صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

  • ۳ نظر
  • يكشنبه ۲۴ فروردين ۱۳۹۳
  • :: بداهه

[قمرسادات ، همسر علامه] همیشه به نجمه سادات [دختر علامه] می گفت: «مردها تحملشان کم است. اگر زن زندگی را یک جوری اداره کند که مرد فکرش آزاد باشد، آن وقت می تواند پیش رفت کند. کارش را بهتر انجام بدهد.»
الان نورالدین مریض است، نافش چرک کرده، هیزمشان برای اجاق تمام شده، بچه ها لباس زمستانی ندارند، اما آقا جون هیچ کدام این ها را نمی داند. مادر نمی گذارد بفهمد. می‌گوید: «حاج آقا روحش لطیف است. با تلنگری به هم می ریزد.»

سیدمحمدحسین طباطبایی - زندگی - نشر روایت فتح

با این که کتاب کوچک و قشنگ زندگی علامه را بارها خوانده‌ام، اما این بریده را از وبلاگ محمدحسن نقل کردم.
کاملاً قابل مقایسه با زندگی مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء!

# ازدواج

  • ۱ نظر
  • شنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۳
  • :: روایت امروز
  • :: کتاب

مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء معروف به شیخ کبیر و از بزرگ‏ترین فقیهان عالَم تشیّع بوده است... مرجع هم شده بود.
اهل علم و اصحاب سرّش فهمیدند که همسرش در خانه بداخلاقى می‌کند، ولى خیلى هم خبر از داستان نداشتند. این قدر در مقام جست‏جو برآمدند تا به این نتیجه رسیدند که این مرد بزرگ الهى، این فقیه عالیقدر گاهى که به داخل خانه می‌رود، همسرش حسابى او را کتک می‌زند. یک روز چهار پنج نفر جمع شدند و خدمتش آمدند.
گفتند: آقا ما داستانى شنیده‌‏ایم از خودتان باید بپرسیم، آیا همسر شما گاهى شما را می‌زند؟!
فرمود: بله، عرب است، قدرتمند هم هست، قوى بنیه هم هست، گاهى که عصبانى می‌شود، حسابى مرا می‌زند. من هم زورم به او نمی‌رسد.
گفتند: او را طلاق بدهید.
گفت: نمی‌دهم.
گفتند: اجازه بدهید ما زن‏هایمان را بفرستیم، ادبش کنند.
گفت: این کار را هم اجازه نمی‌دهم.
گفتند: چرا؟
گفت: این زن در این خانه براى من از اعظم نعمت‏هاى خداست، چون وقتى بیرون می‌آیم و در صحن امیرالمؤمنین می‌ایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز می‌خوانند، مردم در برابر من تعظیم می‌کنند، گاهى در برابر این مقاماتى که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمی‌دارد، همان وقت می‌آیم در خانه کتک می‌خورم، هوایم بیرون می‌رود. این چوب الهى است، این باید باشد.

به نقل از کتاب نفس، استاد حسین انصاریان، جلسه ۲۱

# توحید

# جهادی

# ازدواج

  • ۲ نظر
  • جمعه ۲۲ فروردين ۱۳۹۳
  • :: روایت امروز

تازه داماد: سلام. سؤال: شاخصه‌های زندگی متأهلی جهادی چیست؟
من: سلام. جهادی بودن چه فایده دارد؟ برو آدم باش!
تازه داماد: سؤال: آدم بودن چه شکلی است؟ با رسم شکل توضیح دهید!
من: اگر چند ماه صبر کنی ممکنه یه مطلب مفصل درباره‌ش بنویسم!
تازه داماد: می‌ارزه... تو اون موقع سعی می‌کنم ادای آدم بودن رو در بیارم!

# ازدواج

# جهادی

# دوست

# ققنوس

  • ۵ نظر
  • پنجشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۳
  • :: پیامک

من: ازش خبر نداری؟
تو: نه

# برادر

# سین

  • ۱ نظر
  • چهارشنبه ۲۰ فروردين ۱۳۹۳
  • :: پیامک

تو: سؤال فوری: مربی خوب را از کجا باید پیدا کرد؟ (تربیت کردن بداند. در دسترس باشد. واقعاً با او رشد کنی. از سردرگمی نجاتت دهد.)
من: شانس آوردی که با آدم مؤدبی طرف هستی...

# تربیت

# دوست

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۳
  • :: پیامک

ارتباطات توسعه در جهان سوم
س. ملکات و ل. استیوز
ترجمه شعبانعلی بهرامپور
پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ۶۵۶ صفحه


به توصیه‌ی یکی از دوستان نگاهی به این کتاب انداختم. خلاصه‌ی چیزی که فهمیدم اینه که یک عامل جدی توسعه‌ی کشورهای جهان سوم، ارتباطاته. البته کتاب ابعاد مختلفی از این قضیه رو باز می‌کنه. اما بخش جالبش برای من فصل هفتم و هشتم بود که راجع به «الهیات رهایی بخش و توسعه» و «ارتباطات و معنویت در توسعه» بحث کرده بود.
ساینتیست‌ها با همه‌ی عنادی که با خدا دارند و دین رو مروج خرافه و جهل می‌دونند و نهایتاً اون رو به عنوان امری شخصی می‌پذیرند، باز هم نمی‌تونند نقش آموزه‌های الهی و ادیان مختلف رو در توسعه‌ی جوامع نادیده بگیرند.
مثال‌های جالبی از برزیل، سریلانکا و کشورهای آفریقایی در کتاب وجود داره که گروه‌هایی شبیه گروه‌های جهادی خودمون کارهای مهمی در توسعه‌ی روستایی و ارتقای فرهنگ عمومی انجام دادند.
مطالعه‌ی این کتاب رو به خاطر ترجمه و ویراستاری بسیار بد به هیچ کس توصیه نمی‌کنم!

# غرب

# جهادی

  • ۳ نظر
  • دوشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۳
  • :: کتاب

«دوندگی امدادی» یکی از شاخه‌های ورزش دومیدانی است که در‌ آن دونده‌ها تشکیلِ یک گروه را می‌دهند و هر یک چوب (باتون فلزی) را به مسافت مشخصی حمل می‌کند و به دیگری می‌دهد.
*
این آبله‌ی عجیب در خانواده‌ی ما به صورت امدادی تکثیر می‌شود. یعنی همیشه یک نفر مریض است و در هیچ زمانی دو نفر مریض نیستند: پسرخاله، دخترخاله، من، دختر کوچولو و از امروز هم آقا پسر!
هر کدام دو هفته‌ی تمام، بدون هم‌پوشانی

# خانواده

# زندگی

  • ۱ نظر
  • يكشنبه ۱۷ فروردين ۱۳۹۳
  • :: پدر مقدس

در مجموع سه ترم مبلغ ناقابل سه میلیون تومان وام شهریه‌ی دانشجویی گرفتم که با احتساب کارمزد آن باید حدود سه میلیون و دویست هزار تومان باز پس بدهم. طی مراحل فارغ‌التحصیلی مجبورم کردند که ده درصد آن را یک‌جا پرداخت کنم و حالا دفترچه قسط الباقی آمده است: شصت ماه، هر ماه حدود پنجاه هزار تومان.
تا فروردین ۹۸ این خاطره با من خواهد بود.

# حماسه

# دانشگاه

# زندگی

  • ۰ نظر
  • شنبه ۱۶ فروردين ۱۳۹۳
  • :: بداهه

مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء روز عید فطر سر سجّاده‏‌اش نشسته بود، یک فقیر مستحقّ شرعى آمد و گفت: «آقا از فطریّه‏‌هایى که به شما داده‏‌اند، به من کمک کنید.»
گفت: «همه فطریّه‏‌ها را خرج کرده‏‌ام.»
فقیرِ کارد به استخوان رسیده دهانش را پر از آب کرد و به صورت شیخ ریخت و گفت: «تو که نمی‌توانى یک فقیر را بگردانى، چرا جاى پیغمبر نشسته‌‏اى، بلند شو یک نفر دیگر بنشیند.»
شیخ کبیر هم بلند شد، عبایش را از دوشش برداشت و رو به جمعیّت فرمود: «هر کس احترامى به محاسن سفید من دارد و مرا دوست دارد، هر چه قدر می‌تواند در این عباى من بریزد.»
خودش در صف جماعت گشت، عبایش را پر از پول کرد و به آن فقیر داد و از او هم عذرخواهى کرد و گفت: «مرا ببخش، نمی‌دانستم اگر آبرویم را خرج کنم می‌توانم حقّ تو را بدهم.»

به نقل از کتاب نفس، استاد حسین انصاریان، جلسه ۲۱

# توکل

# توحید

  • ۰ نظر
  • جمعه ۱۵ فروردين ۱۳۹۳
  • :: روایت امروز

در روزهای بیماری اخیر، به همه چیز فکر کرده بودم غیر از این‌که واگیر این درد لعنتی به عزیز هم سرایت کند.

بیماران را، عام و خاص، دعا کنید لطفاً.

# دعا

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۱۴ فروردين ۱۳۹۳
  • :: عزیز

ما به مرحله‌ی مخفی کردن مُهر و تمرین نخندیدن هنگام نماز رسیده‌ایم و شما به مرحله‌ی جویدن تسبیح و خوابیدن روی سجاده.
تقبل الله!

# زندگی

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۱۲ فروردين ۱۳۹۳
  • :: پدر مقدس

جان انسان برای رسیدن به کمال الهی خود باید از مسیر تعقل و تفکر عبور کند و انسانِ موحد «غفلت گریز» و «هوشیار» است. او از هر «دام رسانه‌ای» که برای متوقف کردنش در مسیر اندیشیدن و تعالی تنیده شده باشد می‌گریزد و از «مسکرات رسانه‌ای» که بی‌خودی و بی‌هوشی می‌آورد پرهیز می‌کند.

وبلاگ‌نویسی: موافقم؛ مخالفم

# سبک زندگی

# رسانه

# تقوا

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۱۱ فروردين ۱۳۹۳
  • :: روایت امروز

دو نفر از دوستان خوب وبلاگی من اخیراً چند مطلب خواندنی منتشر کرده‌اند که پیشنهاد می‌کنم حتماً ببینید:

۱- برادرم در وبلاگ هُدهُد دو مطلب نوشته از تجربه‌ی حضورش در شبکه‌های اجتماعی و حواشی آن که به نظرم در زمینه‌ی انتقال تجربه و مستندسازی تجربیات کار ارزشمندی است و ان‌شاءالله ادامه داشته باشد:

۲- آقا محمدمهدی راغب هم از خاطرات سفری عجیب و غریب روایتی جذاب، هیجان انگیز و بامزه نوشته که از خواندنش پشیمان نمی‌شوید. امیدوارم به زودی این داستان را به سرانجامی برساند:

# دوست

# راغب

# رسانه

# وبلاگ

  • ۰ نظر
  • شنبه ۹ فروردين ۱۳۹۳
  • :: روایت امروز

خدایا!
«عشق»
درمانی به غیر از
«مرگ»
می‌خواهد

که من
می‌میرم از این «درد»
و
«درمانی»
نمی‌بینم
...

# فاضل

# محبت

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۷ فروردين ۱۳۹۳
  • :: بیت

امروز رفتم و «چ» آخرین حرف حاتمی کیا در سینمای ایران و اولین حرف از نام خانوادگی سیدمصطفی چمران را دیدم.

۱- حاتمی‌کیا همه‌ی گلوله‌های شلیک نکرده از آزانس شیشه‌ای تا امروز را یک‌جا خرج می‌کند و دو ساعت رگبار کلاش و دوشکا و آرپی‌جی را به سمت مخاطب می‌گیرد و اعصاب و روان آدم را به هم می‌ریزد. به نظرم باید قبل از تماشای فیلم تذکر می‌دادند که تماشای «چ» از لحاظ میزان خشونت مناسب هر گروه سنی نیست.
اما انصافاً معلوم است که پدر کارگردان و عوامل فیلم برای درآوردن تک تک صحنه‌ها در آمده و پوستشان کنده شده تا با امکانات موجود در سینمای ایران «چ» را بسازند.

۲- «چ» احتمالاً اولین فیلم حاتمی‌کیاست که قابل نمایش برای مخاطب غیرایرانی هم هست. البته فکر کنم قبلش باید چند صفحه‌ای درباره‌ی انقلاب ایران و مسأله‌ی کردستان و غائله‌ی پاوه توضیح داد. این گنگ بودن اتفاق تاریخی فیلم و حواله کردن مقدمه‌ و مؤخره‌ی تاریخی داستان به دانش قبلی مخاطب (مثل نقش دولت موقت در جدایی طلبی‌های اول انقلاب، کومله و ارتباط آن‌ها با چپ و ...) مشکلی است که همه‌ی جوانان و نوجوانان ما در تماشای «چ» خواهند داشت. ظاهراً حاتمی‌کیا «چ» را برای آن‌هایی ساخته که مثل خودش همه‌ی ماجراهای آن سال‌ها را از نزدیک دیده‌اند. شاید هم هدفش کنجکاو کردن جوانان به تحقیق و مطالعه درباره‌ی این موضوع بوده‌است! در هر صورت «چ» بیش‌تر از آن که یک توضیح تاریخی باشد، یک معمای تاریخی است.

۳- مهم‌ترین مشکل من با «چ» حضور مختار ابوعبید ثقفی در پاوه است. نمی‌دانم بقیه هم همین حس را دارند یا نه. ولی وقتی چمران عینک از صورت بر می‌دارد و دستار کردی بر سر مخفیانه سوار ماشین دکتر عنایتی می شود، دیگر هیچ قرینه‌ای وجود ندارد که شما بپذیرید او مختار نیست و چمران است! واقعاً بیش از شباهت حیرت‌انگیز چهره‌ی عرب‌نیا به شهید چمران باید از شباهت چمرانِ «چ» به مختار حیرت کرد. البته گذشت زمان احتمالاً این مشکل را حل خواهد کرد.

۴- به نظرم حالا که حاتمی‌کیا به این سطح فنی و توان داستان‌پردازی از مستندات و اقبال مخاطب رسیده، از این به بعد هر سه سال که بگذرد و یکی مثل «چ» نسازد (مثلا «ه» یا «م» یا «ب» یا حتی «ص») باید به خدا پاسخگو باشد.

# رسانه

# انقلاب

# سینما

  • ۵ نظر
  • چهارشنبه ۶ فروردين ۱۳۹۳
  • :: بداهه
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون