- ۲ نظر
- چهارشنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۹۳
...
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست
...
*
سعدی نوزدهمین کلیدواژهی پر تکرار صاد تا امروز است.
البته امروز روز سعدی است و حق او بیش از این است.
*
یکی را از علما پرسیدند که
یکی با ماه روییست در خلوت نشسته
و درها بسته
و رقیبان خفته
و نفس طالب
و شهوت غالب
چنان که عرب گوید
التّمرُ یانعٌ
وَ الناطورُ غیرُ مانع.
هیچ باشد که به قوت پرهیزگاری ازو به سلامت بماند؟
گفت
اگر از مه رویان به سلامت بماند از بدگویان نماند.
*
فاتحه مع الصلوات
حضرت وحید دعوت کرده که امسال هر کتابی میخوانیم در وبلاگهایمان معرفی کنیم و مسابقه بدهیم و جوجهها را هم آخر پاییز بشماریم.
به گواهی بایگانی صاد تاکنون پنجاه نوشته با موضوع کتاب منتشر کردهام که همهی آنها معرفی، نقل یا نقد کتابهایی بوده که دیدهام یا خواندهام. پرداختن به کتاب کار تازهای برای صاد نیست. اما لبیک به دعوت استاد و شرکت در یک حرکت جمعی فرهنگی لذتبخش و آموزنده خواهد بود انشاء الله.
من هم به سهم خودم از این دوستان برای پیوستن به این حرکت وحیدانه دعوت میکنم:
علی اصغر در پرهنگ که قرار است بیفرهنگی را پر بدهد؛
آقا پویا در هدهد که پرندهای است فرهیخته و دانشمند؛
مهدی الف در وبلاگ اقراء که وظیفهی ذاتیاش همین است؛
و محمدحسن عزیر تک تیرانداز که خوب میخواند و خوب مینویسد.
از پلههای نردبان بالا رفتم و به زحمت خودم را کشاندم روی تیغهی باریک دیوار حیاط. دستم را دراز کردم و شاخههای خشک پیچیده به دور سیمهای برق را شکستم و پایین انداختم. بعد طنابی به لولهی گاز روی دیوار حیاط همسایه بستم و نشستم لبهی دیوار و با پایم شاخههای رهای اقاقیا را بالا کشیدم و به طناب پیچاندم.
*
بعد از مدت ها بالاخره یک کار حسابی برای عزیز کردم.
شیخ عطار در منطق الطیر «حکایت مرگ ققنس» را چنین آغاز میکند:
هست ققنس طرفه مرغی دلستان
موضع این مرغ در هندوستان
سخت منقاری عجب دارد دراز
همچو نی در وی بسی سوراخ باز
قرب صد سوراخ در منقار اوست
نیست جفتش طاق بودن کار اوست
دهخدا مینویسد:
«گویند ققنوس هزارسال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آید هیزم بسیار جمع سازد و بر بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند چنانکه آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و خود با هیزم بسوزد و از خاکسترش بیضهای پدید آید و او را جفت نمیباشد و موسیقی را از آواز او دریافته اند.»
و شاعری گفته است:
«...
آن روز که خدا ققنوس را آفرید
مهری ابدی بر پیشانیش زد:
همیشه تنها...
...»
*
امروز -طربناک و غزلخوان- مصرع ناقصی به حول و قوهی الهی کامل شد و هزاران سال افسانه پردازی بشر دو پا درست از آب در نیامد؛ الحمدلله.
هله رعد است، هلا برق به پا خواهد خاست
امت واحده از شرق به پا خواهد خاست
علی الف نوشت که برای دریافت یارانه ثبت نام کرده و علیاصغر هم نوشت که ثبت نام نکرده و وحید نوشت که ثبت نام کرده. هر کدام از این دوستان برای ثبت نام کردن یا نکردن (بغیر از مسألهی نیاز یا عدم نیاز به پول یارانه) انگیزهای سیاسی - انقلابی داشته و دارند که آن را هم شدید و غلیظ بیان کردهاند.
*
واقعاً دولت از چه کسانی خواسته که ثبت نام نکنند؟ به گفتهی معاون اول خانوادههایی که پول یارانه پنج درصد درآمدشان میشود باید میتوانند لطفاً انصراف دهند تا به دولت کمک کنند.
اگر بخواهیم سرانه حساب کنیم، ۴۵ هزارتومان حدوداً پنج درصد ۹۰۰ هزار تومان است. یعنی افرادی که به ازای هر یک از افراد خانوادهشان ۹۰۰ هزار تومان درآمد دارند دیگر نباید یارانه بگیرند. یعنی مثلاً برای خانوادهی چهار نفری من یا علیاصغر میشود ماهی ۳ میلیون و ۶۰۰ هزار تومان درآمد! با این حساب معلوم است که طرف صحبت دولت امثال بنده و شما نیستیم که داریم دربارهی گرفتن یا نگرفتن یارانه شعار میدهیم.
*
دربارهی دروغ گویی دولت هم هیچ شکی وجود ندارد. بزرگترین دروغی که گفته (غیر از ادعای دسترسی به ۴۳ بانک اطلاعاتی که ناکارآمدی آن در تخصیص سبد کالا مشخص شد) بحث پالایش و بررسی وضعیت ثبت نام کنندگان برای یارانه است که واقعاً انجام آن توسط چنین گروه خسته و بیانگیزهای محال است. تحلیل من از طرح و برنامه دولت برای پرداخت یارانه اینگونه است:
«برای پرداخت یارانه به ۷۷ میلیون نفر پول نداریم و فقط برای پرداخت یارانه به مثلاً ۵۰ میلیون نفر پول هست. حالا از مردم میخواهیم که دوباره ثبت نام کنند. دو حالت وجود دارد: یا ۵۰ میلیون و کمتر ثبت نام میکنند که هیچ نیازی به پالایش و بررسی ندارد و یارانه به همه آنها تعلق میگیرد. اگر هم بعد از این همه تبلیغات فداکاری و ایثار ملی و غیره بیشتر از این میزان ثبت نام شد، با استفاده از حداقل اطلاعات موجود در ۴۳ (!) بانک اطلاعاتی جمعیت ثبت نام کننده را به همان ۵۰ میلیونِ هدف گرد میکنیم! و از دو سر پز میدهیم که مردم به دولت اعتماد دارند و با آن همکاری کردند و ما هم فداکارانه برای برقراری عدالت (!) پروندههای متقاضیان را با ۴۳ بانک اطلاعاتی تطبیق دادیم»
*
من با انگیزهی آشنایی با نحوهی پالایش اطلاعات مردم توسط دولت و بررسی عملکرد و کارآمدی ۴۳ بانک اطلاعاتی ثبت نام کردم. کور شم اگه دروغ بگم :)
تو: دلی کز عشق جانان دردمند است / همو داند که قدر عشق چند است
دلا گر عاشقی از عشق بگذر / که تا مشغول عشقی، عشق بند است
.
به مناسبت روز بزرگداشت عطار
من: باد خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد / آب هر طیب که در طبلهی عطاری هست
.
به مناسبت دریافت پیامکی از شما
تو: باد بوی سمن آورد و گل و سنبل و بید / در دکان به چه رونق بگشاید عطار
[قمرسادات ، همسر علامه] همیشه به نجمه سادات [دختر علامه] می گفت: «مردها تحملشان کم است. اگر زن زندگی را یک جوری اداره کند که مرد فکرش آزاد باشد، آن وقت می تواند پیش رفت کند. کارش را بهتر انجام بدهد.»
الان نورالدین مریض است، نافش چرک کرده، هیزمشان برای اجاق تمام شده، بچه ها لباس زمستانی ندارند، اما آقا جون هیچ کدام این ها را نمی داند. مادر نمی گذارد بفهمد. میگوید: «حاج آقا روحش لطیف است. با تلنگری به هم می ریزد.»سیدمحمدحسین طباطبایی - زندگی - نشر روایت فتح
با این که کتاب کوچک و قشنگ زندگی علامه را بارها خواندهام، اما این بریده را از وبلاگ محمدحسن نقل کردم.
کاملاً قابل مقایسه با زندگی مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء!
مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء معروف به شیخ کبیر و از بزرگترین فقیهان عالَم تشیّع بوده است... مرجع هم شده بود.
اهل علم و اصحاب سرّش فهمیدند که همسرش در خانه بداخلاقى میکند، ولى خیلى هم خبر از داستان نداشتند. این قدر در مقام جستجو برآمدند تا به این نتیجه رسیدند که این مرد بزرگ الهى، این فقیه عالیقدر گاهى که به داخل خانه میرود، همسرش حسابى او را کتک میزند. یک روز چهار پنج نفر جمع شدند و خدمتش آمدند.
گفتند: آقا ما داستانى شنیدهایم از خودتان باید بپرسیم، آیا همسر شما گاهى شما را میزند؟!
فرمود: بله، عرب است، قدرتمند هم هست، قوى بنیه هم هست، گاهى که عصبانى میشود، حسابى مرا میزند. من هم زورم به او نمیرسد.
گفتند: او را طلاق بدهید.
گفت: نمیدهم.
گفتند: اجازه بدهید ما زنهایمان را بفرستیم، ادبش کنند.
گفت: این کار را هم اجازه نمیدهم.
گفتند: چرا؟
گفت: این زن در این خانه براى من از اعظم نعمتهاى خداست، چون وقتى بیرون میآیم و در صحن امیرالمؤمنین میایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز میخوانند، مردم در برابر من تعظیم میکنند، گاهى در برابر این مقاماتى که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمیدارد، همان وقت میآیم در خانه کتک میخورم، هوایم بیرون میرود. این چوب الهى است، این باید باشد.به نقل از کتاب نفس، استاد حسین انصاریان، جلسه ۲۱
تازه داماد: سلام. سؤال: شاخصههای زندگی متأهلی جهادی چیست؟
من: سلام. جهادی بودن چه فایده دارد؟ برو آدم باش!
تازه داماد: سؤال: آدم بودن چه شکلی است؟ با رسم شکل توضیح دهید!
من: اگر چند ماه صبر کنی ممکنه یه مطلب مفصل دربارهش بنویسم!
تازه داماد: میارزه... تو اون موقع سعی میکنم ادای آدم بودن رو در بیارم!