- ۰ نظر
- دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۰
اَعوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَالضُّحَى * وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَى
مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى * وَلَلاخِرَةُ خَیْرٌ لَّکَ مِنَ الاولَى * وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى
أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى؟ * وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى؟ * وَوَجَدَکَ عَائِلاً فَأَغْنَى؟
فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلا تَقْهَرْ * وَأَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ
صَدَقَ اللهُ العَلی العَظیِم
* این وقایعنگاری ساده و روان، روضهی امروز ما باشد بس است. در تنهایی بخوانید که راحت گریه کنید. خدا نویسندهاش را خیر دهاد.
خوانندگان صاد حدود چهل و پنج روز برای شرکت در این دو نظرخواهی فرصت داشتهاند:
همانطور که سامانهی مدیریت نظرخواهی به من نشان میدهد (و خب به شما نشان نمیدهد!) نظردهندگانی که آشنایی شخصی با من دارند و از خوانندگان صمیمی و دیدگاهنویس صاد بهشمار میآیند، به روش شکستهنویسی مورد علاقهی من رای دادهاند. هر چند که هر دوی این روشها در این دو نظرخواهی رتبهی دوم را کسب کردهاست. این را باید به حساب شیطنت یکی از دوستان -به اعتراف خودش- و البته سلیقهی متفاوت خوانندگان گذری صاد گذاشت.
هدف اصلی من از طرح این دو نظرخواهی -صرف نظر از توصیهی یک روش خاص- توجه دادن دوستانم به «چه گونه نوشتن» بود که الحمدلله برآورده شد.
*
برای جمع بندی این دو نظرخواهی، نظر شخصی من را هم بخوانید. من برای نظرم استدلال میآورم. البته میدانم که زبان «توصیه بردار» نیست. اما نگارش ما میتواند پیراستهتر و سادهخوانتر بشود:
یکم: «های ناملفوظ» انتهای کلماتی مانند «همه» اگر در شکستهنویسی حذف شود، مجبوریم کلمهی بعدی را به آن بچسبانیم. گاهی اوقات (مثل منتخب نظرسنجی اول) کلمهی حاصل بیریخت میشود و خواندنش هم سخت است: «همش»
«همش» را چطور باید خواند؟ اولین انتخاب ذهن کتابخوان ما، خواندن این کلمهی تازه بر وزن «کفش» است که البته غلط است. لذا نویسنده ناگزیر است برای راحتی کار خواننده از زیر و زبر استفاده کند و بنویسد: «هَمَش» . خب این چه طرز حل مشکل است؟ آیا بهتر نیست از همان اول «های ناملفوظ آخر» را حذف نکنیم و بنویسیم: «همهش»
این طوری هم کلمهی غریب نساختهایم و هم مجبور به زیر و زبرگذاری نیستیم.
آوردن نشانهی «الف» بین «ها» و «شین» هم زاید است: همهاش. اگر نیاوریمش مگر چطور میشود؟
دوم: حرف نشانهی مفعول «را» از مظلومترین حروف در شکستهنویسیست. بیایید «را» را حذف نکنیم! حذف نشانهی مفعول در شکستهنویسی واقعاً درک معنا را مشکل میکند. با اینحال شکستهنویسان کملطف، اهمیتی به نقش معنایی «را» نمیدهند و به راحتی و بارها آن را در کلمات قبل از خود ادغام میکنند: «اونو» یا «منو» یا «کتابو» .
نکته تناقضآمیز اینجاست که در تلفظ این سه نمونهای که ذکر کردم صدای اوی کوتاه مد نظر است نه اوی بلند. حال آنکه در نگارش مرسوم نشانهی «و» اغلب در انتهای کلمات صدای اوی بلند میدهد و اینبار هم ذهن کتابخوان ما در اولین مواجهه با این طرز نگارش دچار سکته میشود. بیایید خودخواهی را کنار بگذاریم؛ در تایپ این «ر» ناقابل تنبلی نکنیم و همگی برای رعایت حال خواننده و انتقال سادهتر معنا بنویسیم: «اون رو» یا «من رو» یا «کتاب رو»
سوم: اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید! اگر پیشنهاد من را قبول نمی کنید و سلیقهتان نگارش دیگری را میپسندد، لااقل فقط به یک روش بنویسید. باور کنید که خواننده هیچ گناهی مرتکب نشده اگر دوست دارد نوشتهی شما را بخواند. به او احترام بگذارید و اذیتش نکنید.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنَا إِلَى مُوسَى الامر *
وَمَا کُنتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ * وَلَکِنَّا أَنشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ
وَمَا کُنتَ ثَاوِیًا فِی أَهْلِ مَدْیَنَ تَتْلُوعَلَیْهِمْ آیَاتِنَا وَلَکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ *
وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَیْنَا
وَلَکِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّکَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِیرٍ مِّن قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ
صدق الله العلی العظیم
سورهی مبارکه قصص، ۴۴ تا ۴۶
← امر خدا معطل هیچکس نمیماند؛ حتی بزرگترین پیامبران. پس چرا با کارِ خودت حال میکنی؟
چند شب پیش خواب آقای الف را دیدم.
*
آقای الف معلم راهنمایی و دبیرستان ما بود. شخصیتی خاص و اثرگذار داشت. در کار خودش استاد بود و هنرنماییاش با زبان، با کلمات، با گچ و تخته، با عقل و احساس بینظیر بود. در کنار اینها با بچهها صمیمی بود و حتی خیلی از بچههای دورهی ما پشت سرش او را به اسم کوچک صدا میزدند. من اما این کار را نمیکردم. او همیشه برای من آقای الف بود.
من آقای الف را در خیلی چیزها قبول نداشتم. در بسیاری تعاملات اجتماعی، علایق مطالعاتی و جهتگیریهای فکری ذرهای به هم شباهت نداشتیم. حتی مدتها بخاطر رفتارهایش چشم دیدن او را هم نداشتم. نفرتی پیچیده در لایهی مبهمی از محبت. او الگوی من در بسیاری موارد شخصی بود و منصفانه بگویم امروز من بیش از هر معلم دیگری به او شبیهم.
*
جالب است که بعد از این همه سال، آقای الف توی خواب برای من هنوز آقای الف است.
توی خواب هم نمیتوانم معلمم را به نام کوچک بخوانم؛ هر چقدر هم که بزرگ شده باشم.
سیصد صفحه جزوهی ریزخط و بدخوان را چهار شبانه روز کلمه به کلمه حفظ کردن چیز زیادی از روششناسی تاریخی به من نیاموخت. تا اینکه وقتی سر جلسهی امتحان فهمیدم کتابفروش خوشانصاف -نمایندگی رسمی دانشگاه محترم- جزوهی اشتباهی به ما فروخته و منبع سؤالات، جزوهی دیگریست، عملاً آموختم که یک مورخ تا چه حد باید در یافتن و صحت سنجی و اعتماد به یک سند -نه چندان- تاریخی که حتی منابع -بهظاهر- رسمی آن را تأیید میکنند حساس باشد.
درسی که هرگز از یاد نخواهم برد.
هنوز کاملاً باورم نشده چکار کردهام: تلفن زدم؛ پول واریز کردم؛ ایمیل زدم؛ یعنی برای جهادی اسم نوشتم.
*
در بیست و چهار ساعت گذشته همهی ذهن و دلم از «تاریخ» به «جغرافیا» مایل شده است: «چاهداشی»
*
هنوز یک امتحانِ سخت دیگر باقیست و من از قم رها شدهام؛ زدهام به دل بیابان و کویر.
در خیالم تا کجاها که نرفتهام؛ تا کجاها.