- ۰ نظر
- شنبه ۱۰ دی ۱۳۹۰
هفتهای که گذشت در شبکهی وبلاگنویسان رازدل خبرهای خوب فراوان بود.
در این هفته امیرحسین عزیز این روزها را بعد از روزها به روز کرد و با رسانهای کردن خبر مشهدیشدنش جماعتی را مسرور ساخت.
در ادامهی هفته مقطعات رازدل هم کامل شد و بعد از صاد و باء چشممان به نون و قاف هم روشن شد. با این رویکرد مثبت علمای اسلام به وبلاگنویسی کمکم رازدل باید به فکر تشکیل جلسات خارج سطح وبلاگی هم باشد.
و در انتها دو نویسندهی جوان به رازدل پیوستند که از همین ابتدا معلوم است حرفهای زیادی برای گفتن دارند. قاصد و پنجره را از اول دنبال کنید.
بعون الله الملک الاعلی
سوال یک:
چگونه مذهب تشیع هویت خود را بدون جذب شدن در عامه حفظ کرد؟
سوال دو:
چگونه مکتب حقیقی اهلبیت ویژگیهای خود را از شاخههای افراطی شیعیان مشخص کرد؟
تشیع در مسیر تاریخ
دکتر سید حسین محمد جعفری
ترجمه دکتر سید محمدتقی آیتاللهی
دفتر نشر فرهنگ اسلامی
اینکه
ما از همهی ابزارهای موجود برای تقویت اهداف انقلاب استفاده کنیم
فرق دارد با ابن که
ما برای تقویت اهداف انقلاب از همهی ابزارهای موجود استفاده کنیم.
با خودم فکری شدم که اگر سیدمرتضی آوینی زنده بود چطور با این پدیده برخورد میکرد؟
در ذهنم مقایسه کردم نقدهای او بر «قصههای مجید» و «مادر» را و البته «کافه کراسه» را به دومی شبیه تر دیدم.
اگر لازم بود مفصلتر خواهم نوشت.
صفوان بن مهران شتران زیادی داشت که از کرایه دادن آنها، زندگی خود را می گذراند. روزی خدمت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام رسید.
آن حضرت به او فرمودند: «همهی کارهای تو نیکو و زیباست جز یک کار»
سؤال کرد: «فدایت شوم آن چیست؟»
امام فرمودند: «اینکه شتران خود را به این مرد (یعنی هارون الرشید) کرایه میدهی»
صفوان گفت: «من از روی حرص و سیری و لهو چنین کاری نمی کنم. چون او به راه حج می رود، شتران خود را به او کرایه می دهم. خودم هم خدمت او را نمی کنم و همراهش نمی روم، بلکه غلام خود را همراه او می فرستم.»
امام فرمودند: «آیا به نظر تو کرایه دادن شترانت به آنها صحیح است؟»
گفت: «آری»
امام فرمود: «آیا دوست داری آنها تا انقضای مدت کرایه و پسدادن شترانت زنده بمانند؟»
صفوان گفت: «آری»
حضرت فرمودند: «هر کس بخواهد آنها زنده بمانند در صف آنان قرار میگیرد و هر کس از آنان باشد داخل جهنم میشود.»
صفوان بعد از این گفتگو با امام کاظم علیه السلام تمامی شتران خود را فروخت.
حیات فکری و سیاسی امامان شیعه . ص ۴۰۶
رسول جعفریان
تأسیس 1346؛ روی تابلوی کوچک سردر گرمابه شماره تلفنی چهار رقمی هم نوشته شده.
در کسری از ثانیه با عبور از در کوچک شیشهای حمام به دنیایی دیگر وارد میشویم:
پشت دخل، پسر کوچکتر آقای زمانی، خسرو خان، قبراق و سرحال، میخندد و ساندیس تعارف میکند. روی دستش جای ترکشهای کربلای پنج را نشان میدهد و بالای سرش روی کاشیهای حمام به عکس برادر جانبازش، منصور، که چهار سال پیش شهید شده اشاره میکند.
برادران زمانی، پشت دخل و روی دیوار، هر دو ریش تراشیده و سبیلو. این که زنده است سرخوش و خندان؛ و آن که شهید شده توی بهشت است و شادان.
*
چه ماجراهایی ست که می آید...
از آخرین کلاسی که در دوره ی کارشناسی رفتم -هفدهم خرداد هشتاد و سه- تا همین یک هفتهی پیش، هیچ وقت به عنوان دانشجو در کلاسی حاضر نشده بودم.
حالا هفت سال سابقهی تدریس و معلمی باعث شده این روزها -که دوباره حال و هوای امتحان و کلاس و پژوهش و اینها برایم زنده شده- بیشتر به رفتار استاد و همکلاسیها دقت کنم و فرصت کنم بار دیگر از دریچهی چشم یک دانشجو نقاط ضعف ساز و کار آموزش عالی را در امتداد آموزش و پرورش بررسی کنم.
به نظرم رسیده در ادامهی «پراکنده پندارهای یک پیامبر پارهوقت» باید «پراکنده پندارهای یک حواری پارهوقت» را منتشر کنم!