صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

شاعر نیستم.
چای هم که می‌دانی خیلی وقت است نمی‌خورم.
اما امشب، در قطار «قم-مشهد» که سوار شوم، زیرلب خواهم گفت:
شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران، بانو!

خدانگهدار

همه‌ی شعر حمیدرضا برقعی را این‌جا بخوانید.

# برقعی

# قم

# مشهدالرضا

  • ۱ نظر
  • سه شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۹
  • :: بیت
من: نمیشه یه جوری کلاس پنجشنبه رو جابجا کنی که من برم مشهد؟
تو: شوخی نکن. این هفته همه رفقا دارن عروسی میکنن! آدم جایگزین از کجا پیدا کنم؟!

* یک روز بعد*

من: جداً نمیشه من برم مشهد پنجشنبه؟!
تو: ای بابا! ما رو با امام رضا درننداز دیگه!
من: ؟
تو: یه خاکی به سرم می ریزم. برو به سلامت!

# دوست

# سید

# مشهدالرضا

  • ۱ نظر
  • دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
  • :: پیامک
دکتر حبیب الله دهمرده ، استاندار لرستان شد.

اونی که باید بفهمه، میفهمه!

# فرهنگ

  • ۳ نظر
  • يكشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۹
  • :: بداهه
دعا بفرمایید.

# زندگی

  • :: عزیز
عزیز ناخوش است.
دعا بفرمایید.

# زندگی

  • :: عزیز
هیچ وقت از کار خودم خوشم نیاد.
هیچ وقت از کار خودم خوشم نیاد.
هیچ وقت از کار خودم خوشم نیاد.
هیچ وقت از کار خودم خوشم نیاد.
هیچ وقت از کار خودم خوشم نیاد.
.
.
.
تا هفتاد بار

# مدرسه

  • ۶ نظر
  • پنجشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۹
  • :: بداهه

داشتم با خودم فکر می کردم که اگر امام موسی کاظم علیه السلام بعد از چهارسال از دست زندانبان یهودی مرگ خود را از خدا خواستند، این آقای امام موسی صدر خودمون چند سال اسارت به دست یهودی ها رو ممکنه تحمل کرده باشه؟

# فرهنگ

# اهل بیت

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۹
  • :: نغز
...
ای عشق
تو ما را به کجا می‌بری ای عشق؟
...

# مدرسه

  • ۱ نظر
  • سه شنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۹
  • :: بیت

ترم آخر دانشگاه، هر چه قبل از آن در کویر اندوخته بودم در ماجرای غم انگیزی بر باد رفته و پریشانی عجیبی گریبانم را گرفته بود.
پیراهن مشکی پوشیده، بی‌خداحافظی و بی‌خبر به جاده زدم.
پنج عصر اتوبوس حرکت کرد و در تمام مسیر، تنهایی و بغض و حیرت با من بود. ذهنم انبوهی از چرایی‌های قسمت و حکمت را با خود می‌آورد و دلم همه‌ی محبت‌های دریغ کرده‌ی اطرافیان را به دنبال می‌کشید.
آفتابِ صبح اربعین، تازه از مشرقِ جغرافیای دنیایی سر برآورده بود که گنبدِ آفتابِ هشتمین در چشمم طلوع کرد.
...
همه‌ی روز دور خودم و دور حرم چرخ می خوردم و گیج می‌زدم. دسته‌های عزا از دری وارد می‌شدند و صحن را بر سر و سینه می‌کوفتند و از در دیگر بیرون می‌رفتند.
...
پنج عصر اتوبوس حرکت کرد و در تمام مسیر از تنهایی و بغض و حیرت، فقط اشک با من بود.

فروردین هشتاد و سه


این حکایت دومین سفر تنهایی‌ام به مشهد بود که امروز هوایی‌اش شدم. اولین سفر اما حکایتی دیگر داشت...

# مشهدالرضا

# سفر

  • ۴ نظر
  • دوشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۹
  • :: یزد
به حساب خورشید، الان دقیقاً یک سال است که مقیم قم شده ام.
از همه ی این روزهای گذشته، یک جمله ی کوتاه دارم که باید صادقانه به دوستانم بگویم:
«آبِ قم، نمک دارد.»

# هجرت

# قم

  • ۴ نظر
  • يكشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۹
  • :: بداهه
دقیقاً روبروی خونه‌ی ما دارن ساختمون می‌سازن. شبا یه پیرمرد افغانی توی چادر کوچیکش، کنار اسکلت فلزی نیمه کاره، بیدار میشینه و نگهبانی میده.

اون شب «عزیز» به حس و حال پیرمرده غبطه می خورد. می‌گفت: «یعنی میشه من جای اون باشم؟»

# قصه

  • :: عزیز

از قدیم گفتن: موریانه همه چیز رو می‌خوره، غیر از «غم صاحب‌خونه»
*
باید اضافه کنم که طی تحقیقات به عمل آمده موریانه «پلاستیک» و «غم مستأجر» رو هم نمی‌خوره!

# سبک زندگی

  • :: بداهه
  • :: نغز
...
چو عشقی که بنیاد آن بر هواست
چنین فتنه‌انگیز و فرمانرواست

عجب داری از سالکان طریق
که باشند در بحر معنی غریق؟
...

# تربیت

# سعدی

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۹ تیر ۱۳۸۹
  • :: بیت
خداحافظی می‌کنه که بره مشهد. یعنی به یادت هستم.

دیگه چی باید بگم؟

# دوست

  • :: پیامک
موریانه ها داشتند همه چیز را می‌خوردند. هنوز هم دارند می‌خورند.

اصلاً مگر ارزش غذایی مقوا چقدر است؟

# سبک زندگی

  • :: بداهه
از نظر من کسی احمق است که به تبعات کار خودش چه جدی و چه شوخی فکر نمی کند.
همچنین کسی است که وبلاگ می نویسد؛ اما فکر می کند دارد سر رسید خصوصی می نویسد و تبعات رسانه ای کردن حرفش را نمی فهمد و نمی پذیرد.
البته برای این که کسی کار احمقانه ای بکند، لازم نیست تام و تمام احمق باشد.

# صاد

  • :: بداهه
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون