صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

ما اگر بی جا به هم اعتماد کنیم سرمایه هایمان را از دست می دهیم؛
و اگر به موقع به هم اعتماد نکنیم همدیگر را از دست می دهیم.
*
کدام را بیشتر لازم داریم: همدیگر را یا سرمایه هایمان را؟
اصل «خطرپذیری در تجارت» حکم می کند که زودتر از آن که به هم بی اعتماد شویم به هم اعتماد کنیم.
*
جلسه ی خوبی داشتیم درباره ی آینده ی رازدل با حضور عضو جدید شورای مدیران. ان شاء الله که خوش فرجام باشد.

# امین

# دوست

# رازدل

# پنجشنبه‌ها

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۲
  • :: بداهه
  • :: نغز

بعد از ده روز آمده ام تهران که شما را ببینم. ساعت یازده شب تازه رسیده ام این جا. شب قدر را چه کنم؟
سر سجاده، رحل قرآن باز است و روی پایم، مریم خوابیده. مثل بچه های مهد قرآن مسجدالنبی موقع تلاوت تکان تکان می خورم که بخوابد! چاره چیست؟
خانوادگی نشسته ایم پای پخش زنده ی اینترنتی مراسم شب قدر. با یک دست، دختر را روی پایم نگه داشته ام و با یک دست قرآن را روی سر می گذارم تا بالحجه که باید برخیزم. فکر آخرش را نکرده بودم: قرآن را ول کنم یا مریم را؟!

# زندگی

  • ۲ نظر
  • سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲
  • :: پدر مقدس

خوب و بد هر چه نوشتند به پای خودمان
انتخابی است که کردیم برای خودمان‌

این و آن هیچ مهم نیست چه فکری بکنند
غم نداریم‌، بزرگ است خدای خودمان‌

ما دو رودیم که حالا سرِ دریا داریم‌
دو مسافر یله در آب و هوای خودمان‌

احتیاجی به در و دشت نداریم‌، اگر
رو به هم باز شود پنجره‌های خودمان‌

من و تو با همه‌ی شهر تفاوت داریم‌
دیگران را نگذاریم به جای خودمان‌

درد اگر هست برای دل هم می گوییم‌
در وجود خودمان است دوای خودمان‌

دیگران هرچه که گفتند بگویند، بیا
خودمان شعر بخوانیم برای خودمان‌

شعر از مهدی فرجی

# برادر

  • :: بیت

به یک معنی «شبکه وبلاگ‌نویسان رازدل» امروز تمام شد.
به یک معنی «شبکه وبلاگ‌نویسان رازدل» امروز به «باشگاه مجازی رازدل‌نویسان» یا چیزی شبیه این تبدیل شد.
به یک معنی «شبکه وبلاگ‌نویسان رازدل» امروز همان است که قبلاً بود. همان است که دو سال است هست.

امروز عملیات غیب کردن کشتی روی آب بالاخره با موفقیت به انجام رسید. از میان حدود چهل نفری که در این دو سال در رازدل وبلاگ ثبت کرده بودند، حدود سی نفر از فضای مجازی پیاده شدند؛ وبلاگ‌های راکدشان حذف شد و دیگر قابل مشاهده نیستند. ده نفری هم ماندند که یا به بیان مهاجرت کردند یا در ادامه‌ی راه مشتری «رازدل هاست» شدند.
در این لحظه مأموریت هشتصد روزه‌ی من برای ترغیب دوستانم به نوشتن و منتشر کردن و پیوستن به رازدل به پایان رسیده‌است. شاید برای دوستانم در این ماه‌ها خیلی چیزها فرق کرده‌باشد. اما خوشحالم که وقتی امروز عمر صاد به بیش از ۱۲۰۰ روز می‌رسد و بیش از ۹۰۰ یادداشت کوتاه در آن منتشر کرده‌ام اندک شرری هست هنوز برای نوشتن و منتشرکردن.
من نوشتن را از رازدل شروع نکردم؛ برای رازدل ادامه ندادم و بی‌رازدل ترک نخواهم کرد. انگیزه و علت نوشتن من همواره چیزی بیرون از فضای مجازی بوده‌است که هنوز هم هست و خواهد بود ان‌شاءالله.
از همه‌ی دوستانی که به هر دلیلی «در رازدل بودن» را انتخاب کردند و به هر دلیلی «با رازدل نماندن» را ترجیح دادند بخاطر اعتباری که حضورشان به این شبکه داد تشکر می‌کنم و اگر قصوری از جانب ما بوده حلالیت می‌طلبم. مدیریت نیروی انسانی در رازدل تجربه‌ای عمیق، دردناک و درس‌آموز بود که امیدوارم در زندگی‌ام بعد از این به کار ببندم.
*
امروز فرصت تازه‌ای داریم برای ترمیم ساختار ارتباط وبلاگی رازدلی‌ها و زیرساختی مناسب داریم برای پیش‌برد طرح‌های نو. امروز افراد بیش‌تری می‌توانند عضو رازدل شوند و با فراغت از مسائل فنی، تمرکز بر روی محتوا می‌تواند افزایش یابد. نیاز به گفتن ندارد که نیازمندیم به فکر و کمک شما.

*
پ.ن:
به همین بهانه پیوندهای صاد را تجدید کردم. وبلاگ های منقرض و راکد را حذف کردم و ترتیبی نو دادم. ملاکم حفظ ارتباط با دوستان خوب و وبلاگ‌های فعال بوده‌است. اگر جایی از قلم افتاده حتماُ یادآوری کنید.
به فکر قالب جدیدی هم برای صاد هستم. هل من ناصر از گرافیک تا طراحی؟

# رازدل

# صاد

  • :: بداهه

قال رسول الله (صلى الله علیه واله وسلم):
مَنْ عَالَ یتیماً
حَتّی یسْتَغْنِی
اَوْجَبَ اللهُ لَهُ بِذلِک الْجَنة

*
دوست دارم «یتیم» و«عال» و «یستغنی» را آن طور که دوست دارم معنا کنم. دوست دارم.

# تربیت

# اهل بیت

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۲
  • :: روایت امروز

تو: سلام. یه سؤال تخصصی: این پودرهای قهوه رو نمیشه توی قهوه‌ساز ریخت؟
من: توی قهوه‌ساز نباید قهوه‌ی خام بریزی. فقط قهوه‌ی نیم پخته. قهوه‌ی خام رو توی شیرجوش درست می‌کنن (= قهوه ترک)
تو: شیرجوش چیه؟
من: یه جور قابلمه‌ی کوچولوی دسته‌دار!
تو: این قهوه‌های بسته‌بندی کوچیک صهیونیستی و غیره چی؟
من: اونا دیگه تمام پخته‌ست و نیازی به دستگاه و تشکیلات نداره (= قهوه‌ی فوری)

# سین

# طعام

  • :: پیامک

در این روزهایی که می گذرد بالاخره عزیز با راه حل سنتی و ابتکاری خود خواب شب را به بانو برگرداند.


همان طور که مشاهده می فرمایید، سازه ی تخت خواب معلق متحرک (ننوی سابق) در عین سادگی بسیار کاربردی است و از لحاظ معماری در تلفیق سبک سنتی ایرانی - اسلامی و مکتب شیکاگو در شاخصه‌های زیر پیشتاز است:
- طراحی بهینه: طراحی یک سازه برای استفاده همزمان دو نوزاد، استفاده از مصالح بومی منطقه و حذف هزینه تأمین مواد اولیه
- طراحی کاربردی: امکان تنظیم ارتفاع اولیه تخت، امکان حرکت همزمان تخت به جلو-عقب و چپ-راست و حرکت ترکیبی
- طراحی ایمن: اضافه کردن دو طناب محافظ به سازه برای اتصال بالش‌های محافظتی دو طرف، متصل کردن طناب‌های باربر با گره محکم به بالا و مهار کردن کف با سنجاق قفلی بزرگ به طناب
- طراحی زیبا و ارگونومیک: سازه‌ی اکسپوز، استفاده از پوشش چندلایه کف (چوب+ابرفشرده+پنبه) برای استحکام و راحتی تشک به همراه طناب‌های رنگی و ملحفه‌های زیبا و شاد مناسب سن نوزاد
- طراحی دوست دار محیط زیست: استفاده از منابع تجدیدپذیر انرژی (انرژی ماهیچه ای) در حرکت تخت، بدون پسماندهای صنعتی، بدون آلایندگی صوتی
- طراحی منعطف: قابل استفاده برای یک یا دو نوزاد، قابلیت افزودن توری پشه‌بند، قابلیت آویزان کردن انواع اسباب‌بازی بالای سر نوزاد، قابلیت الصاق طناب کنترل از راه دور

# سبک زندگی

  • :: عزیز
  • :: پدر مقدس

خلاصه موارد مهم جلسه امروز:
* بین «صفر» و «یک» بینهایت عدد «حقیقی» وجود دارد که هیچ کدام «طبیعی» نیستند. ما بعد از پر کردن تمام فضای ممکن فعالیت فرهنگی از نهادهای موازی، به سمت تأسیس نهادهای بالادستی فرهنگی رفته ایم و از نظر ریاضی این فضا دیگر اشباع شدنی نیست!
* با کارفرما توافق کرده ایم که در انجام این پروژه ی بیهوده انتظار هیچ خروجی مفیدی نداشته باشد. کارفرما هم موافق است که داریم پول مان را حرام می کنیم.
* آقای رییس حاضر شده است درصدی از کیفیت محتوا را فدای تولید شدن این کار بکند. آقای رییس «مهندس» است.
* مبنای غلطِ تصمیم گیری درستِ امروز من: وقتی هیچ گزینه ی ایده آلی وجود نداشته باشد، بقیه ی گزینه ها علی السویه هستند.
* «همکار خوب» از «کار خوب» مهم تر است.

# فرهنگ

# ققنوس

# پنجشنبه‌ها

  • ۳ نظر
  • پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
  • :: بداهه
  • :: نغز

امروز از کارمند بودن مرخصی گرفتم. از معلم پایگاه بودن؛ قم بودن؛ در دسترس بودن.
امروز از کارهای روزانه مرخصی گرفتم. از بیرون رفتن؛ رانندگی کردن؛ خرید کردن.
امروز از بیدار بودن هم مرخصی گرفتم. هشیار بودن؛ سرحال بودن.
امروز حتی از ماه رمضان هم مرخصی گرفتم. روزه بودن؛ سحری خوردن؛ گرسنگی کشیدن.

# زندگی

  • ۳ نظر
  • چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۲
  • :: بداهه

دم غروب است؛ آمده‌ایم حرم. ماه رمضان، قم، حرم، افطار، زیارت.
اولین زیارت شماست. اولین جایی که غیر از مهمانی و مطب پزشک آمده‌ایم. با هم آمده‌ایم؛ چهار نفری.
بعد از نماز خلوت می‌شود. بانو می‌نشیند وسط شبستان و یکی یکی می‌برم‌تان زیارت. تماشای آینه‌کاری‌ها، لوسترهای بزرگ، مسجد خلوت، ضریح زیبا.
.
رسم افطارمان در حرم چهار ساله شد.

# افطار

# حرم

# قم

  • ۲ نظر
  • دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۲
  • :: پدر مقدس

چهل روزه شده‌اید و دیشب با سلام و صلوات آمده‌ایم قم. ماه رمضان و تابستان و گرما و جاده و پراید و ...
برای شما اما الحمدلله همه چیز فراهم است: خوراک و پوشاک و مسکن مناسب؛ و از همه مهم‌تر مادری که قبول کرده سختی تر و خشک کردن شما دو تا را تنهایی به جان بخرد.
در عدالت خداوند شک می کردم اگر و تنها اگر بهشت را زیر پای مادران خلق نکرده بود.

کسی که کار جهان لنگ می زند بی او
فرشته نیست؛ پری نیست؛ حور نیست؛ زن است

# قم

# بانو

  • :: بیت
  • :: پدر مقدس

::
برادرانه توصیه می‌کنم وبلاگت را بر پایه‌ی «دل‌نوشته» نویسی بنا نگذاری. بر پایه‌ی «روزانه» نویسی هم وبلاگ نزن. «مینی مال» هم به همچنین.
شما الان در سنی هستی که لازم است جدی بنویسی و البته مفید بنویسی و با انگیزه.
رفتن به سمت احساسات از ابتدا تو را خلع سلاح می‌کند و بی‌مشتری و در ادامه بی فایده.
*
پیشنهاد می‌کنم بازه‌های زمانی مشخصی را با خودت قرار بگذار که بنویسی. جدی هم قرار بگذار. مثلاً «هر دوشنبه» یا «یک جمعه در میان» و یا «یکشنبه‌های اول هر ماه» و اکیداً توصیه می‌کنم که اگر با خودت قرارگذاشتی قرار را نشکنی و در میان دو وعده، خلاف نکنی و نوشته‌ای ننویسی.
هر چیزی که قرار است در میانِ دو وعده گفته شود باید انتشارش باقی بماند تا سرِ وعده.
این خیلی مهم است و برای خودت جریمه بگذار اگر خلاف وعده کردی.
*
آدم بی درد، بی انگیزه است؛ راکد است. چرا باید بنویسد؟ چرا باید ادامه بدهد؟ برای چه باید مبارزه کند؟
حرف آخرم همین باشد:
باید درد داشته باشی. باید درد پیدا کنی. بی درد نمی شود.

آخر شهریور نود

# برادر

# نامه

# نوشتن

# رازدل

  • ۱ نظر
  • يكشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۲
  • :: نغز

دو سال پیش به برادرم گفته بودم:
«من برای به ذوق آوردن شما و ترغیب‌ت به نوشتن هیچ ترفندی در آستین ندارم. خودت باید به نتیجه برسی. البته اگر تصمیم به نوشتن گرفتی توصیه‌ها و پیشنهادهای زیادی دارم. لذا خواهش می‌کنم اگر چنین تصمیمی گرفتی حتماً قبلش خبرم کنی تا وظیفه‌ام را انجام بدهم.»
و او در ابتدای ورودش به رازدل از من آن توصیه‌ها را طلب کرد.
به بهانه‌ی تغییرات ساختاری پیش رو در رازدل بخش‌هایی از نامه‌هایم به برادرم را منتشر می‌کنم. بخش‌هایی که امروز دیگر برچسب محرمانه ندارند.

::
نوشتن در وبلاگ بدون لحاظ کردن مخاطب کار تقریباً بیهوده‌ای ست. البته نمی‌شود انتظار داشت که شما در اول کار بتوانی همه‌ی جوانب آن را محاسبه کنی. اما تا آن جا که بشود باید برای آن برنامه داشت.
سؤال اول: می‌خواهی چه کسانی نوشته‌هایت را بخوانند؟
سؤال دوم: چه کسانی نوشته‌های تو را خواهند خواند؟
سؤال اول تدبیر توست و سؤال دوم تقدیر خداوند. مؤمن از اول به هر دو فکر می کند. پاسخ سؤال اول و دوم مجموع مخاطبین تو را می سازند. باید خوراکی در حد و شأن هر دو آماده کنی و الا دور بلاگ را خط بکش و بنشین سر همان سررسید کاغذی.

...
آخر شهریور نود

# نوشتن

# برادر

# نامه

# رازدل

# توحید

  • :: نغز

دعوت شده‌ام به طبقه دهم یک ساختمان خاص که قبلاً در طبقات دیگران آن سرک کشیده‌ام. مرتفع‌ترین مکانی‌ست که تا به حال با کسی جلسه داشته‌ام.
چند مهندس جوان در پی انجام موازی‌ترین کار فرهنگی کشور هستند و باید متقاعدشان کنم که کمی بهینه باشند. اهداف‌شان مبهم است؛ ابزارها نامعلوم؛ اختیارات نامشخص؛ وظایف گنگ.
از تعریف «کار فرهنگی» و «کار تربیتی» شروع می‌کنم و فرق «نهاد فرهنگی» با «نهاد تربیتی» را توضیح می‌دهم که اولی مخاطب عام دارد و دومی مخاطب خاص و اولی یک طرفه است و دیگری دوطرفه. راجع به تفاوت‌های کارکرد «رسانه» و «مدرسه» حرف می‌زنم و سعی می‌کنم برایشان جا بیاندازم که از هر ابزار فرهنگی انتظارات مشخصی داشته باشند و همواره به شیوه سنجش عملکردشان اهمیت بدهند.
توصیه می‌کنم که به جای تأسیس، به فکر تولید و توزیع و تبلیغ باشند و از حداکثر امکانات موجود در مجموعه مافوقشان بهره ببرند.

متأسفانه در این مقام غیر از نصیحت کردن کار دیگری برای جلوگیری از اتلاف بیت‌المال از دستم بر نمی‌آید.

# اصغرثانی

# تربیت

# رسانه

# فرهنگ

# پنجشنبه‌ها

  • :: بداهه

امروز چهار سال تمام می‌شود که از تهران کنده‌ایم و به قم چسبیده‌ایم. هر چند که -چنان که افتد و دانی- متأسفانه گسست‌مان چندان عمیق و پیوندمان خیلی وثیق نیست؛ مذبذبین بین ذلک لا إلی هؤلاء و لا إلی هؤلاء.
روی کاغذ با کمک خط کش و پرگار حساب می‌کنم که در این چهار سال به واسطه‌ی این هجرت چه چیزهای خوبی به‌دست آورده‌ام و چه چیزهای خوبی از دست داده‌ام.
از اول دبستان حسابم خوب نبود. حساب کردن را دوست ندارم. از روز حساب می‌ترسم.

*
یک سالگی
دو سالگی

# قم

# هجرت

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۲
  • :: بداهه

ساعت چهار، در اوج گرما از اداره ببرون زدم تا زودتر به خانه برسم. استارت زدم و برای بیرون آمدن از جای پارک در آینه‌ی وسط نگاهی انداختم. شیشه‌ی عقب ماشین کدر شده بود و چیزی معلوم نبود. اول خیال کردم کثیفی شیشه و انعکاس نور شدید آفتاب مانع از دید من است. اما اتفاق دیگری افتاده بود:
در کمال تأسف و تأثر شیشه‌ی عقب ماشینم خودکشی* کرده بود!
خیلی خوب است که آدم می‌داند کدام بلا بر اثر کدام معصیت بر سرش نازل می‌شود. (شمشیر را که از رو می‌بندند ترسش کمتر است)
تا ساعت هفت و نیم که هوا کم کم قابل تحمل می‌شود درگیر تعویض** شیشه بودم.

* شیشه های سکوریت خودرو گاهی در اثر انباشت تنش‌های حرارتی و تکانشی که در طول زمان بر آن‌ها وارد می‌شود، یا بخاطر ناخالصی‌های موجود در خمیرمایه حین ساخت، خودبخود و بدون هیچ علت ملموسی در خود می‌شکنند. به ادعای یکی از کارخانه های سازنده شیشه، این اتفاق به احتمال ۸ در ۱۰۰۰ در مدت ۱۰ سال رخ می‌دهد.
** یک جام شیشه‌ی عقب پراید با اجرت تعویض: ۸۵ هزار تومان ناقابل

# توحید

# توکل

# زندگی

  • ۲ نظر
  • دوشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۲
  • :: بداهه
  • :: صندلی دوم
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون