صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۸۵۹ مطلب با موضوع «بداهه» ثبت شده است

همیشه همین طور است. همه ی برنامه ها به هم می ریزد:
تماس می گیرد از کاروان که سفر شما یک هفته جلوتر افتاده...
*
مردن هم همین طوری است لابد. هر چقدر هم که آماده باشی بالاخره غافلگیر می شوی.
مرگ آگاهی امر خیلی مشکلی است.
*
همه ی برنامه ها به هم ریخته: کارهای روزهای آخر، خداحافظی ها، توشه برداشتن ها، آمادگی روحی...
فقط کفن ها آماده است؛ دو تا حوله ی ندوخته ی  احرام.
فاتحه

# حج

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۹
  • :: بداهه
  • :: نغز
سلام خدا؛
آفتاب صبح اول ذیقعده از گنبد کریمه ی اهل بیت طلوع کرده است.
چرا تولد بانو باید اول ذیقعده باشد؟ و از امروز، ده قدم تا امام رضا فاصله باشد؟
و چرا همین امروز موسی را ندا دادی که بیا؟

و حاجیان را فرمودی که دنیا را رها کنند؟
و بندگان را فرمودی که تو را صدا کنند؟
لبیک، اللهم لبیک

# اهل بیت

# مشهدالرضا

# قم

# حج

  • :: بداهه
  • :: نغز

دیشب جلسه ی خوبی بود. جای همه ی رفقایی که نیامدند خالی.
انصافاً هیچ کدام از ما چیز زیادی درباره کردستان عراق و افغانستان نمی دانستیم.
بیان جذاب و تصاویر گویای مجید بسیار قابل استفاده بود. دستش درست!
*
برای حنانه، آبجی کوچیکه ی مجید هم دعا کنید که طوریش نشده باشد. طفلکی موقع بازی از تاب افتاده.

# حلقه

# دوست

# مجیدم

  • :: بداهه

وبلاگی با این آدرس پیدا نشد

ممکن است آدرس وبلاگ را اشتباه وارد کرده باشید و یا وبلاگ حذف شده باشد

Blog not found

# دوست

  • ۴ نظر
  • پنجشنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۹
  • :: بداهه

وسط روز، محمد ریاضت از دلشدگان کوچه ی لاله پیامک می فرستد که: «مهران فاتح فوت شد.»
نه سلامی، نه علیکی، فوت شد؛ همین.
*
دو سه ساعت درگیرم که تصاویر مبهمی را از سال 1384 به خاطر بیاورم:
سال اول دبیرستان، دوره ی سوم دبیرستان هوشمند، ادبیات و زبان فارسی و پرورشی، شب قدر، اردوی کاشان، مسابقات قرآن
پسر نافرمان و بازیگوشی که من و علی آقای مربی و سیدحسن آقای جوان و حاج آقای حیدری و مهندس گرامی را سر می دواند و رام نمی شد. به گمانم خانواده هم از دستش عاصی بودند.
دوسالی پشت کنکور مانده بود. محمد پشت تلفن می گفت بعد از اخراج مهران از مدرسه، با هم کلاس تئاتر و عکاسی و غیره هم می رفتند. دیگر چه فرقی می کند؟ دو تا کوچه بالاتر از خانه ی شان تصادف می کند و حالا شادروان است.
محمد بغض کرده بود. حامد هم کنارش بود. خدا دارد با ما چه می کند؟
*
امیدوارم قصوری در حقش نکرده باشم. حقی هم اگر بر گردنم دارد فی الحال حلالش می کنم.

بخوانید فاتحه مع الصلوات

# آدم‌ها

# قصه

# مدرسه

  • :: بداهه
هجده تا کله ی کوچولو
سی و شش تا چشمِ بازیگوش
سی و شش تا گوش کنجکاو
:
هجده صورت لبخند
هجده دنیا دریا
:
سهم امسال من از پیامبریِ پاره وقت

# مدرسه

  • :: بداهه
بعد از خواندن این عبارت، به سؤالات پایین پاسخ دهید:«می دانید ما علاقه ای نداریم که در امور مردمی که خود حکومتشان را انتخاب می کنند دخالت کنیم، اما وقتی ببینیم که حکومت ها مردم خودشان را سرکوب و با آنها بدرفتاری می کنند، صریحاً اعتراض می کنیم
1- معنای فعل «می دانید» به کدام یک از گزینه های زیر نزدیک تر است؟
الف) نیاز به گفتن ندارد   ب) همه می دانند   ج) کاملاً بدیهی است    د) بهتون می‌فهمونیم

2- فعل مرکب «علاقه نداشتن» در این عبارت کنایه از چیست؟
الف) دوست داشتن      ب) مجبور بودن       ج) خواستن                 د) وظیفه داشتن

3- کدام یک از این روش ها نوعی «اعتراض صریح» محسوب می شود؟
الف) بمباران اتمی        ب) لشکرکشی      ج) تصویب قطعنامه        د) تخصیص بودجه برای آشوب خیابانی

4- گوینده ی این سخن کیست و در چه قرنی زندگی می کرده است؟
الف) خواجه حافظ شیرازی - قرن بیستم م.   ب) باراک عمر اوباما - قرن هفتم ه.
ج) چنگیزخان مغول - قرن بیست و یکم م.     د) بهایی برودکستینگ کامپانی - دیشب

# سواد رسانه‌ای

# فرهنگ

  • :: بداهه
  • :: نغز
شما از مقایسه ی علمی قبض برق تابستان پارسال و امسال ما چه نتیجه ای می گیرید؟

عنوان سال 88 سال 89
کارکرد کم باری 370 402
کارکرد میان باری 700 851
کارکرد اوج بار 315 425
متوسط مصرف ماهیانه 704 416
الگوی مصرف 542 1163
مصرف مازاد بر الگو 843 515
بهای واقعی برق 1070605 1297094
یارانه پرداختی توسط دولت 447687 952986
سهم پرداختی توسط مشترک 622918 344108

# سبک زندگی

  • ۲ نظر
  • سه شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۹
  • :: بداهه
سرم درد گرفته.
دنبال یه شغلی می گردم که به کامپیوتر نیازی نداشته باشه.

سراغ ندارین؟

# سبک زندگی

  • ۵ نظر
  • يكشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۹
  • :: بداهه
باید لحظاتی مثل همین یکی دو ساعت لابلای زندگی آدم باشد تا احساس زنده بودن بکند.
همین لحظاتی که چند تا آدم خوب دور و برت می‌نشینند و در ظاهر می‌توانی کمک‌شان کنی.

بچه‌های خوب؛ دغدغه‌های خوب؛ کارهای خوب.

پنجشنبه ظهر

# مدرسه

# دوست

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۹
  • :: بداهه

بدین وسیله قرآن بر نیزه‌زدن «عمرِعاصِ زمان» جهت انحراف افکار عمومی جهان از مسئله‌ی رسوایی آمریکا در ماجرای فضاحت بار یازدهم سبتمبر را محکوم می‌کنیم.
لذا به مالک بگویید برنگردد. تا خیمه‌ی معاویه فقط چند ضربت شمشیر* فاصله است.


* جهان در آستانه‌ی عصر نور است و آن‌که دلش با حق است، آثار این نزدیکی را در همه‌جا باز خواهد یافت.

# فرهنگ

  • ۳ نظر
  • دوشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۹
  • :: بداهه

ظهر عید فطر، «مادرجون» را با ویلچر سوار ماشین می کنیم و می بریم ییلاق.
عصری «باباجون» مرا می فرستد بالای نردبان که شاتوت بچینم. یک نصفه سطل که پُر می شود، اذان می گویند.
آب شاتوت مثل خون روی دست هایم روان شده؛ از نوک انگشت تا آرنج ها. هر چه آب می زنم پاک نمی شود.
«مادرجون» سطل شاتوت را برانداز می کند. خوشش می آید. دست های رنگ گرفته ام را نشان می دهد و می گوید: «شاتوت آدم را بی آبرو می کند.» و ریز می خندد. قند توی دلم آب می کنند.
*
همه ی امیدم به این است که این بی آبرویی یک روزی برایم آبرو شود.

# خانواده

# قصه

  • ۱ نظر
  • شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۹
  • :: بداهه

شادی روح طیبه ی حاج نادر طالب زاده
(که ایشالا بعد از صد و بیست سال شهید میشه)
شادی روح طیبه ی مرحوم دکتر ناصر طالب زاده
شادی ارواح طیبه ی پدر و مادر و آبا و اجدادی که به اینا حیات بخشیدن و بزرگشون کردن؛
شادی ارواح طیبه ی معلما و اساتید و بزرگانی که اینا رو تربیت کردن؛
شادی ارواح طیبه ی رفقا و همرزمایی که با هم جهاد کردن و می کنن؛
صلوات محمدی بفرست.


برای اولین بار در زندگی ام، یک برنامه ی تلویزیونی، ساعت یک نصفه شب، همه ی اعضای محترم خانواده از سه نسل مختلف رو با اشتیاق پای تلویزیون نگه داشت و جفنگ نبود و احمقانه نبود و شعار نمی داد و حرفش حق بود.
صلوات دوم رو بلندتر بفرست.

# آدم‌ها

# رسانه

# فرهنگ

  • ۵ نظر
  • جمعه ۱۹ شهریور ۱۳۸۹
  • :: بداهه

تو: کم کم برگه هاتون رو جمع و جور کنید. وقت داره تموم میشه. اسمتون رو یادتون نره بالای برگه ها بنویسید...

# رمضان

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۹
  • :: بداهه
  • :: نغز
الهی!
به تو پناه می آورم از شر همه ی روزهایی که بی خاصیت بودم.
به سوی تو فرار می کنم از سیب زمینی بودن.
از تو شرمنده ام که روزی و ساعتی و لحظه ای با «فرقه ی بی تفاوتان» خوش بودم.

دستم بگیر و مرا انقلابی بپذیر.
آمین

# فرهنگ

# توبه

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۹
  • :: بداهه
افطاری میهمان هیئت محبین اهل بیت علیهم السلام و حاج احمد پناهیان بودیم.
چه هیئت باصفایی. چه مرد نازنینی.

# هیأت

  • ۱ نظر
  • چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۸۹
  • :: بداهه
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون