صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

از امروز ضبط مجموعه جدید برنامه «سایه روشن» رو شروع کردیم. قراره در ماه اسفند هر روز عصر پخش بشه. موضوع خاص برنامه رو هم بررسی ابعاد اجتماعی و روانی آسیب های «گیم نت» و «کافی نت» قرار دادیم.
توی عمرمون پامون به کلانتری باز نشده بود که به لطف این برنامه باز شد. رفتیم پیش معاون اجتماعی ناجا و پلیس فتا و ...
کارشناس جدیدی هم پیدا کردیم که خیلی باحاله. البته فعلاً از قسمت‌های اول برنامه راضی نیستم. ایشاللا که در قسمت‌های بعدی بهتر بشه.

# اداره

# رسانه

  • :: بداهه
امروز که بعد از پانزده سال دوباره این برنامه‌ی تبلیغی تلویزیونی را دیدم، علاوه بر تداعی خاطرات و زنده شدن یاد لحظات خاص نوجوانی در دهه هفتاد، نکته‌های ریز و دقیقی از ساختار این برنامه توجهم را جلب کرد:
  • استفاده از شعر کلاسیک، ساده فهم و درست از نظر ادبی
  • داستان پردازی برای ارایه‌ی پیام
  • تنوع موقعیتی و مکانی (کلاس درس، پارک، خانه، آشپزخانه، بیمارستان)
  • تنوع و تعدد بازیگر (هم دختر و هم پسر)
  • ترکیب هدفمند شخصیت‌های واقعی و پویانمایی
  • عدم سوء استفاده از کودکان در شهوانی کردن تبلیغ
  • عدم سوء استفاده از موسیقی در مطرب و مهیج کردن تبلیغ
  • توجه به خانواده محوری و مدرسه محوری در‌ تربیت
  • رعایت طرح درس یک جلسه آموزشی (یادآوری مطلب گذشته، ارایه پیام جدید، ذکر مثال، یادآوری پیام جدید در انتها)
  • تأثیرگذار کردن درک پیام با درگیر کردن احساسات مخاطب در انتها (صحنه بیمارستان)
  • هشدار دهندگی در عین دوست داشتنی بودن
  • و ...
مدت‌ها بود که به این فکر می کردم که آیا می‌شود تبلیغ کرد و اغوا نکرد؟ دعوت کرد و گول نزد؟ ترغیب کرد و افراط نکرد؟ به نظرم این نماهنگ تبلیغی آقای ایمنی نمونه‌ی کامل و آموزنده‌ای از پیمودن مسیر بومی و اخلاقی در تبلیغات است.
*
شما از این تبلیغ چه خاطراتی دارید؟ چه برداشتی دارید؟ راستی پیرمردها کجای مجلس نشسته‌اند؟

# رسانه

  • :: بداهه

تاریخ فراغت از تحصیلم انتهای ماه چهار است. دو سال غیر حضوری درس خواندنم و حالا شش ماه است به صورت حضوری دنبال مدرکم می‌دوم.
یک روز رفتم «یزد» که مدرک کارشناسی را بگیرم که بدهم «قم» و کارشناسی ارشد بگیرم. تأییدیه تحصیلی را دستم ندادند و گفتند پست می‌کنند.
پستچی «قم» نامه را تحویل «دبیرخانه ساختمان جدید» داده و به «دبیرخانه ساختمان قدیم» نرسیده. گفتند خودت برو بگیر. رفتم «ساختمان جدید». شیر تو شیری بود تماشایی. خودم از لابلای صدها پاکت نامه‌ی بازشده و باز نشده، نامه‌ام را پیدا کردم. پنج هفته از رسیدنش می‌گذشت و ممکن بود به همین منوال پنج سال هم بماند و کسی پیدایش نکند. «دبیرخانه ساختمان جدید» نامه را داد دست خودم که ببرم «امور دانش آموختگان» در «ساختمان قدیم». «امور دانش آموختگان» مرخصی بود. یک هفته‌ای معطل شدم. آمد و نامه و سایر مدارک را تحویل دادم و تمام شد. گواهی خواستم. «اتوماسیون اداری» قطع بود. گفت باشد برای بعد.
بالاخره سه‌شنبه امور دانش‌آموختگان گواهی اتمام تحصیلات با «اتوماسیون اداری» فرستاده «دبیرخانه». امروز رفتم «دبیرخانه». مرخصی بود. رفتم دفتر ریاست. توی «اتوماسیون اداری» جستجو کرد. نبود. رفتم «امور دانش آموختگان». مجدداً تأکید کرد که سه‌شنبه نامه را فرستاده و شماره نامه را هم داد. رفتم «دفتر ریاست». شماره نامه را جستجو کرد. نبود. گفت برو بگو دوباره بفرستد. رفتم «امور دانش آموختگان» و گفتم نامه را دوباره بفرستید. فرستاد. رفتم «دفتر ریاست». نامه را چاپ و مهر کرد و تحویلم داد.

پ.ن.۱
فاصله‌ «قم» تا «یزد» حدود ۵۰۰ کیلومتر

پ.ن.۲
فاصله‌ی «ساختمان قدیم» و «ساختمان جدید» حدود ۲۰ کیلومتر

پ.ن.۳
«امور دانش آموختگان» طبقه سوم ساختمان ۲ و «دفتر ریاست» طبقه دوم ساختمان ۳ است. با فاصله‌ی ۱۰۰ متر

پ.ن.۴
خودشان هم می‌دانند که کسی به تلفن جواب نمی‌دهد. لذا زحمت گرفتن شماره‌ی همدیگر را هم نمی‌کشند. ارباب رجوع را ارسال می‌کنند.

پ.ن. جهت خنده
«امور اداری» اداره‌مان گواهی اتمام تحصیلات را قبول نکرد. گفت باید اصل تأییدیه تحصیلی موقت را بیاوری؛ منگوله دار.
کارمان افتاد برای سه ماه دیگر.

مطلوب است:
- محاسبه مسافتی که من تا الان طی کرده‌ام.
- محاسبه مسافتی که از این به بعد باید طی کنم.
- طراحی شکلک مناسب (اسمایلی سابق) برای امور اداری در انتهای این نوشته

# دانشگاه

# اداره

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۲
  • :: بداهه

آقای قرائتی می‌گفت:
وقتی برف میاد و مدرسه‌ها تعطیل میشه، بچه‌‌ها میگن: «جون!» معلم‌ها میگن: «آخ جون!»

# قم

# مدرسه

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۲
  • :: بداهه

تو: عمو شدی.
من: مبارکه! می‌دونی که عقد دخترعمو و پسرعمو رو توی آسمونا بستن. حالا ما مریم رو بذاریم کنار براتون یا مصطفی رو؟
تو: عمو شدی؛ نه عمه!

# امین

# تولد

# دوست

  • ۴ نظر
  • سه شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۲
  • :: پیامک
  • :: پدر مقدس

کلاغه امروز دو تا خبر ناراحت کننده از وضعیت درسی دو تا از دوستان رو بهم رسوند.
خب نباید کلاغه رو ملامت کرد. اما کاش زودتر گفته بود.
کاش می‌تونستم کاری بکنم.



پ.ن.۱
برادر بزرگ‌تر که باشی، نگرانی می‌شود عنصر جدایی ناپذیر زندگی.

پ.ن.۲
گفته بودم که صبر من زیاده. حالا دیدی دیر شد؟

# برادر

# دوست

  • ۱ نظر
  • دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۲
  • :: بداهه

تاریخ اسلام

در این سال‌ها چند بار دوستان متعددی از من درباره‌ی سیر مطالعاتی تاریخ اسلام نظر خواسته‌اند و به فراخور نیاز آن‌ها هر بار کتاب یا کتاب‌هایی را معرفی کرده‌ام.
امروز در پایگاه خوب و روزآمد «سخن تاریخ» این سیر مطالعاتی را دیدم و بسیار پسندیدم. هر چند که من فقط اندکی از این کتاب‌ها را خوانده‌ام. اما با کمی تحقیق مطمئن شدم که مجموعه‌ی خوبی را معرفی کرده‌اند. مجموعه‌ای کامل که معتبرترین و کم‌غلط ترین کتاب‌های تاریخ اسلام در زمان ما را در بر می‌گیرد.
«تاریخ‌نگاری اسلامی با گرایش شیعی» علمی پیشرو و تازه نفس است و دستاوردهای مورخین شیعه در دهه‌های اخیر بسیار قابل توجه بوده است. این نکته را از عدم حضور بسیاری از کتاب‌های مشهور تاریخی قدیمی در این فهرست در می‌یابید.

دریافت فهرست سیر مطالعاتی تاریخ اسلام

# اهل بیت

# تاریخ

# دوست

  • ۲ نظر
  • يكشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۲
  • :: کتاب

فیلم لکه

به لطف یکی از همکاران، امروز فیلم کوتاه داستانی «لکه» کار تازه‌ی محمدباقر مفیدی کیا را دیدم.
از نظر فنی کار متوسطی بود و از نظر قصه هم از یک جمله‌ی کوتاه که در ابتدای کار دولت یازدهم به طعنه بین دوستان ما رد و بدل می‌شد، داستان خوبی پرداخته بود.
لکه جزییات هنرمندانه‌ی زیادی داشت که لازمه‌ی کارهای کوتاه و خلاقانه است. جزییاتی که احتمالاً چند سال بعد بهتر دیده خواهد شد.

# فرهنگ

# انقلاب

# سینما

  • :: بداهه

در ابتدای جلسه از من خواستند تا خودم را معرفی کنم. خیلی کار سختی نبود. قابل قبول هم بود؛ تحصیلات و تجربیات و ...
بعد خواستند تا دیدگاهم را نسبت به موضوع «سواد رسانه‌ای» روشن کنم. در حقیقت می‌خواستند ارزیابی کنند که آیا نوع نگاهم با سیاست‌های کلان مجموعه‌شان هم‌خوانی دارد یا نه؟ به هر حال قرار بود بپذیرند که در چند جلسه برایشان سخنرانی کنم.
انتخاب سختی داشتم. باید محافظه کاری می‌کردم و یکی به نعل می‌زدم و یکی به میخ. چند جمله‌ای در تحسین اقدامات فن‌آورانه مجموعه‌شان حرف می‌زدم و چند جمله‌ای هم از رویکرد خوش‌بینانه‌شان به رسانه انتقاد می‌کردم.
اما نمی‌دانم چه شد که خودم را بروز دادم. خود حقیقی خودم را. احساس کردم غش در معامله می‌شود اگر اولش آخرش را نگویم.
اسم آوینی را که آوردم لب و لوچه‌شان آویزان شد. امیدشان را نا امید کرده بودم.
*
هویت فکری من از جوانی با اندیشه‌های سید مرتضای آوینی گره خورده است. تقصیر خودم نیست. از آن گریزی هم ندارم.

# رسانه

# آوینی

# مدرسه

  • :: بداهه

پارک شهر، محوطه‌ی بزرگی دارد برای نگهداری پرندگان.
چندین قفس‌ بزرگ و محوطه‌ای رو باز و وسیع که انواع پرندگان پرنده و نپرنده را در آن جای داده‌اند.
لابلای سه جلسه‌ی مهم اداری، تربیتی و معرفتی، از ساعت شش صبح تا ده شب، چند دقیقه‌ای تماشای کبک و غاز و بوقلمون حال و هوای آدم را عوض می‌کند.

# تهران‌گردی

# میم.پنهان

# پنجشنبه‌ها

  • ۳ نظر
  • پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۲
  • :: بداهه

همیشه فکر می‌کردم مراحل حرکتی کودک به ترتیب زیر است:
خوابیدن به پشت؛ غلت زدن و خوابیدن به شکم؛ نشستن؛ سینه خیز رفتن؛ چهار دست و پا رفتن؛ روی پا ایستادن

اما عملاً مراحل حرکتی دو قلوها بعد از نشستن چیز دیگری است:
بعد از مرحله‌ی نشستن، قبل از این که بخواهند خودشان برای حرکت تلاشی بکنند، اصرار می‌کردند که آن ها را روی پا بایستانیم.
و حالا که کمی بزرگ تر شده‌اند به جای چهار دست و پا رفتن، عقب‌خیز می‌روند و هم خودشان و هم ما از این کار تعجب می‌کنیم. یعنی همه‌ی توانشان را برای دور شدن به کار می‌برند و با تلاش قابل تحسینی چهار دست و پا به عقب می‌روند.
البته پسر از دختر زرنگ تر است.

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۲
  • :: پدر مقدس

بعد از شش ماه رفت و آمد و جلسه و ... امروز دوستان به این دو تعریف از «تربیت» رضایت دادند و صلوات شروع جلسه را فرستادیم!

تعریف تربیت:

۱- رفع موانع رشد
۲- بسترسازی هدفمند رشد متعادل انسان

# آموزش

# تربیت

  • ۷ نظر
  • سه شنبه ۸ بهمن ۱۳۹۲
  • :: بداهه
  • :: نغز

تیزر سه دقیقه‌ای فیلم «چ» ابراهیم حاتمی کیا روی سایت فیلم منتشر شده.
یه جمله‌ای میگه اصغر وصالی (بازیگر: بابک حمیدیان) آخر تیزر که فکر کنم اول و وسط و آخر همه‌ی راهبرد انقلابی ماست:

«
یادتون نره:
ننگ بر جنازه‌ی پاسداری که تو خشاب اسلحه‌ش فشنگ مونده باشه.
برید سر پست‌هاتون.
»

*
اگر با قصه‌ی زندگی چمران زندگی کرده باشی؛
اگر با خاطرات مریم کاظم‌زاده (همسر اصغر وصالی) گریه کرده باشی؛ + ، +
اگر سر مزار پاوه‌پاره‌ها فاتحه خونده باشی؛
همین سه دقیقه کافیه که به «ابراهیم» سلامی دوباره کنی. سلام ابراهیم!



# شهید

# انقلاب

# سینما

# سبک زندگی

  • ۲ نظر
  • دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۲
  • :: بداهه

امروز در محل کار، جلسه‌ای داشتیم با کسی که پنج سال درس حوزوی خوانده؛ شش سال کارشناسی و کارشناسی ارشد اقتصاد گرفته؛ بعدش چهار سال کارشناسی کامپیوتر خوانده و دوباره رفته چهار سال کارشناسی روانشناسی خوانده و حالا دانشجوی دکترای قرآن و اقتصاد است.
من دیگه حرفی برای گفتن ندارم.

# اداره

  • ۲ نظر
  • يكشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۲
  • :: بداهه

روزانه ده‌ها نفر در کشور ما بر اثر تصادفات رانندگی کشته می‌شوند.
اکثر این تصادفات در جاده‌ها و بزرگراه‌ها اتفاق می‌افتد و خیلی از آن‌ها ناشی از نقص فنی یا ضعف ایمنی خوردوی پراید و یا بی‌دقتی رانندگان آن‌هاست.
*
تجربه‌ی جالبی است «تجربه‌ی حس مرگ» ؛ «تجربه‌ی مرگ نزدیک» ؛ «تجربه‌ی نمردن تصادفی». اما هرگز قبل از این فکر نمی‌کردم این‌همه ناراحت کننده باشد.
مرگ ارزانی است مرگ تصادفی. آدم ناراحت می‌شود وقتی نمی‌میرد و با خودش فکر می‌کند یعنی قرار بود این‌طوری بمیرم؟ یک تانکر هجده چرخ با صد کیلومتر سرعت از سمت راست و عقب به پراید متوقف در کنار جاده بزند و من راننده‌ی پراید باشم؟ به همین ارزانی؟ این که خیلی حیف می‌شود. نه این که چون من مردم حیف بشود. چون این‌طوری مردم حیف بشود.
*
خب هیچ اتفاق خاصی نیفتاده. نه تصادفی شده و نه کسی مرده. باد مرگ اما تکانم داده: باد یک تانکر هجده چرخ با صد کیلومتر سرعت.

# زندگی

  • :: بداهه

این تصویر را باید خیلی قبل‌ترها منتشر می‌کردم.
مربوط می‌شود به یکی از نوشته‌های قدیمی: «مادرشوهر»

# طعام

# خانواده

# سبک زندگی

  • :: عزیز
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون