آقا مصطفی توی سفره از لابلای سبزیها یکی را که بیقوارهتر از بقیه است بیرون میکشد و میپرسد: «اسم این چیه؟»
پاسخش ساده و بیحاشیه است: «برگِ ترب»
اما بچهها همیشه یک غافلگیری در آستین دارند.
با اعتراض میگوید: «نه! اسم خودش چیه؟»
چند ثانیهای سکوت میکنم. متوجه سؤالش نمیشوم: «برگِ ترب دیگه!»
چشمانش برقی میزند. با خنده میگوید: «یعنی خودش اسم نداره؟»
پ.ن:
+ ما همه هیچیم؛ همه اوست.
# زبان
# قصه
- ۲ نظر
- جمعه ۲۴ اسفند ۱۳۹۷