صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود


امشب به قصه‌ی دل من گوش می‌کنی
فردا مرا چو قصه فراموش می‌کنی
این دُر همیشه دَر صدفِ روزگار نیست
می‌گویمت، ولی تو کجا گوش می‌کنی؟
دستم نمی‌رسد که در آغوش گیرمت
ای ماه! با که دست در آغوش می‌کنی؟

# پنجشنبه‌ها

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۰
  • :: بیت

روباه گفت:
«هیچ چیزی را تا اهلی نکنند، نمی‌توان شناخت. آدم‌ها دیگر وقت شناختن هیچ چیز را ندارند. آنها چیزهای ساخته و پرداخته از دکان می‌خرند. اما چون کاسبی نیست که دوست بفروشد، آدم‌ها بی‌دوست و آشنا مانده‌اند...»

آنتوان دو سنت اگزوپری
ترجمه: مرحوم محمد قاضی

# دوست

# سبک زندگی

  • ۱ نظر
  • چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
  • :: روایت امروز
  • :: کتاب
هنوز هم کشف آدم‌هایی که «بود»شان از «نمود»شان بیش‌تر است، برایم هیجان دارد.

# آدمیت

  • ۳ نظر
  • سه شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: نغز

اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

وَإِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ
فَلاَ کَاشِفَ لَهُ
إِلاَّ هُوَ
وَإِن یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ
فَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدُیرٌ

صدق‌الله العلی العظیم
انعام - 17

# توکل

# آزمون

  • ۱ نظر
  • دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۰
  • :: ذکر

کار کردن برای شهدا لیاقت می‌خواد. عرضه هم می‌خواد. حوصله هم می‌خواد. همت هم می‌خواد.

باید خودشون بطلبن.
الان نمی‌فهمی چی میگم.

# آزمون

# شهید

# مسعود

  • ۳ نظر
  • يكشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: نغز
فکرش رو بکن:
امروز با شیرین‌کاریِ هم‌کار عزیزم، از خود امپراطوری معظم گوگل بهم تلفن زدن!
.
.
.
(یه روبوت سخن‌گو که کد امنیتی جی‌میل رو هجّی می‌کنه)

# رسانه

  • :: بداهه

یکی
دوستی را که زمان ها ندیده بود
گفت:
«کجایی که مشتاق بوده ام؟»
گفت:
«مشتاق به که ملول»

# سعدی

  • ۲ نظر
  • جمعه ۱۸ شهریور ۱۳۹۰
  • :: بیت
  • :: نغز

روی دیوار «سردخانه محل نگهداری اجساد» کنار قبرستان یکی از شهرهای شمال کشور، به خط نستعلیق خیلی خوش نوشته بود:

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

به قول اون رفیقمون: «یکی زیر بغل مولوی رو بگیره...»

# ایران

# مولوی

# سفر

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۰
  • :: بداهه

چرا همیشه همین است آسمان و زمین؟
زمان هماره همان و زمین همیشه همین؟

اگرچه پرسش بی پاسخی‌ست، می‌پرسم:
چرا همیشه چنان و چرا همیشه چنین؟

...

# قیصر

  • ۱ نظر
  • يكشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۰
  • :: بیت

+ ...
باغبان چرا نازترها و نازنین‌ترها را انتخاب می‌کند؟ مگر نمی‌داند قرار است آن‌ها را تلف کند؟
شاید نمی داند.
شاید هم....
این شاید از همه‌ی‌ آن چه تا الان گفتم رقت‌آورتر است. کاری که باغبان قرار است با گل‌های دستچین شده بکند ظالمانه‌ست و طبیعی‌ست که هر مظلومی در برابر ظالم فریاد برآورد. لذا ذهنِ تحلیل‌گرِ باغبان در یک تکاملِ تدریجی فهمیده است باید ظلم را بر کسی وارد ساخت که صدایش کمتر در می‌آید. چه کسی مطمئن‌تر و مطیع‌‌تر از نزدیک‌ترها و  محبوب‌ترها و معصوم‌ترها؟
- گرگ وقتی به گله می‌زند تا وقتی بره‌ی نوپا در گله باشد به سراغ میشِ نر نمی‌رود...
آه... این مال نوشته ای دیگر بود-
...

# مدرسه

# قصه

# تربیت

  • ۰ نظر
  • شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۰
  • :: نغز

...و تدبیر زمینی مسئولان این گلخانه برای رفع و رجوع بیچارگی‌هایشان خرج کردن از شادابی گل‌هاست.
هر سال در فصل چیدن گل‌ها، باغبانِ زمینی‌اندیشِ گلخانه از میان هر آن چه پرورش داده، نازترها و نازنین‌ترها را دستچین می‌کند و برای خودش بر می‌دارد. نه برای این که از نسل‌شان قلمه بزند یا دوباره بکارد و نه حتی برای این که در گلدان خانه‌اش بگذارد تا ثمرات زحمات‌ش را هر لحظه تماشا کند و کیف‌ش را ببرد.
دستچین می کند تا پرپر کند به پای روزمرگی‌ها و بی‌چارگی‌هایش. گل‌های شاداب‌تر و تر و تازه‌تر را دستچین می‌کند تا بتپاند در بدنه‌ی سوراخ سوراخ کشتی به گل نشسته‌اش.
بی توجه به این که خودش چه زحمتی کشیده برای پرورش این گل. بی‌توجه به این که چه حیف و میلی می‌شود این همه هزینه...
هر سال دستچینی تازه و پامالی تازه. گویی باغبان بی‌چاره همواره در حال گرفتن انتقام از خودش است. بیچاره گل‌ها!
...

# مدرسه

# قصه

# تربیت

  • ۰ نظر
  • جمعه ۱۱ شهریور ۱۳۹۰
  • :: نغز

به این‌جا که می‌رسی همیشه اول خیال می‌کنی که به کس دیگری کمک کرده‌ای.
اما خوب که فکر می‌کنی می‌بینی به خودت کمک کرده‌ای.
منتی بر دیگران نیست.
امان از دل سیاه شیطان...

*
ایمان، محمد، سیدعلی، امیرحسین، صادق، علی و از این دست بسیار...

# حبیب

# دوست

# پنجشنبه‌ها

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: نغز


خدایا؛
مرا یکی از این هزاران، قطره‌ای از این دریا و دانه‌ای از این پیمانه بپذیر.

# رهبر

# رمضان

# توبه

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۰
  • :: بداهه

با توجه به «سیر مطالعاتی قرآن کریم» که ابتدای ماه مبارک منتشر کردم، امروز سهم آخر، سهم بیست و نهم خوانده می‌شود: سوره‌ی برائت.
در سینما اصطلاحی هست به نام «چک اول». یعنی در اولین صحنه‌های یک فیلم آن‌چنان حادثه‌ی تکان‌دهنده‌ای اتفاق می‌افتد که بیننده را میخ‌کوب می‌کند و تا نیمه‌ی فیلم دنبال خودش می‌کشاند. ولی ظاهراً سیر مطالعاتی ما با «چک آخر» تمام می‌شود؛ خیلی تلخ و گزنده.
نهال سبز اسلام در آخرین ماه‌های حیات پیام‌بر صلی‌الله‌علیه‌وآله به شدت با آفت منافقین روبروست و این از کلمات مبارکی که امروز تلاوت می‌کنیم کاملاً معلوم می‌شود.
*
جهان اسلام باید یک‌بار تکلیف خودش را با این مسأله روشن کند که این منافقین بعد از رحلت پیام‌بر صلی‌الله‌علیه‌وآله کجا غیب می‌شوند که هیچ ذکری از آن‌ها در تاریخ‌های رسمی نیست؟

# تاریخ

# رمضان

  • ۳ نظر
  • سه شنبه ۸ شهریور ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: ذکر

عاجز شدم.
یه سری داروهای خاص هست که باید از کانادا تهیه بشه. پزشک میگه به نمونه‌های موجود توی بازار دبی و ترکیه هم نمیشه اعتماد کرد.
هیچ پیشنهاد خاصی ندارین؟
چطوری میشه خرید؟ به این شرکت‌های وارد کننده میشه اعتماد کرد که از خود کانادا بیارن؟
از کانادا میشه دارو رو پست کرد؟ مشکل قانونی نداره؟ چقدر طول می‌کشه؟ هزینه؟ و...

# زندگی

  • ۹ نظر
  • دوشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۰
  • :: بداهه

أَللَّهُمَّ فُکَّ کُلَّ أَسِیرٍ
خدایا؛ اسیران را آزاد گردان

*
اسیر بند شکم را دو شب نگیرد خواب  /  شبی ز معده‌ی سنگی، شبی ز دل‌تنگی
**
تا در قفس بال و پر خویس اسیر است  /  بیگانه‌ی پرواز بود مرغ هوایی

# رمضان

# سعدی

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۰
  • :: بیت
  • :: نغز
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون