هله رعد است، هلا برق به پا خواهد خاست
امت واحده از شرق به پا خواهد خاست
# فرهنگ
# حلقه
# پنجشنبهها
# انقلاب
- ۱ نظر
- پنجشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۳
هله رعد است، هلا برق به پا خواهد خاست
امت واحده از شرق به پا خواهد خاست
علی الف نوشت که برای دریافت یارانه ثبت نام کرده و علیاصغر هم نوشت که ثبت نام نکرده و وحید نوشت که ثبت نام کرده. هر کدام از این دوستان برای ثبت نام کردن یا نکردن (بغیر از مسألهی نیاز یا عدم نیاز به پول یارانه) انگیزهای سیاسی - انقلابی داشته و دارند که آن را هم شدید و غلیظ بیان کردهاند.
*
واقعاً دولت از چه کسانی خواسته که ثبت نام نکنند؟ به گفتهی معاون اول خانوادههایی که پول یارانه پنج درصد درآمدشان میشود باید میتوانند لطفاً انصراف دهند تا به دولت کمک کنند.
اگر بخواهیم سرانه حساب کنیم، ۴۵ هزارتومان حدوداً پنج درصد ۹۰۰ هزار تومان است. یعنی افرادی که به ازای هر یک از افراد خانوادهشان ۹۰۰ هزار تومان درآمد دارند دیگر نباید یارانه بگیرند. یعنی مثلاً برای خانوادهی چهار نفری من یا علیاصغر میشود ماهی ۳ میلیون و ۶۰۰ هزار تومان درآمد! با این حساب معلوم است که طرف صحبت دولت امثال بنده و شما نیستیم که داریم دربارهی گرفتن یا نگرفتن یارانه شعار میدهیم.
*
دربارهی دروغ گویی دولت هم هیچ شکی وجود ندارد. بزرگترین دروغی که گفته (غیر از ادعای دسترسی به ۴۳ بانک اطلاعاتی که ناکارآمدی آن در تخصیص سبد کالا مشخص شد) بحث پالایش و بررسی وضعیت ثبت نام کنندگان برای یارانه است که واقعاً انجام آن توسط چنین گروه خسته و بیانگیزهای محال است. تحلیل من از طرح و برنامه دولت برای پرداخت یارانه اینگونه است:
«برای پرداخت یارانه به ۷۷ میلیون نفر پول نداریم و فقط برای پرداخت یارانه به مثلاً ۵۰ میلیون نفر پول هست. حالا از مردم میخواهیم که دوباره ثبت نام کنند. دو حالت وجود دارد: یا ۵۰ میلیون و کمتر ثبت نام میکنند که هیچ نیازی به پالایش و بررسی ندارد و یارانه به همه آنها تعلق میگیرد. اگر هم بعد از این همه تبلیغات فداکاری و ایثار ملی و غیره بیشتر از این میزان ثبت نام شد، با استفاده از حداقل اطلاعات موجود در ۴۳ (!) بانک اطلاعاتی جمعیت ثبت نام کننده را به همان ۵۰ میلیونِ هدف گرد میکنیم! و از دو سر پز میدهیم که مردم به دولت اعتماد دارند و با آن همکاری کردند و ما هم فداکارانه برای برقراری عدالت (!) پروندههای متقاضیان را با ۴۳ بانک اطلاعاتی تطبیق دادیم»
*
من با انگیزهی آشنایی با نحوهی پالایش اطلاعات مردم توسط دولت و بررسی عملکرد و کارآمدی ۴۳ بانک اطلاعاتی ثبت نام کردم. کور شم اگه دروغ بگم :)
تو: دلی کز عشق جانان دردمند است / همو داند که قدر عشق چند است
دلا گر عاشقی از عشق بگذر / که تا مشغول عشقی، عشق بند است
.
به مناسبت روز بزرگداشت عطار
من: باد خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد / آب هر طیب که در طبلهی عطاری هست
.
به مناسبت دریافت پیامکی از شما
تو: باد بوی سمن آورد و گل و سنبل و بید / در دکان به چه رونق بگشاید عطار
[قمرسادات ، همسر علامه] همیشه به نجمه سادات [دختر علامه] می گفت: «مردها تحملشان کم است. اگر زن زندگی را یک جوری اداره کند که مرد فکرش آزاد باشد، آن وقت می تواند پیش رفت کند. کارش را بهتر انجام بدهد.»
الان نورالدین مریض است، نافش چرک کرده، هیزمشان برای اجاق تمام شده، بچه ها لباس زمستانی ندارند، اما آقا جون هیچ کدام این ها را نمی داند. مادر نمی گذارد بفهمد. میگوید: «حاج آقا روحش لطیف است. با تلنگری به هم می ریزد.»سیدمحمدحسین طباطبایی - زندگی - نشر روایت فتح
با این که کتاب کوچک و قشنگ زندگی علامه را بارها خواندهام، اما این بریده را از وبلاگ محمدحسن نقل کردم.
کاملاً قابل مقایسه با زندگی مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء!
مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء معروف به شیخ کبیر و از بزرگترین فقیهان عالَم تشیّع بوده است... مرجع هم شده بود.
اهل علم و اصحاب سرّش فهمیدند که همسرش در خانه بداخلاقى میکند، ولى خیلى هم خبر از داستان نداشتند. این قدر در مقام جستجو برآمدند تا به این نتیجه رسیدند که این مرد بزرگ الهى، این فقیه عالیقدر گاهى که به داخل خانه میرود، همسرش حسابى او را کتک میزند. یک روز چهار پنج نفر جمع شدند و خدمتش آمدند.
گفتند: آقا ما داستانى شنیدهایم از خودتان باید بپرسیم، آیا همسر شما گاهى شما را میزند؟!
فرمود: بله، عرب است، قدرتمند هم هست، قوى بنیه هم هست، گاهى که عصبانى میشود، حسابى مرا میزند. من هم زورم به او نمیرسد.
گفتند: او را طلاق بدهید.
گفت: نمیدهم.
گفتند: اجازه بدهید ما زنهایمان را بفرستیم، ادبش کنند.
گفت: این کار را هم اجازه نمیدهم.
گفتند: چرا؟
گفت: این زن در این خانه براى من از اعظم نعمتهاى خداست، چون وقتى بیرون میآیم و در صحن امیرالمؤمنین میایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز میخوانند، مردم در برابر من تعظیم میکنند، گاهى در برابر این مقاماتى که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمیدارد، همان وقت میآیم در خانه کتک میخورم، هوایم بیرون میرود. این چوب الهى است، این باید باشد.به نقل از کتاب نفس، استاد حسین انصاریان، جلسه ۲۱
تازه داماد: سلام. سؤال: شاخصههای زندگی متأهلی جهادی چیست؟
من: سلام. جهادی بودن چه فایده دارد؟ برو آدم باش!
تازه داماد: سؤال: آدم بودن چه شکلی است؟ با رسم شکل توضیح دهید!
من: اگر چند ماه صبر کنی ممکنه یه مطلب مفصل دربارهش بنویسم!
تازه داماد: میارزه... تو اون موقع سعی میکنم ادای آدم بودن رو در بیارم!
ارتباطات توسعه در جهان سوم
س. ملکات و ل. استیوز
ترجمه شعبانعلی بهرامپور
پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ۶۵۶ صفحه
به توصیهی یکی از دوستان نگاهی به این کتاب انداختم. خلاصهی چیزی که فهمیدم اینه که یک عامل جدی توسعهی کشورهای جهان سوم، ارتباطاته. البته کتاب ابعاد مختلفی از این قضیه رو باز میکنه. اما بخش جالبش برای من فصل هفتم و هشتم بود که راجع به «الهیات رهایی بخش و توسعه» و «ارتباطات و معنویت در توسعه» بحث کرده بود.
ساینتیستها با همهی عنادی که با خدا دارند و دین رو مروج خرافه و جهل میدونند و نهایتاً اون رو به عنوان امری شخصی میپذیرند، باز هم نمیتونند نقش آموزههای الهی و ادیان مختلف رو در توسعهی جوامع نادیده بگیرند.
مثالهای جالبی از برزیل، سریلانکا و کشورهای آفریقایی در کتاب وجود داره که گروههایی شبیه گروههای جهادی خودمون کارهای مهمی در توسعهی روستایی و ارتقای فرهنگ عمومی انجام دادند.
مطالعهی این کتاب رو به خاطر ترجمه و ویراستاری بسیار بد به هیچ کس توصیه نمیکنم!
«دوندگی امدادی» یکی از شاخههای ورزش دومیدانی است که در آن دوندهها تشکیلِ یک گروه را میدهند و هر یک چوب (باتون فلزی) را به مسافت مشخصی حمل میکند و به دیگری میدهد.
*
این آبلهی عجیب در خانوادهی ما به صورت امدادی تکثیر میشود. یعنی همیشه یک نفر مریض است و در هیچ زمانی دو نفر مریض نیستند: پسرخاله، دخترخاله، من، دختر کوچولو و از امروز هم آقا پسر!
هر کدام دو هفتهی تمام، بدون همپوشانی
در مجموع سه ترم مبلغ ناقابل سه میلیون تومان وام شهریهی دانشجویی گرفتم که با احتساب کارمزد آن باید حدود سه میلیون و دویست هزار تومان باز پس بدهم. طی مراحل فارغالتحصیلی مجبورم کردند که ده درصد آن را یکجا پرداخت کنم و حالا دفترچه قسط الباقی آمده است: شصت ماه، هر ماه حدود پنجاه هزار تومان.
تا فروردین ۹۸ این خاطره با من خواهد بود.
مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء روز عید فطر سر سجّادهاش نشسته بود، یک فقیر مستحقّ شرعى آمد و گفت: «آقا از فطریّههایى که به شما دادهاند، به من کمک کنید.»
گفت: «همه فطریّهها را خرج کردهام.»
فقیرِ کارد به استخوان رسیده دهانش را پر از آب کرد و به صورت شیخ ریخت و گفت: «تو که نمیتوانى یک فقیر را بگردانى، چرا جاى پیغمبر نشستهاى، بلند شو یک نفر دیگر بنشیند.»
شیخ کبیر هم بلند شد، عبایش را از دوشش برداشت و رو به جمعیّت فرمود: «هر کس احترامى به محاسن سفید من دارد و مرا دوست دارد، هر چه قدر میتواند در این عباى من بریزد.»
خودش در صف جماعت گشت، عبایش را پر از پول کرد و به آن فقیر داد و از او هم عذرخواهى کرد و گفت: «مرا ببخش، نمیدانستم اگر آبرویم را خرج کنم میتوانم حقّ تو را بدهم.»به نقل از کتاب نفس، استاد حسین انصاریان، جلسه ۲۱
در روزهای بیماری اخیر، به همه چیز فکر کرده بودم غیر از اینکه واگیر این درد لعنتی به عزیز هم سرایت کند.
بیماران را، عام و خاص، دعا کنید لطفاً.