد» ثبت شده است

قسم به ص و قسم به آن قرآنی که برای ذکر فرو فرستاده‌اند
اگر صاد همین یک خاصیت را داشت
که می‌شد
-برای دردی که نمی‌دانید چیست
و برادری که نمی‌دانید کیست
و درمانی که نمی‌دانیم از کجاست
-
بیش از سه هزار صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و علیهم)
-بی روی و ریا
بی نام و نشان
بی مزد و پاداش
بی منت و فخر-
نذر کرد
باید سر در آن را طلا گرفت.
-که البته سال‌هاست با ذکر شریف قرآن طلا گرفته‌ایم-

پ.ن:
*از همه‌تان ممنونم.

** در این روزها و شب‌هایی که آثار استجابت دعا مشهود است
و چشمه‌های چشم‌ها جاری
برای همه
-و برای برادرم همچنان-
دعا کنید
لطفاً.

***دلم برای نوشتن تنگ است؛ دستم بی‌تاب. بتاب ای قلم؛ بتاب.

# دعا

# صاد

  • ۱ نظر
  • دوشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۴
  • :: بداهه

خب
دیگه حرفی برای گفتن نداری؟

# برادر

# صاد

# پاروئیه

  • ۲ نظر
  • دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۴
  • :: پریشان

قبلاً هم پیش آمده بود. اما فکر نمی‌کردم مشکل از من باشد.
برادری تماس گرفته و مشورتی خواسته. گفتگویمان که تمام شده، پیامک فرستاده که: «لطفاً رسانه‌ای نکنید این مطلب را...»
یعنی من این‌همه آدم دهن‌لقی هستم؟ یعنی بر فرض که من چیزی از گفتگوهایم با آدم‌ها را در صاد منتشر کنم؛ کی شده که نام ببرم از آن‌ها و یا تا وقتی که وقتش نبوده،‌ جوری بگویم که کسی بغیر از آنان که چیزی از ماجرا می‌دانستند از آن مطلع بشوند؟

تا به حال موردی داشته‌ایم؟

# دوست

# صاد

  • ۲ نظر
  • يكشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۴
  • :: بداهه

به تعدادی مخاطب خاص (پاره وقت یا تمام وقت) به عنوان سوژه برای نوشتن مطالبی در موضوعات «پیامک»، «بیت»، «نغز» و حتی «پریشان» نیازمندیم.

شرایط عمومی متقاضیان:
محدودیت سنی: ندارد
محدودیت علمی: آشنایی با زبان فارسی، حدود مدرک دیپلم (یا معادل!)
محدودیت عقلی: هر چه فهمیده‌تر بهتر
میزان وقت: آزاد
درآمد انتظاری: هیچی

متقاضیان محترم می‌توانند درخواست‌های خودشان را با ذکر نام و شرح انگیزه اصلی‌شان از این اقدام، از طریق بخش محرمانه مستقیم مطرح کنند. درخواست‌هایی که در هر ساعت از شبانه‌روز ارسال شود بررسی خواهد شد.

# صاد

# وبلاگ

  • :: بداهه

تو: سلام. استفاده‌ای که از سررسیدهای سال‌ها دارید مربوط به چه موضوعاتی میشه؟ ان‌شاءالله برای کسب تجربه میخوام.
من: سلام. یادداشت روزانه. والسلام.
تو: یعنی صرفاً آنچه گذشت؟ آنچه پیش روست نداره؟
من: تخصص من تاریخ و تاریخ‌نگاریه؛ نه علوم غریبه و غیب‌گویی!

# صاد

# نوشتن

  • ۱ نظر
  • دوشنبه ۳ فروردين ۱۳۹۴
  • :: پیامک

امروز از صبح شهید با من بود.
با هم سوار مترو شدیم و رفتیم بهارستان. از جلوی سماورفروشی‌ها قدم زدیم و رفتیم داخل عمارت. شهید من را برد به بایگانی نشریات ادواری و روزنامه‌ی جمهوری اسلامی اسفند شصت را جلویم باز کرد و عکس خودش را در صفحه‌ی ششم اسفند نشانم داد. بعد با هم رفتیم واحد پویش منابع دیجیتال و در اطلاعات و کیهان همان روزها خبر شهادت و ترحیمش را دیدیم.
کارم تمام شده بود. اما شهید هنوز آن‌جا کار داشت. دستم را گرفت و برد به کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی. بسته بود. رفت به دنبال کتابدار که بیاید و در را باز کند و بعد او را وادار کرد که بگردد و قفسه‌ی مربوط به ترورها را نشانم بدهد. بعد شهید دستم را برد سمت کتابی که می‌خواست و آن را جلویم باز کرد. همزمان هم به کتابدار کمک کرد تا اسم روی برگه‌ی بازجویی قاتلش را به زحمت بخواند.
شهید ساعت سیزده و سی دقیقه امروز به من لبخند زد و خودش تصویر و مشخصات قاتلش را نشانم داد.
وقتی شهید ساعت سیزده و سی دقیقه امروز دو تا سند جدا از هم را به شکلی کاملاً قابل استنتاج کنار هم قرار داد، به چهره‌ی کتابدار خیره شدم تا ببینم او هم متوجه این هنرنمایی شگرف شده‌است یا نه؟ و فهمیدم که شهید امروز فقط با من است.

کار که به این‌جا رسید، شهید دوستی که او را به نام شهید در تلفن همراهم ذخیره کرده‌ام در کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی به سراغم فرستاد تا در برگشت همراهی‌ام کند. شهید از سندی که شهید پیدا کرده‌بود عکس گرفت، بعد با هم رفتیم به میدان بهارستان و شیرکاکائو و پیراشکی خوردیم و هفت ایستگاه مترو با هم درباره‌ی شهید و شهدا حرف زدیم.

* ششمین سال صاد این‌طور آغاز شد.

# شهید

# صاد

# قصه

# مسعود

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۳ دی ۱۳۹۳
  • :: پریشان
در کتاب است۱ که شیطان در روز حساب پیروان خویش را می‌گوید:
«وَمَا کَانَ لِىَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَنٍ
إِلَّا أَن دَعَوْتُکُمْ
فَاسْتَجَبْتُمْ لِى
فَلَا تَلُومُونِى
وَلُومُواْ أَنفُسَکُم»
این درس بزرگی است که همه‌ی آن‌هایی که اهل کار فرهنگی هستند باید از ابلیسیان بگیرند: رابطه‌ی ما با هم از جنس دعوت و پذیرش دعوت است و هر کسی هم مسئول کار خویش. گاهی دعوت اجابت می‌شود و گاهی نمی‌شود.
معمولاً در مواجهه با دوستانم زبان خود بیش از دعوت دراز نمی‌کنم. اما گاهی اوقات کار به وسوسه می‌رسد و چون دستم معمولاً برای تطمیع بسته است، ناگزیر در موارد معدودی هم کار به تهدید می‌کشد.
مورد خاص برادرمان -امیرحسین‌خان صاحب دیار۲- از اندک مواردی است که دعوت و وسوسه و تطمیع۳ و تهدید با هم به کار آمد و بالاخره جواب داد.
ان‌شاءالله که سرمشق جوانان و آرامش خاطر یاران و روشنی چشم پیران باشد. آمین!

پ.ن:
۱- سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۲
۲- روزانه‌های سابق
۳- تطمیع یا تطعیم

# حبیب

# دوست

# صاد

  • ۶ نظر
  • سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۳
  • :: بداهه
  • :: ذکر

از همه‌ی دوستان وبلاگ‌نویس رازدلی که از خدمات بلاگ آی آر استفاده می‌کنند عاجزانه تقاضا دارم این تنظیمات ساده را انجام دهند تا هنگام نمایش خوراک مطالب وبلاگشان،‌ تصاویر هم به طور کامل نشان داده شود:

برای نمایش بزرگتر بر روی تصاویر کلیک کنید

# رازدل

# صاد

  • ۲ نظر
  • يكشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۳
  • :: نغز
اول محرم است.
در شصت و سه روز گذشته فقط پنج تا مطلب نوشته‌ام؛ همه‌اش «پریشان» و سه‌تایش «پریشانِ برادر»
برای نویسنده‌ای که به طور متوسط در ماه ۲۰ تا یادداشت می‌نوشته آمار تأسف‌باری است. البته گمان نمی‌کردم که این کم‌کاری این همه طولانی شود و این اواخر هم امیدی نداشتم که این سکوت بشکند. اما خوشبختانه نسیمی وزیدن گرفت و آتش زیر خاکستر زبانه کشید و شد آن‌چه باید می‌شد و آمد آن‌چه باید می‌آمد.
*
حاج حمید به دیدار علی بلورچی رفت؛ سیدعلی به خواستگاری؛ حسین و بانو به زیر یک سقف؛ شهید گمنام پردیسان به اصفهان؛ آقا به بیمارستان؛ بچه‌ها به دانشگاه؛ معلم به کلاس نویسندگی؛ حلقه به فصل ششم؛ مجتبی به خانه‌ی بخت؛ پدر مقدس به شمال بارانی و آقا مهدوی به میهمانی خدا.
*
خلاصه‌ای بود از اهم مطالبی که می‌توانستم بنویسم و ننوشتم و نخواهم نوشت.
اول محرم است. اول خط.
بسم الله ای عین الیقین...

# ازدواج

# حلقه

# رهبر

# صاد

# میم.پنهان

# نوشتن

  • ۳ نظر
  • يكشنبه ۴ آبان ۱۳۹۳
  • :: بداهه
  • :: پدر مقدس

دیشب بی‌وقت یه پیامک خسته فرستاده.
میگم: چی شده؟
میگه: ازم توضیح نخواه؛ تو صاد هم چیزی ننویس؛ فقط دعا کن...

*
یعنی خوشم میاد از ترس «رسانه» آدم نمی‌تونه درددلش رو به رفیقش هم بگه!

# سید

# صاد

  • ۱ نظر
  • سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
  • :: پیامک

«صاد» یک وبلاگ شخصی و خصوصی است که نویسنده‌ی آن بدون اشاره به نام خود و با علم به این‌که مخاطب خاصش او را در فضای حقیقی می‌شناسد به نوشتن یادداشت‌ها اقدام می‌کند. طبیعی است که بسیاری از مطالب منتشر شده در این وبلاگ در ادامه‌ی گفتگوهای حقیقی (و پیامکی) نویسنده و دوستانش بوده و بدون مقدمه و مؤخره و نتیجه گیری و ذکر منابع و غیره منتشر می‌شود.
هر چند که هر گونه استفاده‌ای که مخاطب عام از مطالب صاد بکند موجب خوشحالی ارواح درگذشتگان این بنده‌ی سراپا تقصیر می‌گردد، اما نویسنده هیچ تعهدی مبنی بر این که مطالبش مورد فهم و پذیرش و استفاده‌ی غریبه‌ها قرار بگیرد نداشته و ندارد. می‌دانم که این صراحت لهجه ممکن است بسیاری از خوانندگان خاموش و غریبه‌ی «صاد» را برنجاند؛ اما اگر غیر از این باشد و من بخواهم رضایت همه را کسب کنم مثل آن است که چاقوی جراحی‌ام را با چاقوی پلاستیکی عوض کرده باشم. معلوم است که این هیچ ارتباطی با بی‌ادبی و بی‌تربیتی بنده ندارد!
بدیهی است که نویسنده و دوستانش همگی مذکر هستند و از این بابت اصلاً احساس خجالت و عقب‌ماندگی نمی‌کنند. در موضوعاتی مثل سبک زندگی و ازدواج و غیره که جایگاه و تفاوت نقش زن و مرد پر رنگ می‌شود، طبیعتاً سوءبرداشت‌ها از مطالب «صاد» در میان خوانندگان مؤنت و محترم بیشتر می‌شود. هر چند که می‌توان با کامل نوشتن و پر و بال دادن به نوشته‌ها جلوی این سوءبرداشت‌ها و کج‌فهمی‌ها را گرفت،‌ اما در پنج سال گذشته بیش از هزار و صد یادداشت در صاد نوشته‌ام و اگر روشی غیر از خلاصه نویسی داشتم،‌ این یادداشت‌ها به بیست تا هم نمی‌رسید.


# صاد

  • :: بداهه

بازی جدیدی راه انداخته‌ام. چه می‌شود کرد؟ یک طوری باید گذران عمر کنیم دیگر.
شیرآهو را ببینید.

# شیرآهو

# صاد

# وبلاگ

  • ۰ نظر
  • جمعه ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۳
  • :: بداهه

حضرت وحید دعوت کرده که امسال هر کتابی می‌خوانیم در وبلاگ‌هایمان معرفی کنیم و مسابقه بدهیم و جوجه‌ها را هم آخر پاییز بشماریم.
به گواهی بایگانی صاد تاکنون پنجاه نوشته با موضوع کتاب منتشر کرده‌ام که همه‌ی آن‌ها معرفی، نقل یا نقد کتاب‌هایی بوده که دیده‌ام یا خوانده‌ام. پرداختن به کتاب کار تازه‌ای برای صاد نیست. اما لبیک به دعوت استاد و شرکت در یک حرکت جمعی فرهنگی لذت‌بخش و آموزنده خواهد بود ان‌شاء الله.

من هم به سهم خودم از این دوستان برای پیوستن به این حرکت وحیدانه دعوت می‌کنم:

علی اصغر در پرهنگ که قرار است بی‌فرهنگی را پر بدهد؛
آقا پویا در هدهد که پرنده‌ای است فرهیخته و دانشمند؛
مهدی الف در وبلاگ اقراء که وظیفه‌ی ذاتی‌اش همین است؛
و محمدحسن عزیر تک تیرانداز که خوب می‌خواند و خوب می‌نویسد.

# وبلاگ

# رازدل

# صاد

  • ۵ نظر
  • يكشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۳
  • :: کتاب

هزاره ص


من چی میگم؟
واقعاً لازم است توضیح بدهم که چرا تصمیم گرفتم برای خودم و این کلبه‌ی محقر درویشی نوشابه باز کنم؟ یا این‌که همان مصرع نوشته‌ی افتتاحیه‌ی صاد در بهمن ۸۸ (اول ربیع المولود چهارسال پیش) برای تشریح این موقعیت مضحکی که در آن قرار دارم کافی است؟
در یک جمله بگویم که برای من «صاد» بهانه‌ی با شما بودن است و امروز -به روایت ماه- چهار سال تمام از تولد این بهانه‌ی شیرین می‌گذرد. «هزاره‌ی صاد» بار دیگر این بهانه را جان می‌دهد و مزه‌ی با هم بودن را به همه‌مان می‌چشاند.

این بلبله چی میگه؟
«یک خط عمودی و سه تا دایره در مقابلش» این تصور شما از شکل هزار است: «۱۰۰۰»؟ اشتباه می‌کنید.
تصویری که از هم‌اکنون به مدت نامعلومی در بالاصاد مشاهده می‌کنید، تصویری از هزار است. دانشمندان ثابت کرده‌اند که هزار، شباهنگ، عندلیب، هزاردستان یا همان بلبل خودمان قطعاً همین شکلی است و کاربرد آن در این مکان خیلی هم ایهام دارد.
معرفی می‌کنم:
بچه‌ها -> بلبل
بلبل -> بچه‌ها
آن عبارت بعلاوه چهارده هم که در سربرگ این ویژه‌نامه می‌بینید هیچ معنی بدی ندارد و نشان می‌دهد که بیش از چهارده نفر در تهیه‌ی «ویژه‌نامه هزاره‌ی صاد» مشارکت کرده‌اند.

شما چی میگید؟
توضیحات زیادی دارم که به این یادداشت‌ها اضافه کنم.
شاید اگر حال بیش‌تر یا کار کم‌تری داشتم می‌نشستم و برای تک‌تک‌شان جوابیه، تکذیبیه یا اخوانیه‌های مفصلی می‌نوشتم. اما حالا وقت گذشته‌است و هلال باریک ماه ربیع در آسمان است و خوانندگان صاد حتی پیامکی پیگیر هستند که هزاره چه شد؟ لذا در لابلای یادداشت‌ها فقط آن‌جا که مداخله ضروری بوده است در میان دو قلاب [ ] با توضیحات مختصری به محضرتان شرفیاب شده‌ام.
پیوندهای میان‌متنی فراوانی هم در این ویژه‌نامه هست که به انتخاب دوستان از نوشته‌های برگزیده‌ی صاد هستند. زحمت کلیک بر روی آن‌ها را اگر بکشید احتمالاً سفری در زمان و مکان خواهید داشت.
*
برخی از دوستان یادداشت‌های‌شان را به زبان خوش و سر وقت فرستادند که دم‌شان گرم!
برخی دیگر با اصرار فراوان و فشارهای پیامکی: «یادداشتت برسه!  ستاد برگزاری هزاره صاد» نوشته‌هایشان را رساندند که روح‌شان شاد!
و برخی عذر خواستند و به زمان دیگری حواله کردند که یادشان گرامی!

طبیعتاُ جایزه‌ای که قرار بود با مشارکت «روابط عمومی و امور بین الملل واحد قم و حومه» تقدیم کنیم، اهدا می‌شود به یادداشت برگزیده‌ی این ویژه‌نامه که می‌گذارم به انتخاب خودتان. در نظرات بفرمایید که چه کنیم؟
*
یادداشت‌ها را بر اساس زمان ارسال آن‌ها یا به ترتیب قد نویسندگان مرتب نکرده‌ام. بلکه به رسم فهرست پیوندهای مرصاد احتمالاً به ترتیب سن نویسندگان‌شان، آن‌ها را زیر هم چیده‌ام. از دوستان هم‌سن و سال عاجزانه تقاضا دارم با هم دعوا نکنند.
در ذکر اسامی نویسندگان هم به اختصار اکتفا کرده‌ام که حکما گفته‌اند: «آن چه عیان است؛ چه حاجت به بیان است؟» و سپس افزوده‌اند: «فضول هرگز نیاسود» [یا یه همچین چیزی]
بیت:
اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده‌تر بود
بفدایتان

# برادر

# حبیب

# دوست

# راغب

# سید

# سین

# صاد

# ققنوس

# محمدم

  • :: بداهه
به حول و قوه‌ی الهی و به شرط حیات،
هزارمین نوشته‌ی صاد
اول ربیع المولود یکهزار و چهارصد و سی و پنج
سیزدهم دی ماه نود و دو
منتشر خواهد شد.
صاد
از حالا فرصت دارید در تکمیل «ویژه نامه‌ی هزاره‌ی صاد» مشارکت کنید.
بامزه‌ترین مطلبی که در صاد خوانده‌اید، به یادماندنی‌ترین یادداشت، تلخ‌ترین نوشته، خاطراتی از صادخوانی، تصاویر با ارتباط و بی‌ارتباط با صاد، انتقادها و پیشنهادهای در گلو مانده، یادداشت های ویژه از خودتان به این مناسبت و هر چیز دیگری که به نظرتان در این ویژه نامه می‌تواند بیاید را از هر راهی که بلد هستید به دست من برسانید.
با مشارکت «روابط عمومی و امور بین الملل واحد قم و حومه» قرار است جایزه هم بدهیم.

# صاد

  • چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۲
  • :: بداهه

بیان چهارمین فضایی است که از ۱۳۸۸ تا حالا به آن نقل مکان کرده‌ام. اول از همه ۱۷۰۷ نقطه بلاگفا بود که رفت به ۱۷۰۷ نقطه رازدل و بعد ۱۷۰۷ نقطه آی آر شد در هاست شخصی و از امروز هم بیان.
هر بار عوامل مختلفی دست به دست هم داده‌اند که صاد را از منزلی به منزلی دیگر ببرم. اما شاید غیرمنطقی‌ترین دلیل این باشد که چون به مستأجری در فضای حقیقی عادت کرده‌ام و اسباب‌کشی را بخشی از زندگی روزمره می‌دانم، از نظر روحی به اسباب‌کشی در فضای مجازی هم معتاد شده‌ام.
در هر اسباب‌کشی مزیتی به دست می‌آید و مزیتی از دست می‌رود. یک جا رایگان است و تبلیغات دارد و یک جا هزینه می‌گیرد و امکانات می‌دهد. باید این میانه نقطه‌ی سر به سر را پیدا کرد. اما بالاخره از هر جایی به هر جایی اسباب ببری همیشه روزهای اول ذوق و شوق دارد و کم کم محدودیت‌های جدید و مشکلات تازه به سراغت می‌آید. از همه مهم‌تر جعبه‌های پر از کتاب و کاسه و بشقاب است که در هر جابجایی آسیب می‌بیند و هر بار بالاخره محتوایی مفقود یا معیوب می‌شود.
همه‌ی این‌ها را بهتر از همه‌ی شما می‌دانم و باز تن به جابجایی داده‌ام.
*
برای مهاجرت به بیان ابتدا همه‌ی ۳۶۵ مطلب بلاگفایی صاد را به همراه نظراتش به بیان آوردم. (در انتقال قبلی از بلاگفا به رازدل متأسفانه نتوانسته بودم نظرات را منتقل کنم و از این لحاظ حالا بایگانی کامل‌تری دارم.) سپس بیش از ۶۰۰ مطلب دیگر را از وردپرس به این‌جا کوچاندم و زمان زیادی را صرف انتقال تمامی تصاویر و فایل‌های صوتی از هاست رازدل و پرشین‌گیگ به صندوق بیان‌ کردم.
اما از همه‌ی این‌ها پیچیده‌تر بازسازی نشانی تمامی تصاویر و فایل‌های صوتی و همچنین تصحیح دسته‌بندی‌ها و برچسب‌گذاری مطالب اولیه بود و به برکت آن حالا دسته‌بندی و برچسب‌گذاری منظم‌تری دارم.
*
به رسم همه‌ی جلسات تودیع و معارفه لازم است تا در پایان از پشتیبان همیشگی و همراهی صمیمانه برادر ادمینم «امین» در تمامی روزهای شبکه‌ی رازدل تشکر کنم و بخاطر زحمات گاه و بی‌گاهم از او حلالیت بطلبم.

صاد هم‌چنان با افتخار عضو باشگاه وبلاگ‌نویسان رازدل خواهد بود؛ ان‌شاءالله.


شما می‌توانید برای مطالعه صاد همچنان به استفاده از این لینک فیدبرنر ادامه دهید:

http://feeds.feedburner.com/1707ir

# امین

# رازدل

# صاد

  • ۲ نظر
  • دوشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۲
  • :: بداهه
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون