صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

مطالعات تلفن همراه (زندگی در حال حرکت)
:
دکتر سعیدرضا عاملی
شاهو صبّار
مهدی رنجبر رمضانی
:
انتشارات سمت - چاپ اول 1387 - قیمت 2600 تومان

# رسانه

  • ۲ نظر
  • يكشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۹
  • :: کتاب
آن شب تب کرده بودم از سرما در آن اردوگاه لعنتی
آمدی بالای سرم و به من خیره شدی
از پا افتادنم را ندیده بودی؛ تماشایی بود حتماً
آتش در نگاه تو بود یا در جان من؟
تب کرده بودم و تو نگرانم بودی
چه شیرین بود

# دوست

# قصه

  • :: پریشان
هفت کیلو لیموترش گرفتم جمعاً نه هزار تومان؛ سه لیتر و خورده‌ای آب داشت و چهار ساعت از روز جمعه‌ام برای گرفتن آب‌لیمو صرف شد. به عبارتی می‌شود لیتری سه هزار و خرده‌ای، بدون احتساب هزینه‌ی کارگری و استهلاک ابزار و غیره!
*
می صرفد؟ الان یک شیشه‌ی نیم لیتری آب‌لیموی یک و یک چند است؟
*
انجام دادن بعضی کارها برای صرفه‌‌ی اقتصادی‌اش، صرفه ندارد! در عوض چهار ساعت آب‌لیمو گرفتن بهانه‌ی خوبی برای خانه بودن و با خانواده بودن است. هر چند که کیفیت محصول خروجی هم قابل مقایسه با هیچ جنس درجه‌یک بسته‌بندی‌شده‌ای نیست.

# سبک زندگی

# قصه

  • :: بداهه
چطوری بچه سید؟
چرا این قد بیتابی؟ چرا این قدر عجله داری؟ بعد از عمری سراغی از ما گرفته‌ای، حالا حتماً باید زود و تند و سریع جواب بگیری؟
نمی شود دو روز صبر کنی؟ توی دلت چه خبر است؟ الان که داری این چند خط را می خوانی نفست گرفته است؟ نمی توانی شمرده شمرده بخوانی؟ می خواهی ببینی آخرش چه می شود؟

آه! هفده سالگی...
کاش می شد دوباره هفده ساله بود. کاش می شد همیشه هفده ساله بود.
...

# مدرسه

  • ۱ نظر
  • چهارشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۹
  • :: پریشان

امام ِغایب، امام ِنامرئی نیست؛ امام ِناشناس است...

# اهل بیت

  • ۲ نظر
  • سه شنبه ۵ مرداد ۱۳۸۹
  • :: نغز

چیزی به اسم «موسیقی سنتی» وجود ندارد.
در زبان فارسی «سنت» با بار معنایی مثبت به معنای راه و روش اسلامی انجام کار مطابق شیوه ی پیامبر اعظم و امامان بعد از اوست. همچنین با بار معنایی مثبت، معنای راه و روش پدران نیک سرشت ما نیز به ذهن متبادر می شود. «سنت» با بار معنایی منفی اما به آیین کهنه و منسوخ پیشینیان گفته می شود که شایسته ی پیروی نیز نیست.
«موسیقی سنتی» نه راه و روشی اسلامی دارد و نه در گذشته ذاتاً موسیقی چیز مطلوبی بوده که امروز شایسته ی اتباع باشد. پدران ما تا قبل از اواسط دوره ی قاجار مغنی و مطرب را فحش حساب کرده، پولشان را ناپاک می دانسته اند.
عنوان «موسیقی سنتی» برای جعل حقیقت تراشیده شده است.

# سبک زندگی

# موسیقی

  • ۷ نظر
  • دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۸۹
  • :: نغز
عصریه، سر کوچه نشستی، زنجیر می چرخونی، تشتک تو جوب میندازی، بیکاری، حاجی داره از اون ور میاد، یه پاکت میوه این دستش، یه هندونه زیر اون بغلش، هن و هن عرق می ریزه، خسته از سر کار بر می گرده، یه کم آدم باش، پاشو برو جلو سلام کن! خجالت نداره که، همسایه تونه، یه عمره لباساتون زیر یه آفتاب خشک شده، چش تو چش بودین، عشقی باش! پاشو برو جلو سلام کن، خدا قوت بگو، دست بنداز پاکت رو از دستش بگیر، ببر تا دم خونه شون، نمی میری که! نهایت یه خدا عمرت بده دشت می کنی، خدا رو چه دیدی، شاید آخرش تعارف زد یه قاچ هم هندونه مهمون شدی این بعدازظهریه، از بیکاری که بهتره.

دستپخت کارگاه نویسندگی امروز

# اداره

# تربیت

# قصه

# نویسندگی

  • ۳ نظر
  • يكشنبه ۳ مرداد ۱۳۸۹
  • :: بداهه

هیچ ارتباط مستقیمی میان موسیقی و معنویت وجود ندارد.
شنیدن موسیقی فقط باعث «تحریک احساس» حیوانات (ناطق و غیره) می‌شود و هیچ اثر مثبتِ اثبات شده‌ای بر روح‌ الهی انسان ندارد.

# سبک زندگی

# موسیقی

  • :: نغز
خیلی اضطراب داشتم که کارم جور نشه.
به دکتر میگم که من این چند روزه تهران نیستم که بتونم این کار رو انجام بدم.
با لبخند میگه شما اصلاً نگران نباش. اگه لازم بشه خودم میام قم کارت رو انجام میدم.
*
پزشک یعنی این. همون لبخندش کافی بود که خیالم راحت بشه.

# حج

# تربیت

  • :: بداهه
خدایا به خاطر کارهای خوبی که امروز خواستی بکنم ممنونم:

- اول صبح دو تا پسر خوب رو بعد از یکسال دیدم و گپ زدیم.
- با بچه های اتحادیه کلاس داشتم: مهارت های زندگی در عصر تبلیغات. خیلی خوب بود.
- با رفقای محفل راجع به آینده گپ زدم.
- رفتم و یه همکار قدیمی و مدرسه ی جدیدشون رو دیدم.
- بعد از چند سال بهترین معلم دوران تحصیلم رو دیدم که هنوز اسم من یادش بود.
- رفتم خونه ی یکی از رفقا و کلی از خاطره های خوب قدیمی زنده شد.
- با عزیز توی مثنوی و دیوان شمس دنبال خسرو و شیرین گشتیم و خوش گذشت.

خدایا ممنونم.

# دوست

# مدرسه

# میم.پنهان

# پنجشنبه‌ها

# کلاس

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۹
  • :: بداهه
اشتغال به «موسیقی» مثل سوار شدن به قطار شهربازی می‌مونه.
تا وقتی بهش مشغولی خوش می‌گذره.
اما تو رو به «هیچ» مقصدی نمی‌رسونه.
ادامه‌دارد

# موسیقی

# سبک زندگی

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۹
  • :: نغز
تو: ... ؟
من: به جای توسعه‌ی ارتباط مجازی، به فکر توسعه‌ی ارتباط حقیقی باش.
تو: توسعه‌ی ارتباط حقیقی مام توسعه‌ی ارتباط مجازی می‌شود؟
من: چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند...
تو: خب پس ما این خانه‌به‌دوشی رو چه کنیم؟
*
من: هیچ چیزی جای دوستی واقعی رو نمی‌گیره.

# تربیت

# دوست

# محمدم

  • ۳ نظر
  • سه شنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۹
  • :: پیامک

آخرین روزهای سال آخر دانشگاه، اولین ماه‌های آشنایی من با روح الله، توی شهرک قدم می‌زدیم و خاطراتم از پیاده‌روی توی کوچه‌پس‌کوچه‌های عجیب و کویری‌ شهر را برایش تعریف می‌کردم.
توی یکی از میدان‌‌-محله‌های شهرک دانشگاه، پیرزن و پیرمردی را دیدیم که جلوی در خانه‌ای ایستاده بودند و کنار یک نردبان جر و بحث می‌کردند. با چند ثانیه توقف متوجه شدیم که پیرمرد می‌خواهد از نردبان بالا برود و پیرزن غرغر می‌کند که می‌افتی و نرو  و ...
معلوممان شد که کلید خانه را جا گذاشته‌اند و حالا با نردبان همسایه می‌خواهند بروند توی خانه‌ی خودشان.

جلو رفتیم و حال و احوالی کردیم. انتظار داشتم روح‌الله بدون تعارف روی دیوار بپرد و در را از پشت باز کند. او هم از من جوان‌تر بود و هم ورزشکارتر. اما...
*
این «اما» هنوز هم با من است.
*
کناری ایستاد و تماشایم کرد.
*
این چه آزمونی بود که از من گرفت؟

بهار83

# آدم‌ها

# دوست

# قصه

  • ۲ نظر
  • دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
  • :: یزد

...

دلم برای خودم تنگ می‌شود، آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم

...
محمدعلی بهمنی

# برادر

  • ۲ نظر
  • يكشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۹
  • :: بیت

همه‌ی نیروها، همه‌ی قدرت‌ها، در هر جا هستند، محتاج به توجه خاص حضرت رضا سلام الله علیه هستند.

حضرت روح‌الله


# روح‌خدا

# مشهدالرضا

  • :: روایت امروز

من معتاد شدم.
اومدم نشستم توی یه کافی نت تو خیابون شیرازی و وبلاگ می نویسم.
این هفته عروسی حاجی بود. کجاست که بیاد بزنه توی سرم که آدم باش. مرد که وبلاگ نمی نویسه.

اما من معتاد شدم. توی راه حرم، شب جمعه ای، اومدم و دارم وبلاگ می نویسم.
*
مشهد تنهایی چیز عجیبیه. خدا قسمت همه بکنه تنهایی مشهد اومدن رو. مجرد و متأهل هم فرقی نمی کنه. تنهایی با یه عده غریبه که همدیگر رو نمیشناسید و اونقدر فاصله ی سنی دارید که صمیمی نشید و اون قدر فاصله ی فرهنگی دارید که دو کلوم نتونید با هم حرف بزنید.
الان دو روزه تقریباً با هیچکس حرف نزدم. احتمالاً تا پس فردا هم کسی نیست که باهاش حرف بزنم.
*
من معتاد شدم. معتاد ارتباط با دیگران.
و امام رضا (قربونش برم) سخت در تلاشه تا من رو ترک بده.

برام دعا کنید.

# مدرسه

# مشهدالرضا

  • ۸ نظر
  • پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۹
  • :: بداهه
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون