صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۱۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پنجشنبه‌ها» ثبت شده است

صبح آفتاب نزده، سه تا حسین نشسته‌ایم دور یک میز، سوهان و چای می‌خوریم و درباره‌ی افتضاحی که البته در ارتکاب آن حسین دیگری هم دخیل بوده حرف می‌زنیم. همیشه که نباید دستورجلسه شاد و مفرح باشد. بعضی وقت‌ها هم باید با شرمندگی و خجالت درباره‌ی نقشه‌های نقش بر آب شده و طرح‌های شکست‌خورده گزارش بدهیم و توبیخ بشویم.
*
بعد از نماز ظهر، سه تا رفیق قدیمی نشسته‌ایم دور یک میز تاریخی و دیزی می‌خوریم و درباره‌ی آخرالزمان و نشانه‌های ظهور حرف می‌زنیم. در ادامه هم کارمان به ولو شدن روی مبل و چای به‌لیمو و شربت نعنا می‌کشد و الزامات کار فرهنگی رسانه‌ای و غیره.
*
بین این دو واقعه اما، زیر سایه‌ی درختان، در آن نا امام‌زاده‌ی مهجور، کار مهم‌تری دارم.

# دوست

# طعام

# ققنوس

# پنجشنبه‌ها

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۳
  • :: بداهه
بیش از چهل روز از سال ۹۳ گذشته بود و -برخلاف بیست سال گذشته- من بدون سر رسید کاغذی مانده بودم. در حقیقت کم کم داشتم قید سالنامه ۹۳ را می‌زدم. این هم برای خودش تنوعی است. یک دفترچه‌ی یادداشت معمولی دست گرفته‌ام و یادداشت‌ها و کار‌ها را در آن می‌نویسم.
*
حالا اما سر رسید دارم. محمدحسین محمدحسن عزیز به من یک سالنامه جیبی العبد هدیه داد. خودش می‌گوید هدیه روز معلم است. اما من حواسم هست که امروز روز کارگر بود.

# العبد

# دوست

# معلم

# حلقه

# پنجشنبه‌ها

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳
  • :: بداهه

هله رعد است، هلا برق به پا خواهد خاست
امت واحده از شرق به پا خواهد خاست


دریافت
علی معلم دامغانی + علیرضا افتخاری

# فرهنگ

# حلقه

# پنجشنبه‌ها

# انقلاب

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۳
  • :: بیت
  • :: بشنو

خدایا!
ما پرتاب نمی شویم به سویی جز آن که تو ما را پرتاب می کنی
و ما به نشانه نمی نشینیم جز آن که تو ما را به نشانه می نشانی
وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَـکِنَّ اللّهَ رَمَى
*
خدای را که مبادا
دل از نشانه بیفتد.

# توحید

# توکل

# شهید

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۲
  • :: نغز
  • :: ذکر

ساختمان‌های قدیمی حال و هوای عجیبی دارند. مدام به این فکر می‌کنم چه آدم‌های رنگ به رنگی روزی زیر این سقف بوده‌اند و روی این پله نشسته‌اند و به این دیوار تکیه داده‌اند؟ هر چقدر که این ساختمان‌های قدیمی عمومی‌تر باشند،‌ هجوم انبوه این سوال‌ها به ذهنم بیش‌تر می‌شود. مثل یک بیمارستان، یک مسجد، یک مدرسه.
*
امروز به دبیرستانی در مرکز تهران قدیم رفتم که سال ۱۳۲۹ ساخته شده و هنوز پا بر جا بود. مجموعه‌ی نامتوازنی از ویرانی و بازسازی و خرابی و نوسازی در طول شصت سال. آنچه هنوز از دل ویرانه ها سر پا بود و نفس می‌کشید دو حیاط به هم مرتبط بود با دو طبقه اتاق و کلاس که همگی رو به حیاط گشوده می‌شد. در مرز دو حیاط چند درخت کهنسال؛ و در گوشه و کنار، نشانی‌هایی از تاریخ اجتماعی نیم قرن اخیر.
در راهروها و کلاس‌ها قدم می‌زدم و به این فکر می‌کردم که چه پسرهایی در این اتاق‌ها مرد شده‌اند؛ چه دانشمندانی پشت این میز و نیمکت‌ها باسواد شده‌اند و چه آدم‌های بی‌کاره و بی‌فایده‌ای در این حیاط دویده‌اند و فریاد کشیده‌اند. چقدر در این مدرسه خندیده‌اند و گریسته‌اند. چند نفر چند بار چند جای این بنا دست دیگری را گرفته‌اند و یا به کسی پشت پا زده‌اند...

*
می‌بینی؟ شب شده‌است و این فکرها رهایم نمی‌کند.

# تاریخ

# تهران

# قصه

# مدرسه

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۲
  • :: بداهه

پارک شهر، محوطه‌ی بزرگی دارد برای نگهداری پرندگان.
چندین قفس‌ بزرگ و محوطه‌ای رو باز و وسیع که انواع پرندگان پرنده و نپرنده را در آن جای داده‌اند.
لابلای سه جلسه‌ی مهم اداری، تربیتی و معرفتی، از ساعت شش صبح تا ده شب، چند دقیقه‌ای تماشای کبک و غاز و بوقلمون حال و هوای آدم را عوض می‌کند.

# تهران‌گردی

# میم.پنهان

# پنجشنبه‌ها

  • ۳ نظر
  • پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۲
  • :: بداهه

جلسه‌ی گفتگو و پرسش و پاسخ با صد و پنجاه نفر از بچه‌های یک دبیرستان خوب تهران با موضوع مهارت‌های زندگی در دنیای دیجیتال.

از بین هفتاد تا سوال مکتوب که درمیان برنامه به دستم رسید، نیمی از آن‌ها درباره‌ی علت فیلتر شدن ویچت و فیس‌بوک بود.
ظاهراً نوجوانان شهر تهران خواسته‌هایی فراتر از رفع فیلتر این دو تا سایت ندارند.

بعید می‌دانم اگر این جلسه را با صد و پنجاه نفر از دانش‌جویان یکی از دانشگاه‌های خوب تهران هم برگزار کنم، سؤالات و خواسته‌هایشان خیلی فرقی داشته باشد.

یادت بخیر شاعر!
کدام استقلال؟ کدام پیروزی؟

# رسانه

# دانشگاه

# پنجشنبه‌ها

# مدرسه

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۲
  • :: بداهه

آخرین جلسه برای اولیای این مجتمع، خوب و هیجان انگیز تمام می شود.
آقا مجتبی از کربلا آمده و خودش را به نماز می رساند و یک ساعتی گپ می زنیم و خاطره می گوید از اربعین. سربلند و دردمند. الحمدلله.
آقا مهدی هم الحمدلله با یک ساعت تأخیر می رسد و عیش مان کامل می شود.
بعد از کمی رانندگی عصرگاهی، نماز مغرب می رسم فلسطین و بعد هم عمار چهارم.
مهدی الف را می بینم مفصل و سید را و تا ده شب می چرخیم و حرف می زنیم و فیلم می بینیم.
*
از این دست عمری به سر برده ایم:
همه کاره و هیچ کاره.

# برادر

# سینما

# محمدم

# مدرسه

# میم.پنهان

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۲
  • :: بداهه
شاید دقت نکرده باشی. اما تعمد داشته‌ام که در همه‌ی این سال‌ها قرار‌هایمان را وقت نماز، توی مسجد بگذارم. این را باید یک وقتی می‌گفتم بالاخره.
می‌دانی؟
برایم عین الیقین حاصل شده که اگر دست خودم باشد هیچ وقت هیچ جلسه‌ای را نمی‌توانم به جای خوبی برسانم. هر چقدر که جلسه مهم‌تر، افتضاح بزرگ‌تر: حرف‌هایی که نباید بگویم، اطلاعاتی که نباید بدهم، چیزهایی که نباید بشنوم، رفتاری که نباید بروز بدهم و...
وقت نماز و مسجد این فرصت را به من می‌دهد که قبل از جلسه قایق سخن را به امواج دریا بسپارم و سکان حرف را به ناخدا. بعد خدا می‌برد هر جا که خاطرخواه اوست...
این طوری خوش است. خوش بوده است. خوش خواهد بود. ان شاء الله

# آقا وحید

# برادر

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۲
  • :: بداهه
  • :: نغز

۸:۰۰ تا ۹:۳۰ - میدان صدم فرجام (بازی‌های رایانه‌ای - جلسه دوم دانش آموزی - منطقه ۴)
۱۰:۰۰ تا ۱۲:۳۰ - سردار جنگل (ویرایش فهرست ترجمه جدید جوشکاری با گاز محافظ)
۱۳:۰۰ تا ۱۴:۳۰ - میدان توحید (بازی‌های رایانه‌ای - جلسه دوم دانش آموزی - منطقه ۲)
۱۵:۰۰ تا ۱۷:۰۰ - بلوار فردوس (بازی‌های رایانه‌ای - تک جلسه اولیای دبیرستان)
۱۸:۰۰ تا ۲۱:۳۰ - میدان حسن آباد (حلقه ولایت - ماللهند)
۲۲:۰۰ - چهار راه نظام آباد (خواب!)

# حلقه

# پنجشنبه‌ها

# رسانه

# مدرسه

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
  • :: بداهه

بعد از سال‌ها یک بار دیگر از هشت صبح تا پنج عصر، یک نفس معلمی کردم.
من امروز از خیابان فرجام تا میدان توحید بچه‌های خوبی را دیدم که هنوز در آن شهر بی‌مرز رشد می‌کنند و خدا خواسته است که جمع خوبی را تشکیل دهند تا سالم بمانند.
و مربیان جوانی را دیدم که خدا خواسته است که فرصت معلمی داشته باشند و فکر و وقت خود را وقف رشد بچه‌های شهرشان بکنند.
*
زیر پوست شهر خبرهای خوب هم هست.

# معلم

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲
  • :: بداهه

دنیای مجازی، نگاشت ناقصی از دنیای حقیقی است.
آدم‌های دنیای مجازی گاهی اوقات باید پایشان را به دنیای حقیقی بگذارند؛ کتاب بخوانند؛ راه بروند؛ حرف بزنند؛ ببینند و دیده شوند؛ تا مبادا یادشان برود که دنیای مجازی نگاشت ناقصی از دنیای حقیقی است: دوستی‌هایش و دانستنی‌هایش.
*
حالا که هوا کم کم سرد شده، فصل پنجم حلقه کم کم دارد گرم می‌شود. (دبلیو)
کاش قدر هر لحظه‌اش را بدانیم.
گاهی حاشیه‌ها مهم‌تر از متن است.

# حلقه

# دوست

# پنجشنبه‌ها

# رسانه

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۷ آذر ۱۳۹۲
  • :: بداهه
این همه مجتبی، این همه ملاقات و این همه حرف فقط در یک روز
*
مجتبای اولی همان مجتبای جلوه است. بلندآواز و میان تهی. تهدیدش کردم به حبس و شلاق و این که اگر روزی بتوانم او را با چوب خواهم کشت.
*
مجتبای ثانی مجتبای پهلوان است. صبور و نرم. قبل از این که سوال کند، پاسخش را کادوپیچ تحویلش دادم. میان شگفتی «دریافت جواب بدون سوال» و خوشحالی «یافتن پاسخ سوال بی‌جواب» مانده بود.
*
مجتبای ثالث مجبای میزبان است. مجتبای امام جماعت پنجشنبه شب ها. مجتبای سر سلسله. مجتبای سلاله ی نبی. مجتبای معلم. مجتبای پدر.
*
و میثم را آن وسط ها دیدم. دانش جو، هنرمند و با دغدغه. از رویش‌های دیم این انقلاب.
*
و نفرات دیگری که باید «ساختن خود» را بر «ساختن جامعه» اولویت دهند.
*
تو نیستی
و جای خالی نبودنت
تیر می‌کشد...

# آدم‌ها

# حلقه

# دوست

# سید

# میم.پنهان

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۹ آبان ۱۳۹۲
  • :: بداهه
عصری بعد از نه ماه محمدحسن را می‌بینم و مفصل حرف می‌زنیم.
دردمند و سربلند.

# پنجشنبه‌ها

# دوست

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۲
  • :: بداهه

هر جلسه‌ی حلقه شگفتی خاص خودش را دارد. امروز هم جمعیت زیاد؛ و موضوعی جذاب و متناسب با نیاز؛ و مهمانی عزیز و قابل استفاده.
آدم باید کور باشد که دست خدا را در این کار نبیند.

حلقه‌ی ولایت بستری است برای جاری شدن رود اندیشه و مهربانی و تجربه. گوارا و زلال باد!

# توحید

# توکل

# حلقه

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۲
  • :: بداهه
...
بعضی حرف‌ها را فقط روی فرش امام زاده حمزه (ع) می‌توان نجوا کرد (تعریف خوشبختی)
...
برخی سؤال‌ها را فقط در حیاط مسجد جمکران می‌توان پرسید (چشم انداز آینده)
...
و بعضی توصیه‌ها را هم فقط در دکان جگرکی می‌توان گفت. (اهمیت دانایی)
*
حالا کاملاً مطمئنم که هیچ حرف مهمی را نمی‌توان پشت تلفن گفت.

# برادر

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲
  • :: بداهه
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون