صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

تو: در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست
من: این عکس ؛ جای تو را اصلاً برایم پر نخواهد کرد ؛ بر عکس ...

# برادر

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۳
  • :: بیت
  • :: پریشان
  • :: پیامک

آخر جلسه، رندانه، می‌گویم: «خیلی دوست داشتم یک بار دیگر شما را ببینم که الحمدلله امروز توفیق شد.»
مانده است که چه بگوید. اصلاً یادش نمی‌آید دفعه‌ی قبلی کی بوده. سریع شروع می کند در ذهن جوانش دنبال زمان‌ها و مکان‌هایی می‌گردد که ممکن است در آن‌ها به من برخورده باشد. یقین دارم که به نتیجه‌ای نمی‌رسد.
*
تا خانه نان خشک جو می‌خورم و به کوچکی دنیا می‌خندم.

# آدم‌ها

# دوست

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۳
  • :: بداهه

بیست و چند نفر مرد و زن و بچه، از پای کوه خضر نبی (علیه‌السلام)، پای پیاده راه افتادیم به سمت جمکران. از هفت تا هشت و نیم که صدای مؤذن از گل‌دسته‌ها بلند شود،‌ از کنار جاده، در خاکی و آسفالت، راه رفتیم و حرف زدیم و شعر خواندیم و با بچه‌ها بازی کردیم.
نماز و توسلی در مسجد و بعد در حیاط بزرگ و خلوت جمکران بساط پهن کردیم و چیزی خوردیم.

# کانون

# قم

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۳
  • :: بداهه

ای زلف تو هر خمی کمندی
چشمت به کرشمه چشم‌بندی

مخرام بدین صفت مبادا
کز چشم بدت رسد گزندی

ای آینه ایمنی که ناگاه
در تو رسد آه دردمندی

یا چهره بپوش یا بسوزان
بر روی چو آتشت سپندی

دیوانهٔ عشقت ای پری‌روی
عاقل نشود به هیچ پندی

تلخست دهان عیشم از صبر
ای تنگ شکر بیار قندی

ای سرو به قامتش چه مانی؟
زیباست ولی نه هر بلندی

گریم به امید و دشمنانم
بر گریه زنند ریشخندی

کاجی (کاشکی) ز درم درآمدی دوست
تا دیدهٔ دشمنان بکندی

یارب چه شدی اگر به رحمت
باری سوی ما نظر فکندی؟

یک چند به خیره عمر بگذشت
من بعد بر آن سرم که چندی

بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم

# سعدی

  • ۰ نظر
  • شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۳
  • :: بیت

بعد از چهار ماه بالاخره امروز نوشتم.

# آوینی

  • ۱ نظر
  • جمعه ۱۶ خرداد ۱۳۹۳
  • :: بداهه

بعد از سه ماه بالاخره امروز نوشتم.

# کانون

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
  • :: بداهه

بعد از یک ماه بالاخره امروز نوشتم.

# کانون

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۳
  • :: بداهه

وقتی نمایش رها شده از بند را می شنوم کاملا احساس می کنم زندگی خودم را بازگو می کنید با این تفاوت که من مثل رها قهرمان داستان شجاعت ندارم و بسیار از طرد روحانی می ترسم و از ۱۳ سالگی تا کنون که چهل سال دارم این ترس همراه من است البته در واقع مسلمانم و در خفا وظایف مسلمانیم را انجام می دهم ولی در ظاهر بهایی هستم به هر حال از شما به خاطر برنامه هایتان ممنونم زیرا این تنها وسیله ای است که می توانم با آن از تکالیف شرعیم با خبر شوم.

همین پیام‌های کوچک و به ظاهر کم اهمیت گاهی تا چند هفته آدم را سر پا نگه می‌دارد.
شنیدن نمایش ما برای این بنده‌ی خدا و خواندن پیام این بنده‌ی خدا برای من هر دو یک اثر را دارد.

# اداره

  • ۱ نظر
  • سه شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۳
  • :: روایت امروز

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

کهیعص

ذِکْرُ رَحْمَةِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا

صدق الله العلی العظیم

سوره مبارکه مریم


دوقلوها

تصویر تزیینی نیست.

# تولد

# توحید

# توکل

  • ۹ نظر
  • دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۳
  • :: ذکر
  • :: پدر مقدس

به همان سادگی و راحتی که یکی تعارف زد و من هم پذیرفتم و شد آن‌چه شد و مقیم قم شدم؛ من هم به یکی از دوستان بزرگ و بزرگوار تعارف زدم و کم‌کم دارد می‌شود که بشود آن‌چه خواهد شد.

امروز از این طرف به آن طرف شهر به دنبال شغل و مسکن و مدرسه‌ی بچه‌هایش دوید و دویدم؛ و دیدم که به چه آسانی درهای بسته در مقابلش باز می‌شود و من هم به همراه او -به لطف همراهی او- از‌ آن درهای بسته عبور می‌کنم.

خدایتان نصیب گرداند.

# آقا وحید

# قم

# هجرت

  • ۲ نظر
  • يكشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۳
  • :: بداهه

در نبرد جمل به فرماندهی امیرالمؤمنین علیه السلام بین ۳۰۰۰ تا ۶۰۰۰ مسلمان کشته شدند که از نظر شیعه همگی در قعر دوزخ جای دارند.

# تاریخ

# اهل بیت

  • ۱ نظر
  • شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۳
  • :: روایت امروز

شهریور ۸۶ فیلم‌برداری مصاحبه‌ها به پایان رسیده و تا حالا در مرحله‌ی تدوین است.
دیروز بالاخره بعد از شش ماه که قرار بود با سید درباره‌ی فیلم‌نامه مستند صحبت کنیم جلسه‌ای نصفه و نیمه داشتیم و قرار شد دو هفته دیگر طرح اولیه فیلم‌نامه را بحث کنیم.
با این سرعت پیشرفت احتمالاً تدوین تا شهریور ۹۶ ادامه خواهد داشت.

# رسانه

# جهادی

  • :: بداهه

امروز صبح علی الطلوع بعد از یک سال و پنج ماه توفیق زیارت قبله‌ی تهران، حرم نورانی عبدالعظیم حسنی و حمزه بن موسی الکاظم علیهم السلام به اتفاق جمع صمیمی دوستان نصیبم شد. ساعتی بعد از غروب هم دوباره به اتفاق خانواده راهی شهر ری شدیم و بچه‌ها را برای اولین بار به زیارت این حرم بردیم و تا پاسی از شب مجاور مقام شاه عبدالعظیم بودیم.

در این طلبیدن دوقلو در آخرین روز ماه رجب حتماً حکمتی هست.

# اهل بیت

# تهران‌گردی

# حبیب

# دوست

# محمدم

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۳
  • :: بداهه
  • :: پدر مقدس
تو: فردا ساعت #*؟|$*بیام؟
من: یه میلیون دادی گوشی خریدی؛ نشد یه بار اعداد رو درست بفرسته.
تو: نهصد و پنجاه تومان :)

# دوست

# فن‌آوری

# محمدم

  • ۴ نظر
  • چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۳
  • :: پیامک

عزیز به مریم می‌گوید: «پسرم»

  • ۳ نظر
  • سه شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۳
  • :: عزیز
  • :: پدر مقدس

یک، دو، سقوط!
راه رفتنتان به سه نمی‌رسد هنوز.

  • ۴ نظر
  • دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۳
  • :: پدر مقدس
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون