- ۰ نظر
- شنبه ۴ بهمن ۱۳۹۳
وقتی هجده سال پیش، یک ظهر گرم تابستان، قرار شد با پیرمرد خاکهای کتابهای کتابخانهی دبیرستان را بتکانیم و دوازده هزار جلد کتاب را چهار طبقه پایین ببریم، باید فکرش را میکردم که یک عصر سرد زمستانی قرار خواهد شد که در این آمفیتئاتر سیصد نفری برای اینهمه پدر و مادر، تحت نظر پیرمرد، یک ساعت و بیست دقیقه سخنرانی کنم؟
یکی از اون صدتا آرزو اینه که یه سایتی راه بندازم با موضوع «مستند جهادی» و هر چی مستند ساخته شده با موضوع جهادی رو جمع کنم و دسته بندی کنم و نقد بنویسم و اینا.
میفرماید: «ما لایدرک کله، لایترک کله»
میدونم که این با اون آرزو خیلی فاصله داره. اما فعلاً همین یه قدم ازم ساخته است.
گر تو بهتر میزنی، بستان بزن.
به عنوان یک مجرد پارهوقت در تمام عمرم جرأت نکردهام کوکوی سیبزمینی درست کنم. مگر امروز که مجبور شدم به عنوان «میهمان» جلوی رخدادن یک فاجعه را بگیرم!
بر خلاف تصور اولیهی عموم آقایان محترم، پختن کوکوی سیب زمینی اصلاً آسانتر از غذاهای دیگر نیست. حتی اگر دو جلد کتاب مستطاب آشپزی کنار دستتان باشد. دوستان تازه متأهل بیشتر تأمل کنند.
+ «رادیو کتاب» تعطیل شد/ ابهام در خصوص ادغام یا انحلال
+ معاون جدید صدا در گفتوگو با فارس: هیچ شبکه رادیویی تعطیل نخواهد شد و فقط برخی شبکههای دارای ماموریت مشترک با هم ادغام میشوند.
+ بعد از تعطیلی «رادیو کتاب» تکلیف مخاطبان «رادیو کتاب» چه میشود؟/ داستان ادامهدار مظلومیت کتاب در رسانه ملی / رویه فرهنگی دوره جدید مدیریتی رسانه ملی چیست؟ این رویه که با تعطیلی شبکه کتاب آغاز شده میتواند نگران کننده باشد.
پ.ن:
* بذارید کارش رو بکنه. بالاخره چابک سازی خوبه یا نه؟ چرا این قدر غر میزنید؟
** من یه تحلیل نامناسبی دارم از این که چرا فارس سه روز پشت سر هم علیه حذف رادیو کتاب، تصمیمات معاون صدا و در حقیقت عملکرد مدیر سازمان در این مدت کوتاه خبر منتشر میکند. اگر متن خبرها را نگاه کنید معلوم است که رطب و یابس را به هم بافته. فارس چرا دارد دست و پا میزند؟
*** حدس بزنید وقتی شش ماه دیگر کار به تعدیل نیرو برسد چه سر و صدایی بلند میشود!
یک روز بد معمولاْ از شب قبلش شروع میشه: رانندگی، دلخوری، خستگی، بیخوابی؛
و معمولاً صبحش که چشمات رو باز میکنی تکمیل میشه: یه پیامک ناراحتکننده، کسالت بیدلیل، وقت تلف کردن و کارهای بیهوده.
*
خدا براتون روز بد نخواد.
آمین.
امروز صبح تا ظهر در جلسه ای صمیمی با ده بیست نفر از معلمان و مربیان، دربارهی سواد رسانهای گفتگو کردیم و بحثهای خوبی داشتیم.
بعد از جلسه این نمودار را دیدم که طبقهبندی موضوعات آن خیلی شبیه حرفهای داخل جلسهمان بود.
الحمدلله فضای سواد رسانهای لااقل در جمعهای نخبگانی در حال غبارزدایی و شفاف شدن است.
مهندس صنایع
با ده سال سابقه کار مفید
طراحی نرمافزار، مدیریت فناوری اطلاعات، طراحی و توسعه وب
جویای کار تمام وقت
قم یا تهران
حس بدی داره که آدم زیر دست مدیری کار کنه که نه به خاطر نقاط قوت، بلکه به خاطر نقاط ضعفش منصوب شده باشه.
بعد از نماز صبح با سجاد رفتیم مجموعه فرهنگی، مذهبی امام رضا علیهالسلام. حاجی در آبدارخانه مسجد داشت آواز بعد از کلهپاچه را میخواند که رسیدیم. هنوز کسی نیامدهبود و وقت داشتیم تا گشتی در گوشه و کنار این ساختمان عجیب بزنیم.
یادم آمد که قبلاً چیزهایی درباره این مجموعه خوانده بودم. شاید برای شما هم که ممکن است گذارتان به کلاسهای حاجآقا بیفتد مرور این مطالب جالب باشد:
+ افتتاح مجموعه با حضور مرحوم آیت الله مهدوی کنی، مهرماه ۹۰
+ ناگفتههای مسجد عجیب خیابان گرگان از زبان معمارش
+ مسجد امام رضا (ع) و معماری پست مدرن
+ معماری مسجدهای ما (یک سخنرانی خوب و خواندنی دربارهی جاهایی که به نام مسجد میسازیم)
برای اولین بار در تاریخ مدیریت رسانهی جمهوری اسلامی ایران، یک مدیر دولتی و مجموعهی تحت امر او جرأت به خرج داد و یکی از مجموعههای تحت امرش را تعطیل کرد.
هر چند که در تبلیغات تلویزیونی دایماً از ادغام شبکه تماشا در شبکه نمایش (شبکه فیلم و سریال) نام برده میشود، اما حقیقت امر آن است که یک شبکهی تلویزیونی ایران حذف شدهاست.
این فتح باب جسورانه را به مدیریت جدید رسانهی ملی تبریک میگویم. با امید اینکه با خردمندی بیشتری پیگیری شود.
پ.ن:
خبرهای جالبتری هم در راه است...
بعد از غروب رفتیم حرم و دو گروه دو نفرهی خانمها و آقایان در حیاط صحن آینه از هم جدا شدیم.
چشمم افتاد به در باز حجرهی اول سمت راست صحن. دست مصطفی را گرفتم و رفتیم تا جلوی حجره. بالای در کاشی «ذلک فضل الله...» را که دیدم مطمئن شدم که خودش است. بارها آمده بودم و بسته بود. حالا چراغش روشن و خادمی هم جلوی در ایستاده بود. کفشها را کندیم و وارد شدیم.
حضرت شیخ فضل الله نوری اینجا خوابیده است. ظاهراً حجره را دو سالی است که مرمت کردهاند و نمایشگاهی شده برای معرفی شیخ شهید. تابلوهایی روی دیوار و کتابخانهای مختصر روی طاقچه.
مصطفی از صندوق سبز و شیشهای مزار خوشش آمده و ذوق کرده. واقعاً قشنگ شده. دستشان درد نکند.
توجه! توجه!
واحد لایروبی و احیای قنوات رازدل با چندین سال سابقه و سالها خدمات پس از فروش مفتخر است که چشمههای خشک شدهی استعداد و انگیزهی دوستان برای نوشتن را دوباره جاری سازد.
در آخرین عملیات این واحد فوق تخصصی، وبلاگ رصدنامه احیاء و نویسندهی محترم آن متنبه شد.
علاقمندان بازگشت به دنیای وبلاگنویسی درخواستهای خود را به برادر راغب تحویل داده، حتماً رسید دریافت کنند.