تو: سلام. غیبتتون موجه است؟!
من: فیالحال در حرم کریمهی اهل بیت، بر مزار استادِ شهیدِ این روز، دعاگویم.
# حلقه
# پنجشنبهها
- ۰ نظر
- پنجشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۲
تو: سلام. غیبتتون موجه است؟!
من: فیالحال در حرم کریمهی اهل بیت، بر مزار استادِ شهیدِ این روز، دعاگویم.
سه تا هزارتومانی میگذارم روی پیشخوان بانک و برگهی واریز شهریه را میدهم به دست کارمند پشت باجه. با تعجب نگاهم می کند:
- : «دانشگاه ارزون شده؟!»
*
جمع شهریهی ترم آخرم شده «یک میلیون و سیصد و خردهای هزار تومان». یک میلیون تومان که برای این ترم وام دانشجویی گرفتهام. مبالغی هم از وامهای ترمهای قبل در حسابم مانده بود. لذا عملاً مبلغ پرداختیام برای شهریه «دوهزار و ششصد و هشتاد و پنج تومان» است.
کارمند پشت باجه حق داشت تعجب کند.
باید که ز داغم خبری داشته باشد،
هر مرد که با خود جگری داشته باشد
حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش
در لشکر دشمن پسری داشته باشد
حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل
بازیچه ی دست تبری داشته باشد
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد
آویخته از گردن من شاه کلیدی
این کاخ کهن بی که دری داشته باشد
سردرگمی ام داد گره در گره اندوه
خوشبخت کلافی که سری داشته باشد
حسین جنتی
یک کیلو و هفتاد گرم شیرینی خامهای خریدم به قیمت یازده هزار و پانصد تومان. با صرف نظر کردن از هفتاد گرم وزن خود جعبهی شیرینی و شمردن تعداد شیرینیهای توی جعبه، قیمت هر یک دانه شیرینی خامهای را چیزی بین هشتصد تا هزار تومان تخمین میزنم.
دوباره تکرار میکنم:
شیرینی خامهای: دانهای هزار تومان.
شب، در آخرین لحظهای که میخواهم در پارکینگ را ببندم و راه بیافتم سمت قم، چادر به سر، از پنجره سرش را بیرون میآورد و صدایم میکند:
- : «یاس نمیچینی ببری؟»
می داند که اهل گلچیدن نیستم. چرا میگوید پس؟
.
.
.
یاد پریشب میافتم.
*
مفاهمهای در عالم معنا هست که فقط بین مادر و فرزند اتفاق میافتد: بدون حرف؛ در سکوت.
اندکی در مقولهی سابق الذکر «تشت (طشت) رسوایی» جستجو کردم. در ادبیات فارسی قدمتی لااقل به اندازهی سلمان ساوجی دارد:
عشقم از روی طبق، پرده تقوی برداشت
طبل پنهان چه زنم؟ طشت من از بام افتاد
و البته ابیاتی دیگر از شاعرانی دیگر:
سر بر آرم به جنون جامه به تن چاک زنم
پرده پوشی چه کنم؟ طشت من از بام افتاد
*
طالعِ شهرت رسوائی مجنون بیش است
ورنه طشت من و او٬ هر دو ز یک بام افتاد
در جوانی پاک بودن شیوهی پیغمبریست. حالا اگر آمدیم و نشد و جوان در دامی افتاد و خبط و خطایی مرتکب شد؛ باید راه توبه و بازگشتش باز باشد.
اما دو گروه در این توبه نقش دارند و نقششان مکمل یکدیگر است:
اول اطرافیان و آشنایان فرد که باید تغافل کنند و گذشتهی فرد را به رویش نیاورند و فضایی آرام و مستعد بازگشت برای او فراهم کنند.
دوم خود شخص که باید حواسش باشد پل های پشت سرش را خراب نکند و مراقب باشد وقتی غلط زیادی میکند تشت رسواییاش از بام نیافتد.
*
و این دومی -یعنی تشت رسوایی- به شهادت شاهدان و گواهی گواهان، پاشنهی آشیل و چشم اسفندیار توبهی جوان است که فرمود: ... وَ کَتَمَ وَ عَفَّ ...
با جوانان راه صحرا برگرفتم بامداد
کودکی گفتا تو پیری با خردمندان نشین
گفتم ای غافل نبینی کوه با چندین وقار
همچو طفلان دامنش پرارغوان و یاسمین
...
گر سرش داری چو سعدی سر بنه مردانه وار
با چنین معشوق نتوان باخت عشق الا چنین
* به مناسبت اول اردیبهشت و سعدی و طبیعت و لزوم همنشینی با خردمندان
...
تا وقتی کبریتِ بیخطر باشی میتوانی آهسته بیایی و بروی و به همه لبخند بزنی.
اما آدمی که جاذبه داشته باشد و دافعه نداشته باشد به چه دردی میخورد؟
...
بخشی از یک نامهی دوستانهی قدیمی
شب فراق که داند که تا سحر چند است؟
مگر کسی که به زندان عشق دربند است
گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانند است؟
پیام من که رساند به یار مهرگسل
که برشکستی و ما را هنوز پیوند است
قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست
به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است
که با شکستن پیمان و برگرفتن دل
هنوز دیده به دیدارت آرزومند است
پذیرایی از مهمانهای دیشب
حضور به موقع در محل کار
هماهنگی برای شستشوی فرشها
جلسهی دوساعتهی طرح و برنامه
نهایی کردن و ارسال فهرست اصلاحات نهایی پروژهی اداری
هماهنگی رفت و آمد اثاثیه و کارگرها
اتصال خط تلفن منزل
پذیرایی از کارگرها و نظارت بر فعالیت آنها
تراکنشهای مالی
نظافت منزل
بار زدن اثاثیه در ماشین
رانندگی شبانه تا تهران
.
.
اگر خیلی خشک و بیروح به امروزم نگاه کنم چنین یادداشتی را خواهم نوشت.
اما حق آن است که لابه لای اینها باید از محبت همکاران، لطف بی دریغ مهربان همسایه و مثل همیشه معجزهای غیرمنتظره یاد کنم که در دقیقهی نود سر و کلهاش پیدا میشود و در به دوش کشیدن این همه فشار یاورم میشود.
الحمدلله.