- ۶ نظر
- پنجشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۰
هنوز کاملاً باورم نشده چکار کردهام: تلفن زدم؛ پول واریز کردم؛ ایمیل زدم؛ یعنی برای جهادی اسم نوشتم.
*
در بیست و چهار ساعت گذشته همهی ذهن و دلم از «تاریخ» به «جغرافیا» مایل شده است: «چاهداشی»
*
هنوز یک امتحانِ سخت دیگر باقیست و من از قم رها شدهام؛ زدهام به دل بیابان و کویر.
در خیالم تا کجاها که نرفتهام؛ تا کجاها.
این را توی هیچ کتاب روانشناسی نخواندهام. هیچ استاد فرزانهای هم این را به من نیاموختهاست. سالهای مدرسه، سالهای دانشگاه و سالهای معلمی این را تجربه کردهام. خودم بهدقت مشاهده کردهام؛ نتایج را ثبت کردهام و در کنار هم گذاشتهام. تجربهی من شاید خطاپذیر باشد، اما بارها تکرار شده و به گمانم تکرار میشود:
«نوشتن داستان تخیلی اول شخص -در جوانی- یک هشدار است. یک هشدار جدی به خود و دیگران»
رستگار شد آنکه این هشدار را شنید و جدی گرفت و تلف شد آنکه تلف شد.
* مشیت الهی بر این قرار گرفت که این را هفدهم دیماه منتشر کنم تا با یک تیر چند نشان زده باشم.
مدیری داشتیم [که] میگفت: تعدادی پرنده بر روی درختی نشسته بودند. شکارچی ای آمد و برای اینکه فرصتی هم به آنها داده باشد، بلند گفت: کیشته! پرندهها به هم نگاهی کردند و با حالتی متعجب پرسیدند: با کی بود؟ با ما بود؟ نه با ما نبود! شکارچی دوباره گفت: کیشته! پرنده ها دوباره همان سوال را از یکدیگر پرسیدند تا شکارچی یکی از آنها را با تیر زد. پرنده ها گفتند: آهان با این بود!
مدیر ما گفت قصه رویارویی ما با مرگ هم چنین است.به نقل از بدایه
... به هیچوجه میل ندارم تاریخنگاری را بهعنوان یک حرفه به کسی توصیه کنم. نهفقط بدان جهت که بهقول بعضی «حرفهای جانکاه» است. بلکه مخصوصاً از آن رو که «حرفهای حسود»ست و اجازه نمیدهد مورخ به کار دیگر بپردازد. در واقع حتی مورخ اگر به کار دیگر هم بپردازد، با دید تاریخی در آن مینگرد و همهچیز را نسبی مییابد و محدود به زمان و مکان خاص ...
مرحوم عبدالحسین زرینکوب
تاریخ در ترازو
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَلَوْ
فَتَحْنَا عَلَیْهِم بَابًا مِّنَ السَّمَاءِ
فَظَلُّواْ فِیهِ یَعْرُجُونَ
لَقَالُواْ
إِنَّمَا سُکِّرَتْ أَبْصَارُنَا
بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ
صدق الله العلی العظیم
سوره حجر - ۱۴ و ۱۵
* بعضیها اینطوریند. خودت را خسته نکن برادر من!
تو: سلام؛ سوال: «دوری» و «دوستی» آیا؟
من: به قول سعدی: «محجوبی و محبوبی» فرق ماه و خورشیده. میدونی؟
تو: خیلی فکر کردم ولی...
من: سعدی میگه: صاحبدلی را گفتند: «بدین خوبی که آفتابست نشنیدهایم که کس او را دوست گرفتهاست و عشق آورده» گفت: «برای آنکه هر روز میتوان دید مگر در زمستان که محجوبست و محبوب.»
تو: کاش میشد دوباره ببینمتون.
من: بگذار این ماههای حرام بگذرد.
«سایه روشن» غیرمعارفیترین برنامهی رادیو معارف است که با موضوع «رسانه، جوان، جامعه و خانواده» شنبهها ساعت ۱۸:۰۰ پخش میشود. مدیر گروه و تهیهکنندهی محترم برنامه به اتفاق دیواری کوتاهتر از ما گیر نیاوردند و در این دو برنامهی اخیر با موضوع «اینترنت و خانواده» بنده را روی آنتن فرستادند.
آنچه گفتم مجموعهای از توصیههاست برگرفته از مطالعات پراکنده در حوزهی فضای مجازی و تجربیات نامتعارفم در مدارس هوشمند تهران و شهرستانها. بشنوید و حتماً نقد کنید.
سایه روشن سوم دیماه نود
سایه روشن دهم دیماه نود
هفتهای که گذشت در شبکهی وبلاگنویسان رازدل خبرهای خوب فراوان بود.
در این هفته امیرحسین عزیز این روزها را بعد از روزها به روز کرد و با رسانهای کردن خبر مشهدیشدنش جماعتی را مسرور ساخت.
در ادامهی هفته مقطعات رازدل هم کامل شد و بعد از صاد و باء چشممان به نون و قاف هم روشن شد. با این رویکرد مثبت علمای اسلام به وبلاگنویسی کمکم رازدل باید به فکر تشکیل جلسات خارج سطح وبلاگی هم باشد.
و در انتها دو نویسندهی جوان به رازدل پیوستند که از همین ابتدا معلوم است حرفهای زیادی برای گفتن دارند. قاصد و پنجره را از اول دنبال کنید.
بعون الله الملک الاعلی
سوال یک:
چگونه مذهب تشیع هویت خود را بدون جذب شدن در عامه حفظ کرد؟
سوال دو:
چگونه مکتب حقیقی اهلبیت ویژگیهای خود را از شاخههای افراطی شیعیان مشخص کرد؟
تشیع در مسیر تاریخ
دکتر سید حسین محمد جعفری
ترجمه دکتر سید محمدتقی آیتاللهی
دفتر نشر فرهنگ اسلامی
اینکه
ما از همهی ابزارهای موجود برای تقویت اهداف انقلاب استفاده کنیم
فرق دارد با ابن که
ما برای تقویت اهداف انقلاب از همهی ابزارهای موجود استفاده کنیم.
با خودم فکری شدم که اگر سیدمرتضی آوینی زنده بود چطور با این پدیده برخورد میکرد؟
در ذهنم مقایسه کردم نقدهای او بر «قصههای مجید» و «مادر» را و البته «کافه کراسه» را به دومی شبیه تر دیدم.
اگر لازم بود مفصلتر خواهم نوشت.