مطالعات تلفن همراه (زندگی در حال حرکت)
:
دکتر سعیدرضا عاملی
شاهو صبّار
مهدی رنجبر رمضانی
:
انتشارات سمت - چاپ اول 1387 - قیمت 2600 تومان
# رسانه
- ۲ نظر
- يكشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۹
مطالعات تلفن همراه (زندگی در حال حرکت)
:
دکتر سعیدرضا عاملی
شاهو صبّار
مهدی رنجبر رمضانی
:
انتشارات سمت - چاپ اول 1387 - قیمت 2600 تومان
چیزی به اسم «موسیقی سنتی» وجود ندارد.
در زبان فارسی «سنت» با بار معنایی مثبت به معنای راه و روش اسلامی انجام کار مطابق شیوه ی پیامبر اعظم و امامان بعد از اوست. همچنین با بار معنایی مثبت، معنای راه و روش پدران نیک سرشت ما نیز به ذهن متبادر می شود. «سنت» با بار معنایی منفی اما به آیین کهنه و منسوخ پیشینیان گفته می شود که شایسته ی پیروی نیز نیست.
«موسیقی سنتی» نه راه و روشی اسلامی دارد و نه در گذشته ذاتاً موسیقی چیز مطلوبی بوده که امروز شایسته ی اتباع باشد. پدران ما تا قبل از اواسط دوره ی قاجار مغنی و مطرب را فحش حساب کرده، پولشان را ناپاک می دانسته اند.
عنوان «موسیقی سنتی» برای جعل حقیقت تراشیده شده است.
هیچ ارتباط مستقیمی میان موسیقی و معنویت وجود ندارد.
شنیدن موسیقی فقط باعث «تحریک احساس» حیوانات (ناطق و غیره) میشود و هیچ اثر مثبتِ اثبات شدهای بر روح الهی انسان ندارد.
- اول صبح دو تا پسر خوب رو بعد از یکسال دیدم و گپ زدیم.
- با بچه های اتحادیه کلاس داشتم: مهارت های زندگی در عصر تبلیغات. خیلی خوب بود.
- با رفقای محفل راجع به آینده گپ زدم.
- رفتم و یه همکار قدیمی و مدرسه ی جدیدشون رو دیدم.
- بعد از چند سال بهترین معلم دوران تحصیلم رو دیدم که هنوز اسم من یادش بود.
- رفتم خونه ی یکی از رفقا و کلی از خاطره های خوب قدیمی زنده شد.
- با عزیز توی مثنوی و دیوان شمس دنبال خسرو و شیرین گشتیم و خوش گذشت.
خدایا ممنونم.
آخرین روزهای سال آخر دانشگاه، اولین ماههای آشنایی من با روح الله، توی شهرک قدم میزدیم و خاطراتم از پیادهروی توی کوچهپسکوچههای عجیب و کویری شهر را برایش تعریف میکردم.
توی یکی از میدان-محلههای شهرک دانشگاه، پیرزن و پیرمردی را دیدیم که جلوی در خانهای ایستاده بودند و کنار یک نردبان جر و بحث میکردند. با چند ثانیه توقف متوجه شدیم که پیرمرد میخواهد از نردبان بالا برود و پیرزن غرغر میکند که میافتی و نرو و ...
معلوممان شد که کلید خانه را جا گذاشتهاند و حالا با نردبان همسایه میخواهند بروند توی خانهی خودشان.
جلو رفتیم و حال و احوالی کردیم. انتظار داشتم روحالله بدون تعارف روی دیوار بپرد و در را از پشت باز کند. او هم از من جوانتر بود و هم ورزشکارتر. اما...
*
این «اما» هنوز هم با من است.
*
کناری ایستاد و تماشایم کرد.
*
این چه آزمونی بود که از من گرفت؟
...
دلم برای خودم تنگ میشود، آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
...
محمدعلی بهمنی
همهی نیروها، همهی قدرتها، در هر جا هستند، محتاج به توجه خاص حضرت رضا سلام الله علیه هستند.
من معتاد شدم.
اومدم نشستم توی یه کافی نت تو خیابون شیرازی و وبلاگ می نویسم.
این هفته عروسی حاجی بود. کجاست که بیاد بزنه توی سرم که آدم باش. مرد که وبلاگ نمی نویسه.
اما من معتاد شدم. توی راه حرم، شب جمعه ای، اومدم و دارم وبلاگ می نویسم.
*
مشهد تنهایی چیز عجیبیه. خدا قسمت همه بکنه تنهایی مشهد اومدن رو. مجرد و متأهل هم فرقی نمی کنه. تنهایی با یه عده غریبه که همدیگر رو نمیشناسید و اونقدر فاصله ی سنی دارید که صمیمی نشید و اون قدر فاصله ی فرهنگی دارید که دو کلوم نتونید با هم حرف بزنید.
الان دو روزه تقریباً با هیچکس حرف نزدم. احتمالاً تا پس فردا هم کسی نیست که باهاش حرف بزنم.
*
من معتاد شدم. معتاد ارتباط با دیگران.
و امام رضا (قربونش برم) سخت در تلاشه تا من رو ترک بده.
برام دعا کنید.