صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

از صبح رفته‌ام مدرسه: گفته‌ام، شنیده‌ام، خندیده‌ام، گریسته‌ام.
کلاس‌های مختلف: خداحافظی و حلالیت طلبیدن بچه‌ها و همکاران، جای خالی خیلی‌ها که زودتر رفته‌اند.
بعدازظهر، گرد و خاک در نشست دوستانه‌ی آوینی‌خوانی
و آن پیامکی که بعدش برای حسین فرستادم...
نماز مغرب در منزل خانواده‌ای شهیدپرور
و سخنرانی عجیب بعد از نماز،
و بغضی که از مظلومیت امیرالمؤمنین در گلوها گیر می‌کند،
و آش رشته‌ی معنادار بعد از آن؛
و تازه ساعت هفت شب رسیده‌ام توی پارک، سر قرار اصلی:
توی سرما دو ساعت گپ برادرانه؛ شیرین و شاد؛ و تحقیقات تلفنی برای امر خیر با همکاری بچه‌های بالا.

و ماه کاملِ نیمه‌ی صفر از آن بالا به ما نگاه می‌کند.

# آقا وحید

# سین

# ققنوس

# مدرسه

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴
  • :: بداهه
  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۴ آذر ۱۳۹۴
  • :: روایت امروز

ای چهرهٔ زیبای تو رشک بتان آذری
هر چند وصفت می‌کنم در حسن از آن زیباتری

هرگز نیاید در نظر نقشی ز رویت خوب‌تر
شمسی ندانم یا قمر، حوری ندانم یا پری

آفاق را گردیده‌ام، مهر بتان ورزیده‌ام
بسیار خوبان دیده‌ام، اما تو چیز دیگری

ای راحت و آرام جان، با روی چون سرو روان
زینسان مرو دامن‌کشان، کارام جانم می‌بری

عزم تماشا کرده‌ای، آهنگ صحرا کرده‌ای
جان و دل ما برده‌ای، اینست رسم دلبری

عالم همه یغمای تو، خلقی همه شیدای تو
آن نرگس رعنای تو آورده کیش کافری

خسرو غریبست و گدا، افتاده در شهر شما
باشد که از بهر خدا، سوی غریبان بنگری

امیرخسرو دهلوی

# تو

  • :: بیت

شنیدم که وقتی سحرگاه عید
ز گرمابه آمد برون بایزید

یکی طشت خاکسترش بی‌خبر
فرو ریختند از سرایی به سر

همی گفت شولیده دستار و موی
کف دست شکرانه مالان به روی

که ای نفس من در خور آتشم
به خاکستری روی در هم کشم؟

*
هر بار که لینت مزاج پرندگان، در و دیوار و سقف ماشین را مورد عنایت قرار می‌دهد، بی‌اختیار به یاد این حکایت بوستان می‌افتم.

# توحید

# سعدی

  • :: بیت
  • :: نغز

اول صبح دوشنبه، سر کلاس رایانه، دل داده‌ام بر بادِ قیصر که بخوانی برای بچه‌ها، معلوم می‌شود که جایگاه معلم - شاگردی را با جایگاه رفاقت - برادری عوض کرده‌ای.
هفته‌ی هشتم سال است؛ و شده است آن‌چه نباید بشود؛ و صیاد به دام افتاده است.

اما...
تریلی که می‌اندازد توی فرعی و خاکی باید حواسش به ماشین‌های کوچک پارک شده کنار گذر باشد.

بعد از سال‌ها دوباره محتاج این تمثیل شدم.

# مدرسه

# کلاس

  • ۲ نظر
  • دوشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۴
  • :: پریشان

مثلاً شما تحصیل‌کرده و فرنگ دیده و خلاق و کاربلد؛
می‌روی از فعالیت‌های مراکز اسلامی مثلاً در آمریکای لاتین فیلم مستند تهیه می‌کنی:
با کیفیت و جذاب و فاخر؛
با شور و شوق و ذوق و خوشحالی؛
که مثلاً سوژه‌ی بکر و تازه‌ای کشف کرده‌ای؛
که مثلاً گوشه‌ای از زحمات خادمان گمنام این عرصه را انعکاس بدهی؛
و مثلاً بتوانی توجه مسئولان و فعالان فرهنگی را به اهمیت این حوزه از فعالیت‌ها نشان بدهی؛
و مثلاً فیلم‌ت از شبکه‌های سراسری پخش بشود و جایزه از فلان جشنواره‌ی انقلابی بگیری و کیف کنی که «رسانه‌ی انقلاب» را احیا کرده‌ای؛
و مثلاً بعدش همکاری نکردن همان خادمان گمنام در تولید این فیلم فاخر را هم می‌گذاری به حساب «عدم درک رسانه‌ای» و «عقب ماندگی از روش‌های تبلیغ در جهان معاصر»؛

و مثلاً خبر نداری که همین چند ماه قبلش فلان نهاد استکباری فلان میلیون دلار بودجه تصویب کرده برای تهیه گزارش از فعالیت‌های ج.ا.ا در آمریکای لاتین؛
و مثلاً خبر نداری که چند ماه بعد از جایزه گرفتن تو چه بلایی سر همان خادمان گمنام در حیاط خلوت شیطان بزرگ می‌آورند -با آدرسی که تو داده‌ای- و چقدر کار سخت می‌شود و چقدر مکان‌ها لو می‌رود و چقدر آدم‌ها می‌سوزند.

باشد. تو خوبی استاد.

# انقلاب

# رسانه

  • ۱ نظر
  • يكشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۴
  • :: بداهه

و حاجی علیه‌السلام -که اصل اصول وبلاگ‌نویسی و ذات بی‌زوال عنصر دبلیو در او ممتنع‌الوجود است- را از امروز باباحاجی علیه‌السلام می‌خوانیم که خدا از در رحمتش با او سخن گفته و بیت‌شان منور به مصرعی نو گشته است.
حنانه باد و مباد ان‌شاءالله.

# تولد

# حاجی

  • :: بداهه

آدمی که همه‌ی پنج‌شنبه‌هایش را لب به لب با «موظفی»* پر کند، حکماً مجبور می‌شود صبح جمعه‌اش را «برآوردی»** برای دلش ببندد: به صرف حلیم و امام‌زاده و شهدای گمنام و دوست.


کلمات و ترکیب‌های تازه:
*: آنچه انجام ندادنش آدمی را از زندگی عقب بیندازد.
**: آنچه انجام دادنش آدمی را از زندگی جلو بیندازد.

# دوست

  • :: بداهه

دو سال پیش را به یاد می‌آورم که آرزو داشتم در یک حلقه‌ی دانشجویی «سیر مطالعاتی آثار آوینی» راه بیندازم و در یک جمع دانش‌آموزی به بهانه‌ی دورخوانی کتاب «انسان دویست و پنجاه ساله» یک دور تاریخ تشیع بگویم. حتی یادم هست که برنامه‌ریزی مقدماتی کار را پیش خودم کرده بودم. اما خب مثل همیشه* العبد یدبر و الله یقدر. نشد که نشد.

این پنج‌شنبه‌ها -بی آن‌که ذره‌ای پارو زده باشم- از جلسه‌ی پرملات تدبر در آینه‌ی جادو دوان دوان خودم را به هیأت باصفای بچه‌های جهادی می‌رسانم که فصل به فصل در تاریخ ائمه جلو برویم.
حکمتِ بستنِ درِ مصاحبتِ بیشتر با یاران قدیم و رحمتِ گشودنِ درِ ارتباط با دوستانِ جدید را در این فقره به روشنی می‌بینم.


* از مولوی است:

ای طمع در بسته در یک جای سخت
کآیدم میوه از آن عالی‌درخت

آن طمع زان جا نخواهد شد وفا
بل ز جای دیگر آید آن عطا

# آقا وحید

# آوینی

# تاریخ

# توکل

# ققنوس

# مولوی

# پنجشنبه‌ها

# کلاس

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۴
  • :: بداهه
نه این‌که -زبانم لال- بخواهم پارو بزنم ها
نه
فقط چند وقتی است کنجکاو شده‌ام

رییس!
میشه دقیقاً بگی برنامه‌ت برای زندگیِ ما چیه؟

# توکل

# پاروئیه

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴
  • :: نغز

یک هفته فکر کرده تا به این پرسش رسیده که بروم دانشگاه یا حوزه؟
بعد از یک ساعت گفتگو دوباره مجبورش کردم به سؤالش فکر کند.
امروز خودش می‌گفت که از ابتدا اشتباه کرده و اصلا هیچ «دو راهی» در کار نیست. او بر سر «یک راهی» مردد مانده بود!

«شَک» گذرگاه خوبی است. اما اصلاً توقف‌گاه خوبی نیست.

# تربیت

# مدرسه

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴
  • :: بداهه

*******
.
.
.
از تلخی‌های این روزهای زندگی‌ام آن است که برای شیرین کردن زندگی‌ات، در حد یک رؤیا هم، ناتوانم.

# برادر

# رؤیا

  • ۱ نظر
  • دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴
  • :: پریشان

شش هفته از سال تحصیلی گذشته و هنوز آقای معلم دارد بین شش کتاب و پنج درس و چهار کلاس و سه مدرسه دو دو می‌زند.
در دوازدهمین سال تدریسم پر تنوع‌ترین سال آموزشی را تجربه می‌کنم و بعد از شش سال دوباره احساس می‌کنم که معلم شده‌ام.

# مدرسه

# معلم

# کلاس

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۴
  • :: بداهه
  • :: کتاب

سخنرانی دانش آموزی امروز را دو بخش کردم. در ابتدا به معنا و جایگاه «تولی» و «تبری» در فروع دین پرداختم و در ادامه در تبیین صفت «شیطان بزرگ» برای آمریکا -که نفرت از او یکی از مصادیق «تبری» است- به ذکر یک به یک گناهان کبیره (دزدی، قتل، فحشا، قمار، شراب، کفر و غفلت) و نقش امپراتوری فرهنگی آمریکا در پیاده‌سازی و گسترش این گناهان در جهان پرداختم.

از دوستانی که برای ایده‌یابی با من همراهی کردند ممنونم.

# انقلاب

# فرهنگ

# مدرسه

# کلاس

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴
  • :: بداهه

به جان خودم یکی توی قم داره هفته شهدا برگزار می‌کنه.
یه هفته است داره بارون میاد!

# شهید

  • ۱ نظر
  • سه شنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۴
  • :: بداهه

به نظر شما به عنوان سخنران روز ۱۳ آبان در مراسم دانش آموزی چه باید بگویم؟

از شما سپاسگزارم اگر ذیل این مطلب، پیشنهادها، سرفصل‌ها و یا منابعی که به نظرتان مناسب است هر چه سریع‌تر معرفی بفرمایید.

# انقلاب

# مدرسه

# کلاس

  • ۶ نظر
  • دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۴
  • :: بداهه
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون