صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

همه‌ی پاییز و زمستان، باران و برفی نباریده؛
زمین دو ماهی است که مدام -این طرف و آن طرف- می‌لرزد؛
هوا برای نفس کشیدن مناسب نیست؛
آدم‌ها توی خیابان‌ها ریخته‌اند، نان برای خوردنِ همه نداریم؟
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ

دقیقاً منتظر چه پیش‌نشانه‌های دیگری برای عذاب الهی هستیم؟

# توبه

  • :: بداهه

ای اهل ایمان؛
آیا دیگر وقت آن نرسیده است که وبلاگ بنویسید؟

# اینترنت

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۶
  • :: بداهه

کمی قبل از این که تهران بلرزد، لرزیده بودم. سعدی‌ترین آدم روزگارمان رخ در نقاب خاک کشیده بود.
این چند روزه خیلی دست دست کردم که کمی درباره‌اش بنویسم؛ نشد.

 

خدا ما را و او را بیامرزد.
آمین

# سعدی

  • :: بداهه

بسم الله الرحمن الرحیم

فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ
فَأَطَاعُوهُ
إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ

صدق الله العلی العظیم
سوره زخرف، آیه ۵۴



فرعون از واقعیت امر چندان غافل نبود، و به بی اعتباری این ارزش‌ها کم و بیش توجه داشت، ولی او قوم خود را تحمیق کرد، و عقول آنها را سبک شمرد و از وی اطاعت کردند، این شیوه فرعونی یعنی استخفاف عقول با شدت هر چه تمام‌تر در عصر و زمان ما بر همه جوامع فاسد حاکم است، اگر فرعون برای نیل به این هدف وسائل محدودی در اختیار داشت طاغوتیان امروز با استفاده از وسائل ارتباط جمعی، مطبوعات، فرستنده‌های رادیو تلویزیونی، و انواع فیلم‌ها، و حتی ورزش در شکل انحرافی، و ابداع انواع مدهای مسخره، به استخفاف عقول ملت‌ها می‌پردازند، تا در بی‌خبری کامل فرو روند و از آنها اطاعت کنند، به همین دلیل دانشمندان و متعهدان دینی که خط فکری و مکتبی انبیا را تداوم می‌بخشند وظیفه سنگین در مبارزه با برنامه استخفاف عقول بر عهده دارند که از مهم‌ترین وظائف آنها است.

تفسیر نمونه. ج ۲۱ . ص ۸۸

# رسانه

# غرب

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶
  • :: روایت امروز
  • :: ذکر

بر مزار آیت‌الله قرآن را می گشایم.
صفحه‌ی آخر سوره‌ی مریم است.
تا بحال از این زاویه ندیده بودم:
وقتی سوره‌ی مریم تمام می‌شود، سوره‌ی طاها شروع می‌شود؛ با داستان موسی و برادر خوبش: هارون.

# خانواده

  • :: ذکر
  • :: پدر مقدس

سوزاندیَم که دلم خام‌تر شود
وحشی شدی، غزلم رام‌تر شود

آهو برای چه باید زمان صید
کاری کند که خوش‌اندام‌تر شود؟

جز اینکه از سر جانش گذشته تا
صیاد نابغه ناکام‌تر شود

آدم برای نشستن به خاک تو
باید نترسد و بدنام‌تر شود

چیزی نگفتی و گفتی نگویم و
رفتی که قصه پرابهام‌تر شود

+
چیزی از ماجرای اثرِ پروانه‌ای سه‌شنبه‌ی قبل نمی‌دانی؛
چیزی از چهره و لحن کلامِ سربازِ راننده‌ی جمعه نمی‌دانی؛
پس صبح شنبه این شیرآهو را فرستادی که چه شود؟
++
الحمدلله چراغِ صاد به مدد این همراهانِ پریشان احوال، خاموش‌شدنی نیست.

# دوست

# میم.پنهان

  • :: بیت
  • :: پریشان

+ افتاده را لگد نمی‌زنند؛ مخصوصاً که عزیزت باشد.
++ خشت خام و آینه و جوان بخورد توی سر پیری که نتواند برای عزیزش کاری بکند.
+++ اثر پروانه‌ایِ نوشتن یک مطلب در وبلاگ، یک پیامک است و یک دیدار و مطلبی دیگر در یک وبلاگ. همین قدر هم غنیمت است.

# محمدم

  • :: پریشان

سلام
خیلی شبِ خوب، خنده‌دار و ناامیدکننده‌ای بود.
از میزبانی برادر عزیز هم ممنونم.
امیدوارم این دیدارها منظم و نزدیک‌تر به هم برگزار شود.
یاعلی

# ستاد

  • :: پیامک

امروز بعد از ماه‌ها حرف‌های درگوشی و رفت و آمدهای مشکوک، بالاخره اسم و مأموریت اداره‌مان -با سی و چند سال سابقه‌ی درخشان- را عوض کردند!
نمی‌دانم چطور ممکن است با حفظ همان آدم‌های قبلی، یک مجموعه‌ی اداری عریض و طویل بتواند به مأموریت‌های جدیدی رسیدگی کند. آن‌چه مشهود است جابجایی چند تا مدیر و عوض کردن اسامی معاونت‌ها است. همه‌ی ما همان آدم‌های قبلی هستیم؛ دقیقاً همان!

# اداره

  • :: بداهه

خدا این خبرهای خوب رو از ما نگیره.

# ازدواج

# چراغونی

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۹۶
  • :: بداهه

از بم یاد گرفتم که «زلزله» هیچکس را نمی‌کشد؛
«آوار» آدم‌ها را نفله می‌کند.

درس تلخی است.

# عبرت

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶
  • :: نغز

آقا مصطفی بلند می‌شود که از سر سفره‌ی شام برود. می‌گویم: «آخر غذا آدم چی میگه بابا؟»
طبیعتاً باید مثل همیشه بگوید «الهی شکر» -بلد است و بارها گفته-
حالا به هر علتی «الهی» توی دهانش نمی چرخد. می‌گوید: «خدایا... خدایا...» و مکث می‌کند. خودش تعجب کرده که چرا یادش نمی‌آید.
علتش احتمالاً این است که «الهی شکر» را مثل یک کلمه‌ی واحد حفظ کرده و وقتی جای «الهی» را با «خدایا» عوض می‌کند، نمی‌تواند جزء دوم عبارت را به اولی بچسباند. (خیلی شبیه چالش به خاطر آوردن مصرع دوع یک بیت بدون خواندن مصرع اول است)
بالاخره یک طوری خودش را از این مخمصه رها می‌کند: «خدایا ببخشید»
خانم معلم که کمین کرده بود تا مچ شاگرد بازیگوش کلاس را بگیرد هیجان زده فریاد می‌زند: «نه... باید بگه: خدایا آفرین»

#پنجاه و سه ماهگی!


پ.ن:
واقعاً خدایا آفرین و ببخشید!

# زبان

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۶
  • :: پدر مقدس
رایوپخش ماشین را که دزد برد، سه چهار ماهی جایش خالی بود تا به صرافت افتادم جایش را با همان رادیوپخش فابریک (اصلی، اولیه، ؟) که هشت سال پیش به محض گرفتن ماشین عوضش کرده بودم پر کنم. یک رادیوپخش سنتی از عهد آنالوگ که بجای سی دی و آیوایکس و یواس‌پی، نوار کاست می‌خورد! دور تا دور تهران را گشتم تا بالاخره یک مغازه توی بازارچه ده ونک حاضر شد خودش را خسته کند و این دستگاه عتیقه را روی ماشین ببندد.
راستی، آخرین باری که نوار کاست دیدید کی بود؟
دیشب رفتم توی انباری عزیز و چند تایی کاست قدیمی پیدا کردم و گذاشتم توی داشبورد ماشین. بر خلاف انتظارم بچه‌ها خیلی از دیدن هیبت نوار کاست تعجب نکردند. حق هم دارند. مگر چه چیزی را دیده‌اند که این را ندیده باشند؟
حدس می‌زنم بعدها برای هم‌کلاسی‌هایشان تعریف کنند که «ماشین بابام از اون نوار قدیمی‌ها می‌خورد» و بچه‌های کلاس با تعجب بگویند «مگه میشه؟ مگه داریم؟!»

پ.ن:
کاست خوب چی دارید؟

# زندگی

  • :: صندلی دوم

سیرابشان کرد.
از اسب‌های لشکر یزید هم کمتریم؟

# اهل بیت

# هیأت

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶

خلاصه وضعیت مملکت به شرح فوق تقدیم می‌گردد.
زیاده عرضی نیست.

# انقلاب

# فرهنگ

  • :: بداهه
  • :: نغز

ما همدیگر را اول مهر پیدا کردیم.
حالا سال‌ها گذشته و هنوز به آخر مهر نرسیده‌ایم.
مثلاً در این همه سال حتی یک بار هم دو نفری پیتزا نخورده‌ایم؛ لهمجون و پیده پیشکش.
می‌بینی چقدر کارهای نکرده داریم؟

# برادر

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶
  • :: پریشان
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون