صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۱۸۰ مطلب با موضوع «پیامک» ثبت شده است

روز اول دی ساعت یازده با یه رفیقی قرار داشتم. پیداش نشد.
ساعت دوازده پیامک فرستاد که «ببخشید خواب بودم»
گفتمش «تازه اول زمستونه. پَ چرا زود بیدار شدی؟»
...
آخرش هم نفهمیدم که فهمید چی گفتم یا نه.

# دوست

  • :: پیامک
من: ... امشب هم جات خونه‌ی شهید خالی بود.
تو: باز فرصت بود دست ما رو هم بند کن. خیلی وقته هوس شهدا کردم. دعام کن.

# امین

# دوست

# شهید

# مسعود

  • :: پیامک

تو: وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران با صدور بیانیه‌ای، از آن‌چه رفتارهای غیرقابل قبول معدودی از معترضین تجمع کننده مقابل سفارت انگلیس خوانده، ابراز تأسف کرد.
من: توبه بر لب، سبحه بر کف، دل پر از شوق گناه، برو تا تهش.

# فرهنگ

  • :: پیامک

تو: کتاب‌هایتان را خوانده‌ام؛ نمی‌خواهیدشان؟
من: کتاب‌ها بفدات؛ خودت را می‌خواهم...

# برادر

  • ۳ نظر
  • يكشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۰
  • :: پیامک
امروز یه نفر داشت می‌رفت یه جایی. براش نوشتم:

بر این سر است که رسوا کند
تو را
هر جا
به تاخت می‌رود
از باختر به خاور
باد

# حبیب

  • :: بیت
  • :: پیامک
(ساعت 23:59 پنجشنبه)
تو : ساعت اول تموم شد. صلوات بفرست!
من: خدا قوت. به قول سعدی: «فصلی در همان روز اتفاق بیاض افتاد...» (دیباچه گلستان)

# برادر

# سعدی

# شهید

# مسعود

  • :: پیامک

تو: این‌طور که به نظر می‌رسه باید جام زهر را سر کشم!
من: ... من دیگه چه‌کار باید بکنم؟
تو: ... تا همین‌جاش هم پیام‌بری را به حد اکمل رساندید.
.
.
.

# برادر

# توکل

  • ۱ نظر
  • شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۰
  • :: پیامک
تو: سلام. میشه برای انتخاب رتبه مزاحم شما بشم؟
من: علیکم السلام. منظورت انتخاب رشته‌ست دیگه؟!
تو: نه، همون انتخاب رتبه رو میگم. انتخاب رشته رو که خودم بلدم.
من: اشتباه گرفتی عزیز؛ باید با رایانه‌ی سازمان سنجش تماس بگیری!
تو: می‌دونم. گفتم شما که با این سیستم‌ها آشنایید سفارش ما رو هم بکنین!
من: اگه به من بود می‌گفتم یه رتبه‌ی چهار رقمیه پر از هفت و هشت بهت بده بری حال کنی!
تو: خب بگذریم. همون انتخاب رشته رو می‌فرمودین... !!

# مدرسه

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۰
  • :: پیامک

تو: سر سفره‌ی دیزی به یادتون هستم!
من: خسته نباشی! اگه زحمتی نیست سر سجاده‌ی نماز به یاد ما باش که غذات رو هم راحت بخوری.

# سین

  • ۳ نظر
  • چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۰
  • :: پیامک
تو: خواهم [خواستم] که با تو درد دل کنم  /  گریه‌ام ولی امان نمی‌دهد...
من: وسعتی به قدر جای ما دو تن /  گر زمین دهد، زمان نمی‌دهد...
تو: جز تو هیچ میزبان مهربان / نان و گل به میهمان نمی‌دهد...

با صدای شاعر بشنوید



* شاعر -رحمه‌الله‌علیه- سال‌ها پیش این غزل را برای دوستی گفته است که امروز لایق لعنت‌الله‌علیه است. ما را به شاعر و دوستش کاری نیست. شعر را عشق است.

# قیصر

# برادر

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۹۰
  • :: بیت
  • :: پیامک
  • :: بشنو

تو: سلام؛ آقا من فردا کنکور دارم. خیلی خیلی برام دعا کنین.
من: سلام؛ فردا فقط تو کنکور داری؟
تو: نه! فردا تمامی بچه‌های رشته‌ی ریاضی فیزیک کنکور دارن!
من: پس چرا این‌قدر خوادخواهی؟
تو: آقا این کجاش خودخواهیه؟ شاید یکی نخواد شما دعاش کنین! هر کسی که می‌خواد دعاش کنین خودش باید بگه. من فقط مسئول وضعیت خودمم!
من: دست بابات درد نکنه با این بچه تربیت کردنش!
تو: آقا خب چرا ناراحت میشین. بنده به شخصه اظهار می‌کنم که غلط کردم. شما همه رو دعا کنین. بنده رو هم دعا نکنین!
من: مهم روحیه‌ی تک‌خوریه که متأسفانه...
تو: آقا بنده تسلیمم!

* حالا نه‌این که فکر کنید بنده امام‌زاده‌ای هستم مستجاب‌الدعوه که سیل درخواست التماس دعا به سویم سرازیر است و چه و چه... اما تلخیِ این گفتگوی پیامکی هنوز از ذهنم بیرون نرفته‌است. چرا آدمی که فردا کنکور دارد فقط خودش را می‌بیند؟ ما با این نسل چه کرده‌ایم؟

# تربیت

# سین

# مدرسه

  • ۵ نظر
  • چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
  • :: پیامک
میگه: چرا راوی رو نمی‌نویسی؟
میگم: اگه دل و دماغ باشه چشم.
میگه: با دلت بنویس؛ دماغیش نکن!
چی بگم؟!

# دوست

# مجیدم

  • ۳ نظر
  • يكشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۰
  • :: پیامک
من: شب اول ماه رجب
باد و نم نم باران
صحن گوهرشاد
نایب‌الزیاره‌ی شما
تو: بیشتر.. بیشتر..

# مشهدالرضا

# دوست

  • ۲ نظر
  • جمعه ۱۳ خرداد ۱۳۹۰
  • :: پیامک
تو: آقا خیلی داغون شدم. بابام گفتن نرو. چیکار می‌کردم؟ کاش یه وقت دیگه...
من: اگه حرف پدر رو گوش نمی‌کردی، دیدارمون چه فایده داشت؟

# مدرسه

# نمایشگاه

  • ۰ نظر
  • جمعه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۰
  • :: پیامک
تو:   حسب‌حالی ننوشتی و شد ایامی چند
      محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند

من: دوش در حلقه‌ی ما قصه‌ی گیسوی تو بود...

# برادر

  • ۳ نظر
  • جمعه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۰
  • :: بیت
  • :: پیامک
اخیراً یه رفیق خوبی پیدا کردم که هر وقت باهام کار داره، یکی دو روز قبلش این جمله رو پیامک می‌کنه:

اذا احب الله عبداً جعله مفتاحاً للخیر...

یعنی امر خیری پیش اومده که چون خدا دوستت داشته قراره بیای به ما کمک کنی!
خوشم میاد از ادبش.

# تربیت

# دوست

  • ۳ نظر
  • يكشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۹
  • :: نغز
  • :: پیامک
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون