- ۰ نظر
- دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۱
اما سیاستزده نیست، سیاسىکار نیست، جناحى نیست؛
بسیج مجاهد است،اما بىانضباط نیست، افراطى نیست؛
بسیج عمیقاً متدین و متعبد است،اما متحجر نیست، خرافى نیست؛
بسیج بابصیرت است،اما ازخودراضى نیست؛
بسیج اهل جذب است - گفتهایم جذب حداکثرى -اما اهل تسامح در اصول نیست؛
بسیج غیور است، پاسدار خطوط فاصل است؛اما علمزده نیست؛
بسیج متخلق به اخلاق اسلامى است،اما ریاکار نیست؛
بسیج در کار آبادکردن دنیاست،اما خود اهل دنیا نیست.
این شد یک فرهنگ.
تولید محتوای رسانهای با استفاده از اطلاعات شخصی یا دربارهی حریم خصوصی ممنوع است مگر به حکم قانون یا اخذ رضایت صریح و پیشین از آنها.
تبصره ۱. اطلاعات شخصی شامل شماره ملی، نشانی و کد پستی، محل سکونت و کار، اطلاعات مالی و بانکی، شماره تماس، اسرار خانوادگی، وضعیت جسمی و روانی غیرآشکار و همچنین اطلاعات راجع به اعتقادات ابراز نشده و روابط جنسی آنهاست.
تبصره ۲. حریم خصوصی قلمرویی از زندگی هر شخص است که بهطور متعارف انتظار دارد دیگران بدون رضایت یا اعلام قبلی وی با اعمالی از قبیل وارد شدن، نظاره کردن، شنود یا دسترسی به اطلاعات مربوط، آن را نقض نکنند.
این را ننوشتم که ادای قانوندانی را در بیاورم.
این را نوشتم که بدانیم مفاهیمی مثل «اطلاعات شخصی» و «حریم خصوصی» تعریف قانونی هم دارد.
و میدانیم که قانون را برای حفظ حداقلها وضع میکنند.
...
به عنوان جمعبندی کلی در بحث حرکتهای جهادی همینقدر بگوییم که با روند رو به رشد سازندگی در مناطق محروم کشور توسط دولت، امیدواریم در سال های آینده به تدریج شاهد کاهش تقاضای فعالیتهای عمرانی در مناطق محروم باشیم. لذا گروههای جهادی اگر میخواهند دورنمای مناسبی برای ادامهی حرکت خود ترسیم کنند میبایست به تدریج از کارهای عمرانی به سمت کارهای فرهنگی پیش بروند. هر چند که می دانیم انجام فعالیت عمرانی نمک اردوهای جهادی است و شاید غیرقابل چشمپوشی باشد؛ ولی اگر حرکت اردوهای جهادی «وظیفهمحور» باشد، میبایست با گذشت سیسال از انقلاب اسلامی، اندکی در تعریف وظایف سنتی خود تجدیدنظر کنند و به فکر شکل و شمایل جدیدی از جهادی باشند.
لازمهی این تغییر شکل فرهنگی، تمرکز در مناطق محروم و به قول دوستان «مرگ توریسم جهادی» است.
شاید همهی گروههای جهادی نوپا یا ضعیف و کوچک نتوانند به این زودیها این پوستاندازی را انجام داده و وارد فضای جدید جهاد شوند، اما به هر صورت از گروههای سابقهدار و پیشکسوت انتظار میرود خطشکن این میدان بوده، به ارایهی الگوهای نوین اقدام کنند.
البته باب بحث در همین چشمانداز هم مفتوح است.
...
بخشی از یک نوشتهی قدیمی
(سرمقالهی فصلنامهی تخصصی وارثین
شمارهی چهارم، بهار ۸۸)
اول- ایمانِ هر چه قویتر به آرمانتان و به کارتان؛
دوم- برنامههای عملی، که در آن تفوق و برتری کارکردِ ساختارِ اسلامی و نیروهای مؤمن به چشم بخورد؛
سوم- ارتباطتان را قوی کنید؛
چهارم- جذب عناصر جدید؛
پنجم- پنجمین مسأله، مسألهی انضباط است؛
ششم- شناسایی و کشفِ استعدادها؛
هفتم- معلوماتتان را ببرید بالا در کنارِ مطالعاتِ اسلامی؛
هشتم- شیوههای صحیحِ برخورد با دشمن و مخالف را یاد بگیرید؛
نهم- انتقاد از خویشتن؛
دهم- امید کامل به آینده؛
* این ده فرمان را سالها پیش اخوی بزرگوارم از سخنان شهید بهشتی استخراج کرده است. شرح کامل این موارد را در وبلاگ خودش بخوانید.
مرور دوبارهی این کلمات از سیدمرتضی آوینی در مقالهی «دولت پایدار حق فرا میرسد» امروز امیدآفرین و البته عبرتآموز است:
«...
انقلاب اسلامی فجری است که بامدادی در پی خواهد داشت،
و از این پس تا آنگاه که شمس ولایت از افق حیثیت کلی وجود انسان سر زند و زمین و آسمان ها به غایت خلقت خویش واصل شوند،
همه نظاماتی که بشر از چند قرن پیش در جست وجوی یوتوپیای لذت و فراغت -که همان جاودانگی موعود شیطان است برای آدم فریب خورده- به مدد علم تکنولوژیک بنا کرده است یکی پس از دیگری فرو خواهد پاشید
و خلاف آنچه بسیاری می پندارند، آخرین مقاتله ما -به مثابه سپاه عدالت- نه با «دموکراسی غرب» که با «اسلام آمریکایی» است،
که اسلام آمریکایی از خود آمریکا دیرپا تر است.
...»
...
گاهی اوقات خواندن چند خط کوتاه از شما یا دوستی دیگر، چند ساعت از من وقت می گیرد.
یک بار از بالا به پایین می خوانم، یک بار از پایین به بالا.
بعد نکات مهمش را مرور می کنم؛
خط می کشم:
کلمه به کلمه، جمله به جمله، عبارت به عبارت.
از لابلای نامهها
۸۸.۰۸.۰۴
دو ارزش در جوان شما به خوبی تبلور پیدا کرد که هرکدام به تنهایی مایهی افتخار است:
یکی جنبهی علم و تحقیق و تسلط بر کار مهمی که زیر دستش بود... این یک بُعدش است که مایهی افتخار است هم برای خانواده و اطرافیان، هم برای ما.
بُعد دوم اهمیتش بیشتر است که همان بُعد معنوی و الهی است. بُعد دوم همان چیزی است که او را آماده میکند برای شهید شدن.
حالا البته شهیدشدن برای ما که اهل دنیا هستیم، برای شما که پدر و مادر و همسر هستید و محبت دارید نسبت به او، تلخ است چون در عرصهی ظاهر زندگی فقدان است؛ از دست دادن است؛ این پوستهی شهادت است... لکن اصل شهادت چیزی غیر از این است، برتر از این حرفهاست. اصل شهادت این است که انسان ناگهان از درجات عالیهی الهی سر دربیاورد و مقامش از فرشتگان بالاتر برود. آن زندگی اصلی که همهی ما بعد از چند سال بالاخره واردش میشویم خواه ناخواه، در آن زندگی ابدی جایگاهش عالی بشود، رتبهاش عالی بشود، مورد توجه باشد، فیض او در روز قیامت به دیگران برسد: یَسْعَى نُورُهُم بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمَانِهِم؛ در ظلمات قیامت وقتی بندگان خوب که از جملهی آنها جوان شماست، حرکت میکنند آنجا را روشن میکنند. در آن روز منافقان میگویند از نورتان به ما هم بدهید و اینها جواب میدهند: قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا؛ بروید پشت سرتان را نگاه کنید، زندگی دنیاییتان را نگاه کنید، اگر نوری قرار است داشته باشید از آنجا باید داشته باشید.
این بُعد دوم شخصیت جوان شما و همهی شهداست. (+)
مدیری داشتیم [که] میگفت: تعدادی پرنده بر روی درختی نشسته بودند. شکارچی ای آمد و برای اینکه فرصتی هم به آنها داده باشد، بلند گفت: کیشته! پرندهها به هم نگاهی کردند و با حالتی متعجب پرسیدند: با کی بود؟ با ما بود؟ نه با ما نبود! شکارچی دوباره گفت: کیشته! پرنده ها دوباره همان سوال را از یکدیگر پرسیدند تا شکارچی یکی از آنها را با تیر زد. پرنده ها گفتند: آهان با این بود!
مدیر ما گفت قصه رویارویی ما با مرگ هم چنین است.به نقل از بدایه
... به هیچوجه میل ندارم تاریخنگاری را بهعنوان یک حرفه به کسی توصیه کنم. نهفقط بدان جهت که بهقول بعضی «حرفهای جانکاه» است. بلکه مخصوصاً از آن رو که «حرفهای حسود»ست و اجازه نمیدهد مورخ به کار دیگر بپردازد. در واقع حتی مورخ اگر به کار دیگر هم بپردازد، با دید تاریخی در آن مینگرد و همهچیز را نسبی مییابد و محدود به زمان و مکان خاص ...
مرحوم عبدالحسین زرینکوب
تاریخ در ترازو
صفوان بن مهران شتران زیادی داشت که از کرایه دادن آنها، زندگی خود را می گذراند. روزی خدمت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام رسید.
آن حضرت به او فرمودند: «همهی کارهای تو نیکو و زیباست جز یک کار»
سؤال کرد: «فدایت شوم آن چیست؟»
امام فرمودند: «اینکه شتران خود را به این مرد (یعنی هارون الرشید) کرایه میدهی»
صفوان گفت: «من از روی حرص و سیری و لهو چنین کاری نمی کنم. چون او به راه حج می رود، شتران خود را به او کرایه می دهم. خودم هم خدمت او را نمی کنم و همراهش نمی روم، بلکه غلام خود را همراه او می فرستم.»
امام فرمودند: «آیا به نظر تو کرایه دادن شترانت به آنها صحیح است؟»
گفت: «آری»
امام فرمود: «آیا دوست داری آنها تا انقضای مدت کرایه و پسدادن شترانت زنده بمانند؟»
صفوان گفت: «آری»
حضرت فرمودند: «هر کس بخواهد آنها زنده بمانند در صف آنان قرار میگیرد و هر کس از آنان باشد داخل جهنم میشود.»
صفوان بعد از این گفتگو با امام کاظم علیه السلام تمامی شتران خود را فروخت.
حیات فکری و سیاسی امامان شیعه . ص ۴۰۶
رسول جعفریان
دههی شصت، دهه امام خمینی(ره) بود و از این پس دههها هر چه بیابید به جز او انتساب نخواهند داشت.
این او بود که هر آنچه که در تقدیر تاریخ انسان این عصر بود ظاهر کرد.
حیات انسانهایی چون او نفخهای از نفخات روح الهی است که در تن انسان می
دمد، در تن زمین مرده، و آن را حیات میبخشد.
امام خمینی انسانی چونان دیگران نبود؛ از قبیله انبیا و اصحاب آنان بود و
مصداقی از مصادیق معدود «نبا عظیم» که هر هزار سال یکی میرسد…
امام خمینی پیامبر تازه ای نبود، اما از یادآوران بود، از مخاطبان «انما
انت مذکر» که عهد فطری مردمان با خداوند را به آنان یادآوری کرد و بعد از
چند قرن که از هبوط بشر در مصداق جمعی کلی می گذشت، چونان اسلاف خویش -از
ابراهیم و اسماعیل تا محمد (ص)_ دوره ای از جاهلیت را شکست و عصر دیگری را
آغاز کرد. این عصر تازه را باید «عصر امام خمینی» نام نهاد، چنان که حق آن بود که اعصار پیشین را نیز به انبیا و اوصیا و یاد یاران دیگر انتساب میکردند؛ و مردمان همواره چنین کرده اند، اما تاریخ نویسان نه.
*
و من به کلام سیدمرتضی میافزایم: «آری؛ مردمان همواره چنین کردهاند، اما هنرمندان نه.»