صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

گفتم میرزا تو همچون بوتیماری سر فرو کرده‌ای و همت و وهم دربسته‌ای که مرا این می‌باید و آن می‌باید... و جاه و مال می‌طلبی...
آخر کدام صحت به فرمان تو آمد و به فرمان تو رفت؛
و کدام فرزند به فرمان تو آمد و به فرمان تو رفت؛
تا چنین مغرور شدی؟
این‌ها را که می‌گیری، به امانت و عاریت می‌گیری و شبانی می‌کنی
تو نمی‌دانی که هر چه بیش طلبی، بار تو بیش شود و کار تو مشکل‌تر بود؟
چو در عهده‌ی این قدر امانت درمانده‌ای، دیگر چه می‌طلبی؟
بنگر در این امانت و رعایت‌ها که داری.

به نقل از: معارف، بهاءولد
تاریخ اجتماعی ایران (ج ۴ - ب ۱– ص ۱۹۵)
مرتضی راوندی

# ادبیات

# توکل

# توحید

  • ۴ نظر
  • دوشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۲
  • :: روایت امروز
  • :: کتاب
  • :: پدر مقدس

چو خواهی کهی را همی کرد مه
بزرگی‌ش جز پایه پایه مده

که چون از گزاف‌ش بزرگی دهی
نه ارجِ تو داند نه آنِ مهی

اسدی طوسی

# حماسه

# ادبیات

# فرهنگ

  • ۷ نظر
  • يكشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۲
  • :: بیت

عصر امروز هیأت مدیره چپ دست رازدل در جلسه ای مهم و چهار ساعته، تصمیمات مختلفی درباره ی ادامه روند کار این شبکه اتخاذ کردند.
بر اساس شنیده های تأیید نشده در یک ماه آینده همه ی اعضای این شبکه وبلاگ نویسی می بایست نسبت به ادامه فعالیت خود و نحوه ی حضور در این گروه یکی از گزینه های جدید پیشنهادی هیأت مدیره را انتخاب کنند.
گفته می شود الگوریتم مشخصی برای فرایند تصمیم گیری اعضا طراحی شده که به زودی رسانه ای خواهد شد.

هیأت مدیره انتشار اطلاعات بیشتر را به بعد از نهایی شدن مصوبات جلسه موکول کرده است.

# امین

# رازدل

  • ۷ نظر
  • شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۲
  • :: بداهه
تو: بیژن و روژین چطورن؟
من: بفرمایید بیجن و منیجه. یا حتی جولی و جولز!
تو: خب بالاخره برادرزاده هام رو چی باید صدا کنم؟
من: آقا مصطفی و مریم خانم.
***
پ.ن:
امسال هفدهم خرداد مصادف شده با روز مبعث و امروز وارد سی و دومین سال زندگی ام شدم. 
در هفته ای که گذشت دوستان زیادی ابراز لطف و محبت کردند و از راه های مختلف تبریک ها و شادباش ها گفتند.
ان شاء الله به زودی بتوانم در شادی هایتان جبران کنم.
منت پذیر دعای خیر شما در آخرین روزهای ماه رجب برای سعادت و سلامت خانواده ام هستم.

# آیین

  • ۲ نظر
  • جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۲
  • :: پدر مقدس
  • :: پیامک
من: سلام. تبریک میگم؛ عمو شدی!
تو: سلام. این چه طرز خبر دادنه؟ مردم از خوشحالی (اسمایلی اشک شوق) از دست و زبان که برآید، کز عهده ی شکرش به درآید؟
من: حالا دختر دوست داری یا پسر؟
تو: چی بگم خب؟ هول شدم :)
من: خلاصه حق انتخاب داری!
تو: نه! واقعا یعنی؟
من: سخته باورش. درکت می کنم!

# برادر

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۲
  • :: پیامک
  • :: پدر مقدس
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قَالَ کَذَلِکَ ؟
قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ
وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئًا

صدق الله العلی العظیم
سوره مبارکه مریم، آیه 9

تصویر تزیینی نیست.

# تولد

# توکل

# توحید

  • :: ذکر
  • :: پدر مقدس

از لحاظ تاریخی‌اندیشی ترجیح می‌دهم رییس الوزرای آتی سرزمین ایران از اهالی خراسان باشد؛ مردی از دیار خواجه نظام الملک و خواجه نصیر طوسی و شمس‌الدین محمد صاحب‌دیوان و برادرش عطاملک جوینی.
هر چند که از لحاظ وابستگی تاریخی نامزدها، دو نفر از اهالی ری، مؤلف کتاب تاریخ معاصر ایران –دوره‌ی متوسطه- هستند!

# حماسه

# انقلاب

# تاریخ

# فرهنگ

  • ۳ نظر
  • شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۲
  • :: بداهه

بازی ایران و قطر رو ندیدم.
بازی ایران و لبنان رو ندیدم.
بازی ایران و کره رو ندیدم.
بازی های ایران و صربستان رو ندیدم.
بازی های ایران و ایتالیا رو ندیدم.
احتمالا از این به بعد هم نمی‌بینم.

میشه یه نفر به زبون فارسی ساده و روان توضیح بده من چی رو از دست دادم؟ یا چی رو به دست نیاوردم؟

# سبک زندگی

# ورزش

# پلاس

  • ۰ نظر
  • شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۲
  • :: بداهه

خب حالا در پایان امتحانات این ترم (و در حقیقت پایان امتحانات مقطع کارشناسی ارشد) باید از یک کشف علمی بی‌نظیر و نقش آن در تعالی تحصیلی در رشته‌ی تاریخ رونمایی کنم و آن چیزی نیست جز وسیله‌ی کمک آموزشی معجزه‌آسا و جادویی به نام «بالشتک».
انصافاً بدون استفاده از این وسیله‌ی کارآمد و ارزان امکان مطالعه‌ی کتاب‌ها و جزوات این رشته‌ی تحصیلی ناممکن است. استفاده از «بالشتک» با ابعاد تقریبی ۳۰ در ۳۰ سانتی‌متر در موقعیت‌های متعددی به پیشرفت مطالعات تاریخی کمک شایانی می‌کند که اهم آن‌ها بدین شرح است:
- توی قوس کمر  (در حالت نشسته و تکیه به پشتی)
- زیر آرنج راست (در حالت لمیده به این طرف)
- زیر آرنج چپ (در معدود حالات لمیده به آن طرف) *تذکر: کاشف محترم چپ‌دست می‌باشد.
- سفت چسباندن بالشتک به سینه و قرار دادن چانه روی آن (در حالت چهارزانو خم شده روی کتاب)
- زیر سر (در حالت مطالعه‌ی رو به سقف)
- زیر سر (در حالت چرت میان مطالعه)
- زیر سر (در حالت چرت بعد از مطالعه)
- زیر سر (در حالت استثنایی چرت قبل از مطالعه)

# دانشگاه

# تاریخ

  • ۵ نظر
  • جمعه ۱۰ خرداد ۱۳۹۲
  • :: بداهه

...
در ده روز آینده پنج تا امتحان دارم؛ رگباری و بی رحمانه.
دنبالم نگردید.
...

# امتحان

# دانشگاه

  • ۲ نظر
  • سه شنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۲
  • :: بداهه

از هزار و سیصد و هشتاد و دو که برای اولین بار دیدمت -و آن روز سوم راهنمایی بودی-
تا به امروز -که آقای مهندس شریفی هستی-
همه‌ی کارهایت شبیه به هم بوده است: بی‌قاعده، هیجان‌زده، شاد.

روی هیچ حرفت نمی‌شود حساب کرد؛ هیچ برنامه‌ای را نمی‌شود با تو بست؛
و می‌توان ساعت‌ها با تو خوش بود و گپ زد و گفت و خندید؛
اشبه‌الناس به قطار شهربازی.
آقای سوءتفاهم!
رکورد دار آوردن بیشترین تعداد عذر بدتر از گناه در کارهای تیمی
مهربان و عجول
اهل مشورت بعد از اقدام
هر چه بگویم کم گفته‌ام.
*
عروسی‌ت را انداخته‌ای دوشنبه شب. ساعت یازده صبح از پیرایشگاه دامادی‌ت زنگ می‌زنی و دعوت می‌کنی. قم کجا تهران کجا؟
مثل همیشه شگفت‌زده‌ام، هم خوشحال و هم ناراحت.
*
رفته‌ام حرم برایت دعا کنم امشب را خراب نکنی و بقیه‌ی زندگی یک نفر دیگر را.
خوش باشی بچه.

# آدم‌ها

# ازدواج

# اصغرثانی

# دوست

  • ۱۱ نظر
  • دوشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۲
  • :: بداهه

بارها در پاسخ به سوال «چه بخوانیم؟» به دوستان جوانم توصیه کرده‌ام که «زندگی‌نامه» بخوانید و هنوز هم فکر می‌کنم توصیه‌ای از این خردمندانه‌تر ندارم.
زندگی‌نامه‌ی خودنوشته‌ی هوشنگ مرادی کرمانی از دوران کودکی‌اش را احتمالاً می‌شناسید. خواندنی و به یاد ماندنی. کتابی که به قول نویسنده: «... بی‌هیچ تحقیق و یادداشتی، فقط از حافظه برآمده است...»

امروز هشت قسمت از گفتگوی هوشنگ مرادی کرمانی با رادیو فرهنگ را پیدا کردم که برای کسانی که «شما که ...» را خوانده‌اند حتما شنیدنی است.
برای تحقیق در تفاوت بین «گفتن» و «نوشتن» نمونه‌ی خوبی‌ست.

# رسانه

# زندگی

  • ۳ نظر
  • يكشنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۲
  • :: بشنو
  • :: کتاب

ساعت هشت صبح شنبه با کارشناس محترم قرار داریم برای ضبط برنامه. حضرت ایشان را یکی از کارشناسان دیگر معرفی کرده‌اند و فرموده‌اند که مطالعات فراوانی در حوزه‌ی تلفن های همراه تصویری دارند و به اپراتورهای مربوطه مشاوره می‌دهند و چه و چه .
بیرون استودیو چهار کلمه که گپ می‌زنیم شیرفهم می‌شوم که آقا پیاده است. با چشم و ابرو به تهیه کننده اشاره می‌کنم که چه کنیم؟ سری تکان می‌دهد که یعنی فهمیده منظورم چیست. اما فعلا کاری نمی‌شود کرد. کارشناس را دعوت کرده‌ایم که بیاید و حالا برای حفظ ظاهر هم که شده باید کار را جلو ببریم.
می‌رویم داخل و نیم ساعت گفتگو ضبط می‌کنیم. کارشناس محترم فرق فرهنگ سازی و الزامات فنی را نمی‌داند و بجای مضرات تلفن‌های تصویری از مزاحمت‌های پیامکی حرف می‌زند. آخرش هم به اپراتورها توصیه می کند که کپی شناسنامه برابر با اصل از مشتریان بگیرند. در این حد تعطیلات.
از حالت لب و لوچه‌ی آویزان تهیه‌کننده از پشت شیشه استودیو می‌فهمم که از وقتی که تلف کرده متأسف است. گفتگویی که قرار بود دو برنامه بشود در کمتر از نیم ساعت جمع و جور می‌کنم و خداحافظی می‌کنیم.
*
نگران پخش شدن این برنامه نباشید. فایلش را توی همان استودیو پاک کردیم. نه خانی آمده؛ نه خانی رفته.

# اداره

  • ۹ نظر
  • شنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۲
  • :: بداهه

تو: اگر دست‌نوشته‌های شخصی‌تون رو لابلای پست‌های دیگران ببینید چه حسی بهتون دست میده؟
من: حس ترحم و دلسوزی.
تو: نسبت به خودتون یا نسبت به طرف مقابل؟
من: خب نسبت به طرف. چون معلومه که کارش بیخ پیدا کرده!
تو: ولی من الان فقط ناراحتم از این‌که مخاطب نوشته‌ها رو اشتباه گرفتن. همه رو چسبوندن به خدا و امام زمان! شاید حافظ هم حس من رو داشته باشه.
من: «من ظن بک خیرا، فصدق ظنه»

# حافظ

# رسانه

  • ۵ نظر
  • جمعه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۲
  • :: پیامک

بهانه‌ی زیادی لازم نیست...
همین بوی عطر خاص؛
همین دلتنگی تکراری؛
همین حرف‌های معمولی؛
*
و به یاد می‌آورم...
*
هر آدمی برای خودش تعریفی از خوشبختی دارد؛
و بعضی حرف ها را فقط روی فرش امام‌زاده حمزه می‌شود گفت.

# برادر

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۲
  • :: پریشان

دیگر صبرش تمام شده بود.
این همه مصیبت برای یک آدم خوب خیلی زیاد بود.
دستانش را بالا آورد و سرش را پایین انداخت:

«وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

پس [دعاى] او را اجابت نمودیم و آسیب وارده بر او را برطرف کردیم و کسان او و نظیرشان را همراه با آنان [مجددا] به وى عطا کردیم [تا] رحمتى از جانب ما و عبرتى براى عبادت‏ کنندگان [باشد]

# قصه

# توکل

# پیامبر

# توحید

  • ۴ نظر
  • چهارشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۲
  • :: ذکر
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون