- ۰ نظر
- پنجشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۴
سخنرانی دانش آموزی امروز را دو بخش کردم. در ابتدا به معنا و جایگاه «تولی» و «تبری» در فروع دین پرداختم و در ادامه در تبیین صفت «شیطان بزرگ» برای آمریکا -که نفرت از او یکی از مصادیق «تبری» است- به ذکر یک به یک گناهان کبیره (دزدی، قتل، فحشا، قمار، شراب، کفر و غفلت) و نقش امپراتوری فرهنگی آمریکا در پیادهسازی و گسترش این گناهان در جهان پرداختم.
از دوستانی که برای ایدهیابی با من همراهی کردند ممنونم.
به جان خودم یکی توی قم داره هفته شهدا برگزار میکنه.
یه هفته است داره بارون میاد!
۶ تا ۸ : رانندگی قم - تهران
۹ تا ۱۱: سخنرانی در جلسهی اولیا با موضوع رسانه
۱۱ تا ۱۲:۳۰ : کلاس نویسندگی
۱۳ تا ۱۴ : برنامهریزی کلاس کتابخوانی
۱۴ تا ۱۵: مشاوره ی نمایش دانش آموزی
۱۵ تا ۱۶: گفتگوی دوستانهی مهم
۱۶ تا ۱۶:۳۰ : رانندگی
۱۶:۳۰ تا ۱۷:۳۰: سخنرانی در جلسه دانش آموزی با موضوع تاریخ
۱۸:۳۰ تا ۲۱:۳۰ رانندگی تهران - قم
آنقدر مرا با غم دوریت نیازار
با پای دلم راه بیا قدری و بگذار
این قصه سرانجام خوشی داشته باشد
شاید که به آخر برسد این غم بسیار
این فاصله تاب از من دیوانه گرفته
در حیرتم از این همه دلسنگی دیوار
هر روز منم بی تو و من بی تو ولاغیر
تکرار... و تکرار... و تکرار ... و تکرار...
من زنده به چشمان مسیحای تو هستم
من را به فراموشی این خاطره نسپار
کاری که نگاه تو شبی با دل ما کرد
با خلق نکرده ست؛ نه چنگیز، نه تاتار!
ای شعر، چه میفهمی ازین حال خرابم؟
دست از سر این شاعر کم حوصله بردار
حق است اگر مرگ ِ من و عالم و آدم،
بگذار که یک بار بمیریم؛ نه صد بار!
تصمیم خودم بود به هر جا که رسیدم؛
یک دایره آن قدر بزرگ است که پرگار
اوج غم این قصه در این شعر همین جاست:
من بی تو پریشان و تو انگار نه انگار...
شاعر: رؤیا باقری
و هفت ساله بودم؛
و تابستان گرمی بود؛
و مادر، پسرک بیمارش را کشان کشان در کوچههای خاکی و کوهستانی روستا، لابلای زنان سوگوار بالا میبرد.
پشتبامها پر از بچهها و زنها؛ و دود اسپند و کندر در هوا.
از مسجد «پایین محله» تا حسینیهی «بالا محله» جماعت به دنبال آن اسبِ سفید، نوحهخوان و مویهکنان، و مادر ضجهزنان...
*
من شفا گرفتهی آبِ دهانِ اسبِ ذوالجناحِ تعزیهی شامِ غریبانِ روستایم.
من زنده ماندهام که روایت کنم تو را...
نمیدانم چه میخواهم بگویم، زبانم در دهان باز بسته ست
در تنگ قفس باز است و افسوس، که بال مرغ آوازم شکسته ست
نمیدانم چه میخواهم بگویم، غمی در استخوانم میگدازد
خیال ناشناسی آشنا رنگ، گهی میسوزدم گه مینوازد
...
پریشان سایه ای آشفته آهنگ، ز مغزم میتراود گیج و گمراه
چو روح خوابگردی مات و مدهوش، که بیسامان به ره افتد شبانگاه
درون سینه ام دردی ست خونبار، که همچون گریه میگیرد گلویم
غمی آشفته دردی گریه آلود، نمی دانم چه میخواهم بگویم
اگر یک خنجر صیقل خورده در دستتان باشد
و اجازه داشته باشید که آن را تا دسته در شکم کسی فرو کنید،
امروز کدام گزینه را انتخاب میکنید؟
* باراک اچ اوباما
* بنیامین نتانیاهو آل یهود
* سلمان بن عبدالعزیز آل سعود
عرفه در مدرسه
عرفه در کاکی
عرفه در رامسر
عرفه در یزد
عرفه در باغ فیض
عرفه در عرفات
عرفه در جمکران زیر باران
عرفه در جمکران بچه به بغل
عرفه در صومعه سرا
...
همه ی عرفههایم را خوب به خاطر میآورم. این همه پراکندگی جغرافیایی...
+
همه جا بروم
به بهانهی تو
...
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَالأَرْضَ مَدَدْنَاهَا
وَأَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ
وَأَنبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ شَیْءٍ مَّوْزُونٍ
وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ وَمَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِینَ
وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ
وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ
صدق الله العلی العظیم
سوره مبارکه حجر- آیات ۱۹ تا ۲۱
***
و زمین را گسترانیدیم
و در آن کوههاى استوار افکندیم
و از هر چیز سنجیدهاى در آن رویانیدیم
و براى شما و هر کس که شما روزى دهنده او نیستید در آن وسایل زندگى قرار دادیم
و هیچ چیز نیست مگر آنکه گنجینههاى آن نزد ماست
و ما آن را جز به اندازهاى معین فرو نمىفرستیم