صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۸۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قم» ثبت شده است

چهل روزه شده‌اید و دیشب با سلام و صلوات آمده‌ایم قم. ماه رمضان و تابستان و گرما و جاده و پراید و ...
برای شما اما الحمدلله همه چیز فراهم است: خوراک و پوشاک و مسکن مناسب؛ و از همه مهم‌تر مادری که قبول کرده سختی تر و خشک کردن شما دو تا را تنهایی به جان بخرد.
در عدالت خداوند شک می کردم اگر و تنها اگر بهشت را زیر پای مادران خلق نکرده بود.

کسی که کار جهان لنگ می زند بی او
فرشته نیست؛ پری نیست؛ حور نیست؛ زن است

# قم

# بانو

  • :: بیت
  • :: پدر مقدس

امروز چهار سال تمام می‌شود که از تهران کنده‌ایم و به قم چسبیده‌ایم. هر چند که -چنان که افتد و دانی- متأسفانه گسست‌مان چندان عمیق و پیوندمان خیلی وثیق نیست؛ مذبذبین بین ذلک لا إلی هؤلاء و لا إلی هؤلاء.
روی کاغذ با کمک خط کش و پرگار حساب می‌کنم که در این چهار سال به واسطه‌ی این هجرت چه چیزهای خوبی به‌دست آورده‌ام و چه چیزهای خوبی از دست داده‌ام.
از اول دبستان حسابم خوب نبود. حساب کردن را دوست ندارم. از روز حساب می‌ترسم.

*
یک سالگی
دو سالگی

# قم

# هجرت

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۲
  • :: بداهه

از امروز حضور در پایگاه تابستانی یک مسجد خوب و کوچک در شهر قم را به عنوان مربی شروع کردم. قبل از جلسه‌ی اول تصور مبهمی از پایگاه فرهنگی مسجد و پسر بچه های دبستان و راهنمایی داشتم. از کوچکی‌شان می‌ترسیدم. می‌ترسیدم نشود کلاس جدی و مفیدی برگزار کرد. حالا الحمدلله خیالم تا حدی راحت شده. بچه های خوبی هستند حدود بیست تا پسر بچه ی ششم دبستان تا سوم راهنمایی.
این تابستان فرصت خوبی‌ست تا طرح درس‌های جدیدی جمع کنم: عکاسی، طراحی، بازی‌های آموزشی، هوافضا، قصه‌گویی و ...
به قول شاعر: ترقی‌های عالم رو به بالاست / من از بالا به پایین می‌ترقم

# آموزش

# قم

# معلم

# کانون

# کلاس

  • :: بداهه

شصت دقیقه فرصت دارم در سکوت، بدون این‌که کسی تعجب کند، بدون این‌که کسی ناراحت شود، و حتی بدون این‌که کسی متوجه شود، نگاه‌شان کنم.
نگاهم را روی تک‌تک‌شان متوقف می‌کنم؛ تصاویرشان از سال اول را و امسال را توی ذهنم جستجو می‌کنم؛ تصورم را از هر کدام‌شان نهایی می‌کنم؛ زیرش خط می‌کشم و به خاطر می‌سپارم.
*
شاید حضور در جلسه‌ی امتحان برای خیلی از معلم‌ها کار ملال آوری باشد، اما آموخته‌ام که ترکیبِ مبارکِ «حضور» و «سکوت» بسیار مغتنم است.

# امتحان

# تربیت

# قم

# مدرسه

# معلم

# کلاس

  • ۱ نظر
  • دوشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۲
  • :: بداهه

وقتی دو روز پشت سر هم به حرم می‌آیم و در فاصله‌ی کمتر از بیست و چهار ساعت دو بار زیارت‌نامه می خوانم، حس می‌کنم خیلی آدم خوب و بامعنویتی شده‌ام.

این قدر ظرفم کوچک است!

# حرم

# سبک زندگی

# قم

  • ۷ نظر
  • جمعه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۲
  • :: بداهه

یک کیلو و هفتاد گرم شیرینی خامه‌ای خریدم به قیمت یازده هزار و پانصد تومان. با صرف نظر کردن از هفتاد گرم وزن خود جعبه‌ی شیرینی و شمردن تعداد شیرینی‌های توی جعبه، قیمت هر یک دانه شیرینی خامه‌ای را چیزی بین هشتصد تا هزار تومان تخمین می‌زنم.

دوباره تکرار می‌کنم:
شیرینی خامه‌ای: دانه‌ای هزار تومان.

# حماسه

# زندگی

# قم

  • ۳ نظر
  • شنبه ۷ ارديبهشت ۱۳۹۲
  • :: بداهه

پذیرایی از مهمان‌های دیشب
حضور به موقع در محل کار
هماهنگی برای شستشوی فرش‌ها
جلسه‌ی دوساعته‌ی طرح و برنامه
نهایی کردن و ارسال فهرست اصلاحات نهایی پروژه‌ی اداری
هماهنگی رفت و آمد اثاثیه و کارگرها
اتصال خط تلفن منزل
پذیرایی از کارگرها و نظارت بر فعالیت  آن‌ها
تراکنش‌های مالی
نظافت منزل
بار زدن اثاثیه در ماشین
رانندگی شبانه تا تهران
.
.

اگر خیلی خشک و بی‌روح به امروزم نگاه کنم چنین یادداشتی را خواهم نوشت.
اما حق آن است که لابه لای این‌ها باید از محبت همکاران، لطف بی دریغ مهربان همسایه و مثل همیشه معجزه‌ای غیرمنتظره یاد کنم که در دقیقه‌ی نود سر و کله‌اش پیدا می‌شود و در به دوش کشیدن این همه فشار یاورم می‌شود.
الحمدلله.

# توکل

# زندگی

# سین

# قم

# مسکن

# واحد قم + حومه

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۲
  • :: بداهه

عصر روز دوازدهم فروردین نود و دو، سومین اسباب‌کشی‌مان در قم از مرحله‌ی نیمه نهایی عبور کرد و وارد چهارمین خانه در چهار سال اخیر شدیم.
*
اکبرآقای کامیون‌دار در حین دریافت دستمزدش -قبل از خشک شدن عرق‌ش- آرزو می‌کند که به زودی صاحب‌خانه شویم و دفعه‌ی بعدی اسباب را به خانه‌ی خودمان ببرد. با خنده می‌گویم: «آن‌وقت که شما بیکار می‌شوید!» و حاضر جواب می‌گوید: «خدا روزی رسان است» و اسکناس‌های بی‌زبان را می شمارد.
*
بهتر است از این به بعد نام «واحد قم» را به «واحد قم و حومه» تغییر دهیم. حکمت‌ش را با اولین مراجعه در خواهید یافت.

# مسکن

# زندگی

# قصه

# قم

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۱۲ فروردين ۱۳۹۲
  • :: بداهه
دنبالم نگردید.
دارم اسباب کشی می کنم.

# مسکن

# سبک زندگی

# قم

  • ۵ نظر
  • سه شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۱
  • :: بداهه

پیرمرد بنگاه‌دار با ته لهجه قمی می‌پرسد: «شیخی؟»
جا خورده‌ام. دستی به کاپشن سفید و بلندم می‌کشم و می‌گویم: «نه»
ول کن نیست: «پاسداری؟»
نمی‌دانم بخندم یا عصبانی بشوم: «نه»
حرف اول را آخر می‌زند: «پس چرا این شکلی هستی؟»

# مسکن

# قصه

# قم

  • ۰ نظر
  • شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۱
  • :: بداهه

طبقه اول / امکانات کامل / ۷۰ متر / ۵ + ۳۰۰

طبقه سوم / امکانات خوب / گرمایش بخاری / کابینت نیم بند / ۷۵ متر / ۲ + ۲۵۰

زیرزمین / امکانات مناسب / ۱۰۰ متر / ۳ + ۴۰۰

طبقه دوم / نوساز / امکانات کامل / ۷۰ متر / ۱۲ کامل

طبقه اول / امکانات کامل / نوساز / با رنگ و پرده / ۸۰ متر / ۵۰۰

...
حرف‌های تکراری
کالای اساسی

# مسکن

# قم

  • ۵ نظر
  • دوشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۱
  • :: بداهه

 بدیهی‌ست که تصویر کاملاً تزیینی می‌باشد.

یه روز یه رشتیه، یه لره و یه تهرانیه میروند خونه‌ی یه قمیه مراسم لپ‌کشون؛ خیلی هم خوش میگذره.

# تولد

# سبک زندگی

# قم

# دوست

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۱
  • :: بداهه

بانو سرماخورده بود و کمی بیش از همیشه اذیت می‌شد. امشب رفتیم دکتر متخصص که اساسی معالجه کند.
آقای منشی با دفترچه تأمین اجتماعی پانزده هزار تومان گرفت و در نوبتمان گذاشت و بعد از نیم ساعت رخصت ورود داد.
پزشک محترم هم با طمأنینه معاینه فرمود و نسخه‌ای نوشت و به سلامت گفت.
جلوی درب خروج، آقای منشی پنج هزار تومان از پولمان را پس داد و گفت: «بیمارتان تخصصی نبود. دکتر فرمودند که مبلغ اضافه را برگردانم.»

# آدمیت

# قصه

# قم

  • :: بداهه

امروز سحر، هنوز چند دقیقه‌ای تا زنگ زدن ساعت بیدار باش نمازصبح مانده بود که به بانگ خروس از خواب بیدار شدیم. صدا از نزدیک می‌آمد و بسیار شفاف و تحسین برانگیز بود.
بعد از اسباب کشی تابستان، چند ماهی بود که از فیض «خروس خوانی» بی‌نصیب بودیم. یادش بخیر! صاحبخانه‌ی قبلی روی پشت بام منزل از انواع چرندگان و پرندگان نگهداری می‌کرد و ما معمولاً با صدای خروس از خواب بیدار می‌شدیم. حس خوبی داشت.
صاحبخانه‌ی جدید هم که کلاً به احساسات ما اهمیت خاصی می‌دهد، دیشب یک عدد خروس خوش صدا و وقت‌شناس به همراه دو قطعه مرغ تخم گذار و محترم به حیاط خانه آورده و موجبات سرور و شادی اهل خانه علی الخصوص ریحانه، مهدیه، آمنه، محمدرضا و سایر ساکنین زیر ده سال را فراهم آورده.
حالا تازه اول ماجراست.

# مسکن

# سبک زندگی

# قصه

# قم

  • ۲ نظر
  • سه شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۱
  • :: بداهه

امروز از وسط قرارداد 1919 کارمون به تعریف «کودتا» و «فراماسونری» کشید.
با این همه پیش فرض بعید می دونم تا آخر سال به «15خرداد42» برسیم.

# تاریخ

# قم

# مدرسه

# کلاس

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۱
  • :: بداهه

دسته‌ی عزاداری شیعیان مهاجر بلخی، بدون علم و کتل، با آن پرچم غریب افغانستان، این همه راه را سینه زدند و آمدند و در صحن عتیق نوحه خواندند و گریه کردند و چرخیدند و رفتند. موقع خروج، جلوی درِ خیابان ارم، نوحه‌خوان افغانی همه را ساکت کرد و گفت: «عزاداری‌ها قبول. سه تا دعا می‌کنم همه آمین‌گو باشید.»
گوشم را تیز کردم که ببینم آخر این همه سوز و گداز، در آستان بانوی قم، ظهر عاشورا، چه می‌خواهند؟
:
- فرج امام زمان
- سلامتی رهبر انقلاب
- توفیق برقراری حکومت اسلامی شیعه در افغانستان

*
آنچه ما کردیم با خود هیچ نابینا نکرد
در میان خانه گم کردیم صاحب خانه را

# حرم

# قصه

# قم

# هیأت

# واحد قم + حومه

  • :: بداهه
  • :: بیت
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون