صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

... با دکتر به دنبال رجبعلی می‌رویم که گم شده و در یکی از کاروان‌های دیگر پیدا شده و تلفن کرده‌اند. آلزایمر دارد و در حرکت هم ناتوان است. برای دستشویی رفته و گم شده. از منطقه‌ی یک که استان تهران است به منطقه‌ی شش رفته که نزدیک جبل الرحمه‌ست. راه زیادی‌ست. حدود یک ربع می‌رویم و پرسان پرسان تا پیدا می‌شود. و بر می‌گردیم.
عصر عرفه است و 14:45 دعای بعثه شروع می‌شود. آهنگران است که یاد جبهه‌ها می‌کند و درِ شهادت را التماس که باز کنند.
حال عجیبی‌ست. انتظار آهنگران را نداشتم. تا به چادر برگردیم و وضو‌ بگیرم دعا به همان‌جایی رسیده که قبلاً خوانده بودم. زیرانداز را سمت دیگر خیمه کنار درخت و زیر آسمان رو به قبله پهن می‌کنم و خودم را رها می‌کنم. دعا را خیلی خوب می‌خواند. لابه‌لا روضه و شمرده شمرده و با توجه به معنی. دعای عرفه، روز عرفه، صحرای عرفات؛ کی دیگر قسمت می‌شود؟ باور کردنی نیست.
آخر دعا، چند خط آخر را کلمه کلمه می‌خواند و دائماً به خود می‌گوید: «نه نه نخون، تموم نشو»
تمام می‌شود. آفتاب را می‌بینم که از کنار خیمه‌ها پایین می‌رود و عرفه تمام می‌شود.
نماز مغرب را می‌خوانیم و کاری نداریم تا وقتی نوبت اتوبوس‌مان برسد. حاجی مهدوی می‌گوید که امشب احیا دارد و باید نخوابید. در تاریکی دراز کشیده. من هم دراز می‌کشم. اما خوابم می‌برد...

9ذی‌حجه32
24آبان89

# حج

  • ۲ نظر
  • يكشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۰
  • :: بداهه

کوفته‌ها را در سه حلقه‌ی متحدالمرکز توی دیگ مسی چیده‌است؛ گِردِ گِرد. هر کدام توی یک دست به نحوی جا می‌شود که دست را مشت نمی‌توانی بکنی.
ترکیب شگفت‌انگیزی از برنج و سبزی‌های معطر و گوشت و گردو و زرشک و آلو. نه سفت شده و نه وا رفته. قطعات ریزِ سبزی و زرشک در آب غلیظی که کف دیگ جمع شده شناور است.

عروس‌ها برای تماشا جمع شده‌اند.

# خانواده

# سبک زندگی

  • :: عزیز

ساعت ده و چهل دقیقه‌ی صبح جهت صرف صبحانه (!) به همراه علی‌آقا و آقامهدی، به اتفاق بانو رفتیم منزل حمیدخان.
نه سال از ازدواجشان می‌گذرد و تازه رفته‌ایم دیدنشان؛ صبح روز شهادت؛ دست خالی!
*
از معصوم روایت کرده اند که: «خداوند ادامه‌ی دوستیِ دیرینه را دوست دارد. پس ادامه دهیدش»

# دوست

  • :: بداهه
  • :: یزد
ته مانده‌ی لذت‌های پیام‌بری برای من
همین تماشای بزرگ‌شدن شماست
بزرگ‌شدن‌تان
بدون نیاز به دخالت در فرایند رشد
بدون نگرانی
بدون دلهره:
فارغ شدن از مدرسه، فارغ شدن از دانشگاه، گرفتار کار شدن؛ گرفتار خانواده شدن.
*
ته مانده‌ی لذت‌های پیام‌بری برای من
همین خواستگاری رفتن‌های شماست.

# مدرسه

# پنجشنبه‌ها

# تربیت

  • ۶ نظر
  • پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۰
  • :: بداهه

در حقیقت امپراطوری معظم گوگل با حذف نیمی از گودر که کارکردی تخصصی و مطالعاتی داشت و امکان گلچین کردن و به اشتراک گذاشتن آسانِ نوشته‌های ارزشمند را در میان آشنایان فراهم می‌کرد، نشان داد که قصد دارد به طور جدی رقیب رسانه‌های دیداری-شنیداری باشد، نه رقیب مدارس و دانشگاه‌ها.
کاستن از بُعد علمی-فکری و افزودن به بُعد تفریحی-سرگرمی در خدمت‌رسانی گوگل در حالی اتفاق می‌افتد که می‌دانیم رشد و پرورش نسلی اهل مطالعه و مباحثه به هیچ وجه به نفع اربابان زر و زور و تزویر نیست. گوگل با این اقدام -که ظاهراً هیچ مخالفت بین‌المللی را برنیانگیخته است- به ما یادآوری کرد که بهره‌برداری از ابزارهای تمدنی غرب به منظور پرورش جان‌های آگاه همواره میسر نیست و غرب در این زمینه‌ هیچ‌گونه سوءاستفاده‌ای (!) را بر نمی‌تابد.
حالا باید به کتاب‌خانه‌ها برگردیم و جلسات حقیقی درس و بحث را از سر بگیریم.

# رسانه

  • ۶ نظر
  • چهارشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۰
  • :: بداهه

اخیراً دیده‌ام که بعضی‌ها در تعیین مصداق و تشخیص مثال مشکل دارند.
یعنی مثلاً فرق «دوستی خاله خرسه» و «دوستی روباه مکار» را نمی‌فهمند و ضرب‌المثل‌ها را اشتباه به کار می‌برند.
این هم برای خودش ماجرایی شده...

# پینوکیو

# دوست

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۰
  • :: نغز

تو
آهوی
رهای
دشت‌های
سبزی
اما
من
/
پلنگِ
سنگیِ
دروازه‌های
بسته‌ی
شهرم

# شیرآهو

# فاضل

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۹ آبان ۱۳۹۰
  • :: بیت
  • :: پریشان

 به یاد قیصر عزیز که درگذشتِ او آرزوهایی را خاک کرد...

# قیصر

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۸ آبان ۱۳۹۰
  • :: بیت

ای فصلِ عاشقان
ای قابِ آسمان
ای رنگین‌کمانِ جهان
پاییز

ای فصل طلایی
آیینه‌ی زیبایی
ای فصلِ بی‌قراران
پاییز

ای فصلِ خاطره‌انگیز
ای فصلِ بارشِ یکریز
ای فصلِ رنگ‌های دلاویز
پاییز

از رادیو معارف بشنوید:



# دبلیو

  • :: بداهه
  • :: بیت
  • :: بشنو

اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

وَ واعَدنا مُوسی ثَلاثینَ لَیلَةً
وَ اَتمَمناها بِعَشرٍ
فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ اَربَعینَ لَیلَةً
وَ قالَ مُوسی لأَخیهِ هارونَ
اخلُفنی فی قَومی
وَ اَصلِح
وَ لا تَتَّبِع سَبیلَ المُفسدِین

صدق الله العلی العظیم
سوره ی مبارکه اعراف. آیه شریفه 142

*
از امشب که شب اول ماه گرامی ذیحجه باشد، خواندن دو رکعت نماز بعد از نماز مغرب (در هر رکعت بعد از حمد و توحید، یک بار آیه ی و واعدنا) محبوب است؛ تا ده شب. نمازگزار این دهه در ثواب اعمال حاجیان شریک است ان شاء الله.
**
نماز دهه ی اول ذیحجه بهترین معروفی که می توان به آن امر کرد نیست. واجب هم نیست.
دوستانِ من خودشان عاقل هستند و اولویت بندی بلدند.

# آیین

# توحید

  • :: ذکر

آقا ما پنج صبح رفتیم، هشت و نیم هم برگشتیم؛ هیچ طوری هم نشد. خشکِ خشک!
اصلاً استکبار جهانی این سایت‌های هواشناسی رو راه انداخته که جلوی تحرک جوون‌ها رو بگیره.
جای شما خالی. ان‌شاء الله هفته‌های بعد.

# پنجشنبه‌ها

# کوه

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۵ آبان ۱۳۹۰
  • :: بداهه

با یه همچین پیش‌بینی آب و هوایی، شما بودین می‌رفتین کوه؟

# دوست

# سبک زندگی

# کوه

  • ۴ نظر
  • چهارشنبه ۴ آبان ۱۳۹۰
  • :: بداهه

شده‌ام
«مسئول محترم کمیته‌ی بررسی آثار پنجمین دوره‌ی طرح ملی وبلاگ‌نویسی بوی سیب»
بعدش یه فهرست بیست و سه تایی شرح وظایف برام ردیف کردن که شامل: تعیین و طراحی و پاسخ و مذاکره و تنظیم و تهیه و اجرا و نظارت و همکاری و نگارش و معرفی و انتخاب و ارائه و انتشار و تدوین و از این‌جور چیزاست.
الان باید حالم چطور باشد؟

# اداره

  • ۵ نظر
  • سه شنبه ۳ آبان ۱۳۹۰
  • :: بداهه

برادر عزیزم؛
«دوست» یافتنی نیست؛ ساختنی ست.
با «دوست» باید بسازی تا «دوست» را بسازی.
+

# دوست

  • ۱ نظر
  • دوشنبه ۲ آبان ۱۳۹۰
  • :: نغز

...
بعضی از آدم‌ها آهن هستند و بعضی دیگر گچ.
گچ فقط یک بار فرصت قالب‌گیری دارد. گچ آب‌خورده را اگر در قالبی ریختی و سفت شد، بعداً نمی‌شود نرم کرد و در قالب دیگری ریخت.
پای آهن مذاب هم به هر قالبی که باز بشود چاره‌ای جز منجمد شدن در آن قالب ندارد. هر چند که می‌توان بعداً با صرف هزینه و مشقت فراوان دوباره جسم فلزی را ذوب کرد و در قالبی دیگر ریخت.
آیا به خطرش می‌ارزد که امتحان کنی جنست از آهن است یا از گچ؟
...

# سبک زندگی

  • ۳ نظر
  • يكشنبه ۱ آبان ۱۳۹۰
  • :: نغز

دی‌شب در مهمانی منزل آقا سید، اساس بحثی را مطرح کردم که به نظرم خیلی جای پی‌گیری دارد.
*
تفاوتی که مکانیزم دفاعی «گل سرخ» با اصل «جاذبه و دافعه» دارد قابل تأمل است. هر چند که در ظاهر، گل‌برگ و تیغِ «گل سرخ» از همین اصل پیروی می‌کند؛ اما با کمی دقت متوجه فرق جالب و هیچان انگیز عملکرد او می‌شویم:
در قرائت کلاسیک از اصل «جاذبه و دافعه» خوانش برای دوستان و رانش برای دشمنان است. در حالی‌که در مکانیزم «گل سرخ» خواندش و رانش همه‌گیر است...
*
حالا دیگر وقت آن رسیده که از زدن برچسب «تکبر» به «گل سرخ» دست برداریم و عمیقاً به راز مهم او بیاندیشیم.

# سبک زندگی

# تربیت

  • :: بداهه
  • :: نغز
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون