قرار نانوشتهی دوشنبههای حرم در این هفته هم برقرار بود. چراغانی ایام شعبانیه و جشن میلاد علیاکبر علیهالسلام.
شدیداً گرم شده و بوی ماه رمضان میآید.
# حرم
- ۰ نظر
- دوشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۵
قرار نانوشتهی دوشنبههای حرم در این هفته هم برقرار بود. چراغانی ایام شعبانیه و جشن میلاد علیاکبر علیهالسلام.
شدیداً گرم شده و بوی ماه رمضان میآید.
از صبح در سطح مدیرکل جلسهی فضای مجازی داشتیم با بیشترین تعداد آدمهایی که در این سالها دوست داشتم از نزدیک ببینمشان و آشنا بشویم.
عصر هم توی مسجد برای پدرها و مادرها دربارهی بازیها حرف زدم.
موقع اذان توتونکار را دیدم. کوچکترین کسی که تا به حال به او درس دادهام. سه سال پیش کلاس پنجم بود و حالا که هشتم است، مکبر رشید و برازندهی مسجد شده و کاملاً میدرخشد. خدا حفظش کند. قرار شد سر نماز برایم دعا کند که اوضاعم خوب بشود. بلکه دعای این بچهها به جایی برسد.
رفتم همهی مطالب سالهای قبل درباره نمایشگاه کتاب را برچسب #نمایشگاه زدم.
از نکتههای جالبش اینکه سال ۹۲ یادداشت ندارد؛ و دیگر اینکه هیچوقت ننوشتم که تنهایی نمایشگاه رفتن را دوست ندارم. بهانهی بیهزینه و پر فایدهی دور هم بودن...
*
صبح از قم آمدم شهر آفتاب و شما را دیدم و همهی هدیهی صد هزار تومانی روز معلم را برای بچههای مدرسه کتاب خریدم -آخرین تیر آرش- و برگشتم قم. اینکه زحمت تا اینجا آمدن را به خود دادید و در کنارم بودید، بهترین هدیه بود برایم. واقعاً ممنونم.
اعیاد شعبانیه؛ آخر اردیبهشت؛ رگبار و باران؛ تصحیح برگههای امتحانی؛ امضای آخر فهرست نمرات؛ خداحافظی با بچههای مدرسه؛ نگاههای آخر؛ نمایشگاه کتاب؛ جمع کردن وسایل از اداره؛ آموزش کارها به نفر بعدی؛ مرتب کردن فایلها؛ خالی کردن روی میز؛ ...
و در ادامه
خرداد؛ نیمهی شعبان؛ امتحان زبان؛ ماه رمضان؛ گرما؛ و شاید اسبابکشی.
*
همهی برچسبهای رنگ و وارنگ هفت سالهی صاد دارد از جلوی چشمم رد میشود. همهی پریشانها و بیتها و پیامکها و روایتها و ... بی عزیز؛ بی برادر.
*
خداوندا
خردادی که در نیمهی شعبان تا نیمهی رمضان پیچیدهای مبارکمان گردان و ما را از آن سربلند بیرون آر.
آمین.
با نگاه گذرا بر متون اروپایی قرن نوزدهم می توان به شیفتگی شرق شناسان اروپایی به ایران پیش از اسلام پی برد. آن شیفتگی دو علت داشته می تواند:
دلیل نخست این که دوره یاد شده به ایران پیش از اسلام تعلق دارد. تالیفات آن زمان اروپاییان دربار شرق ملو از نفرت به اسلام و هر چیز اسلامی بود. بنابراین، جای تعجب نیست که شرق شناسان منزجر از اسلام، دوره پیش از اسلام را شکوهمند جلوه می دادند.
ثانیا، شرق شناسان با تکیه بر منابع لاتین و یونانی، به مسایل زمان خویش از منظر باستان گرایی می نگریستند و بنابراین از اسلام به دلیل این که به عهد باستان مشرق زمین نقطه پایان نهاد، منزجر بودند. درست همآن طوری که از مسیحیت به دلیل پایان دادن به دوران کلاسیک غرب نفرت داشتند. به این ترتیب شرقشناسان، شاید ناخودآگاه، تاریخ شرق را در سایه خوانشی که از تاریخ اروپا داشتند بازخوانی کردند.
اینکه مردم از این رسانهها استفاده میکنند به این معنی نیست که این رسانهها همان چیزهایی هستند که آنها میخواهند؛ دقیقاً مثل این است که مقداری فستفود مضر جلوی مردم بریزیم و آنها این مواد را بخورند و ما اینگونه نتیجهگیری کنیم که این همان چیزی بود که آنها میخواستند.
میپرسم: فرقشون با ما چیه؟
میگه: همه جا رو سیاه میبینند؛ بیش از حد محتاط هستند؛ عقل رو هم تعطیل کردند.
شگفتآورترین تجربهی این روزها و ماهها بدون شک برخورد مستقیم و بدون واسطه -و تقریباً تصادفی- با «موزه میراث روستایی گیلان» بود.
کیلومتر ۱۸ جاده رشت - قزوین و در دل پارک جنگلی سراوان، پروژهای بزرگ و باورنکردنی انجام شده است. پروژهای مهندسی - انسانی که بیهیاهو و با دقت بینظیر علمی و فنی آمادهی تکان دادن شماست: تعداد زیادی خانهی روستایی از سرتاسر جغرافیای گیلان به این موزهی باز و جنگلی آورده شدهاست. بله. آورده شده است. یعنی خانهها را خریدهاند، تکه تکه کردهاند و دوباره در محل موزه بازچینی کردهاند. خانههایی که بعضی قدمتی بیش از صد و هفتاد سال دارند.
مطالعهی «خانه»، مطالعهی علم، فناوری، هنر، اقتصاد، دین، آیین، سیاست و فلسفهی زندگی مردمان است.
قرار بود آرامش و ثبات سال ۹۴ منجر به پیگیری و پایان پافتن پروژههای زمین مانده از سالهای قبل بشود و حتی قول داده بودم که تا بستن پروندههای مفتوح، پروندهی جدیدی را باز نکنم. هر چند که دقیقاً نمیشود اثبات کرد که زیر قولم زدهام، اما آدمی که سالها در بیقراری و بیثباتی زندگی کرده، آرام زیستن را تاب نمیآورد.
پس مهمترین اتفاق ناگزیر سال ۹۴ شد فرار از آرامش و انداختن قایق زندگی به همان رودخانهی خروشان مقدرات الهی. حالا هفت شغل جدی دارم و همزمان در دو شهر زندگی میکنم. همهکارگی و هیچکارگی هم عالمی دارد!
*
سال ۹۵ سال هفتم هجری است و سال آخر شاید. تابلوی اعلام خطر مثلثی شکل «مسکن، اشتغال و تحصیل» در مسیر پیش رو و آخرین فرصت محتمل برای ارتقا و جهش. در یک کلام: منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید.
شعار سی و چهارمین سال زندگیام را -با یادی از خوش ذوقیهای معلم فرزانهام- «دویدن به طرف درهای بسته» نامگذاری میکنم. درهای بستهای که فقط و فقط به شرط مخلص بودن گشوده خواهد شد؛ والا همه بدنامی و شرمساری است؛ و در این راه البته به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم.
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَکَ قَالَ مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ
وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ
وَاسُتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِیصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَیَا سَیِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاء مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِکَ سُوَءًا إِلاَّ أَن یُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِیمٌ
صدق الله العلی العظیم
سوره مبارکه یوسف، ۲۳ تا ۲۵
ماتیاس دوفنر: چند روز پیش حضوری عجیب در بارسلون داشتید. شما در حال قدم زدن کنار افراد بسیاری در مراسم سامسونگ بودید اما آنها به علت اینکه هدست واقعیت مجازی به سر داشتند، رد شدن شما از کنارشان را ندیدند. در آن تصویر در حال لبخند زدن هستید و گویا از آن لحظه لذت می برید. منتقدان می گویند که این یک نمونه بارز از اشکالات واقعیت مجازی است؛ افراد هر کدام در دنیای خود گم می شوند و تجربه جمعی از بین می رود. به این نگرانی ها چگونه پاسخ می دهید؟
مارک زاکربرگ: داستان کاملاً برعکس است. در آن لحظه، آن افراد مشغول تماشای ویدیویی در هدست خود بودند که چند کودک را در منطقه ای دور افتاده، در حال بازی فوتبال نشان می داد. افراد می توانستند سر خود را برگردانده و به اطراف نگاه کرده و همه زوایای آن ویدیو را تماشا کنند و این تجربه ای کاملا جمعی است. مثل این است که در سینما برای دیدن فیلمی حضور پیدا کنید، اما به تجربه ای بسیار فراتر برسید، مثلا اینکه خودتان هم در فیلم نقشی داشته باشید.
تصور می کنم مردم در مورد تکنولوژی های جدید همیشه نگرانی خود را نشان می دهند. منتقدان هم فکر می کنند که با فناوری ها تازه، انسان ها از هم دورتر می شوند. نکته اینجاست که انسان ها به شکل ذاتی موجوداتی اجتماعی هستند.
در چنین حالتی است که می توانیم حتی به سراغ کتاب ها برویم. قول می دهم زمانی که اولین کتاب ها منتشر شدند، مردم گفتند که چرا باید کتاب بخوانیم در حالی که می توانیم با همدیگر صحبت کنیم؟ همین موضوع در مورد روزنامه، تلفن، تلویزیون هم صادق است که البته اکنون نوبت به واقعیت مجازی رسیده.
من: یکجایی در خیابان سلطنت آباد، هفتاد دقیقه برای حدود صدنفر خانم منشوری (بیحجاب و بدحجاب) دربارهی تربیت رسانهای پسرهای چهاردهسالهشان حرف زدم.
تو: واقعاً چطوری اینکار را کردی؟
من: خب به هر حال من هم جذابیتهایی دارم!
روزی که ناهار میزان را خوردم و شام مفید را -نخوردم-روزی که با کت و شلوار از نمایشگاه شهدا بازدید کردم.