صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۸۶۹ مطلب با موضوع «بداهه» ثبت شده است

مرحبا به این پشتکار امیرحسین که بالاخره ما را دور هم جمع کرد. اگر به خودمان بود که با اهل و عیال ساعت نه صبح روز آخر هفته از خانه تکان نمی‌خوردیم برای تفرج و تفریح و دورهمی.
چه جای دیدنی و دنجی هم کشف کردیم: «باغ ایرانی» یا به روایت متأخر تر آن: «بوستان مهندس علی محمد مختاری»
به بچه‌ها و مادرها که خوش گذشت. حال ما هم بعد از بلع و هضم آن همه نان و پنیر و خیار الحمدلله بهتر است!

# تهران‌گردی

# حبیب

# خانواده

# ققنوس

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۴
  • :: بداهه
  • :: پدر مقدس

خودت نمی‌دانی. اما مثلاً امروز تنها ریسمانی که مرا به عصر کشاند، همین ذوق دیدار تو بود.
بستنی‌خریدنم وسط جاده عجیب نبود؟ وقتی ذوق‌زده‌ام از این کارها می‌کنم. هنوز نمی‌دانی؟

# برادر

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
  • :: بداهه
  • :: پریشان

بیش از یکسال است که در حال مهیا کردن شرایط برای مهاجرت به قم است. بارها آمده و رفته؛ شرایط را سنجیده؛ گزینه‌های کار و زندگی را بررسی کرده و امروز بالاخره کنده و آمده.
شیرینی هراسناکی دارد هجرت. آدم خودش را مستقیماً در بغل خدا حس می‌کند؛ مثل نوزادی در آغوش مادر.

امروز رفتم برای کمک پای کامیون -الکی مثلاً من زورم زیاد است- کاری از دستم بر نیامد. اما مثل شرکت در مراسم بدرقه و استقبال زایران مکه و کربلا دلپذیر بود.

# آقا وحید

# قم

# هجرت

  • ۱ نظر
  • سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۴
  • :: بداهه

۱- مبانی سه‌گانه تمدن غرب را نام برده و هر کدام را در یک جمله توضیح دهید.
۲- اوقات فراغت چیست؟ زمینه‌های پیدایش و کارکرد آن را در غرب توضیح دهید.
۳- یکی از بازی‌های رایانه‌ای که انجام داده‌اید نام برده و جایگاه قهرمان در آن بازی را تحلیل کنید.
۴- درجه‌بندی بازی‌های رایانه‌ای به چه دردی می‌خورد؟
۵- برای حل مشکل بی‌زمان بودن دنیای سایبر چه باید بکنیم؟ شما چه می‌کنید؟

# امتحان

# اینترنت

# سواد رسانه‌ای

# غرب

# کانون

  • ۲ نظر
  • دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۴
  • :: بداهه

سه و نیم از خواب بلند شدم و با دوستان رفتیم و نماز صبح را در نمازخانه‌ی بوستان جمشیدیه خواندیم به جماعت و حدود پنج بود که در تاریکی زدیم به کوه. سجاد و من و علی و آقامهدی و برادر اکبر و آن برادر دیگرمان. با احتساب یکی دو تا توقف اضطراری و غیر اضطراری، هفت -ده دقیقه کم- تپه‌ی نورالشهدا بودیم. زیارتی و صبحانه‌ای و هشت انداختیم در سرازیری و نه و نیم سوار ماشین شدیم. اجمالاً این که دوقلوها هنوز خواب بودند که به خانه رسیدم؛ حدود ده و ربع.
*
بعد از سه سال دوری ناخواسته از این نعمت الهی، به لطف دوستان، هشتاد و پنج کیلو گوشت و استخوان را هفده هجده هزار قدم بالا و پایین کشیدم و حالم حالا خوب است. الحمدلله.
قصد کرده‌ایم که ان‌شاءالله به شرط حیات مرداد و شهریور ۹۴ خودمان را از کوه پر کنیم. فعلاً یکی دو هفته همین برنامه‌ی کلکچال برقرار است تا گروه برای قله‌های بلندتر، جمع و گرم شود!
قرار ما: پنجشنبه یا جمعه، نماز صبح، جمشیدیه.
در صورت تمایل حتماً با مادر گروه در کرانه‌های فن‌آوری هماهنگ باشید.

# برادر

# دوست

# سین

# کوه

  • :: بداهه

نه شب، تازه رسیده‌ام تهران؛ خسته و گرسنه؛ تلفنم زنگ می‌خورد. شماره‌ی ناآشنای نهصد و سی و هشت. هر کسی ممکن است باشد. یکی از همکاران، یکی از دوستان قدیمی، یک نفر که شماره‌ی من را به هر علتی از یک نفر دیگر گرفته باشد، مثلاً چون می‌خواهد مشورت کند درباره‌ی هر چیزی، یکی از ... همه‌ی این فکرها در کسری از ثانیه از ذهنم عبور می‌کند. عادت کرده‌ام به پاسخ دادن به شماره‌های ناشناس -و جواب ندادن به شماره‌های آشنا البته!-
پشت خط، صدا، قبل از آن که فرصت حدس زدن پیدا کنم نامش را می‌گوید: یکی از دانش‌آموزان مدرسه است که دو ماه است کلاسمان تمام شده و کارمان هم. شماره‌ی من را از کجا آورده؟ چرا به من زنگ زده؟ چکار دارد؟ قبل از آن که فرصت پرسیدن پیدا کنم می‌گوید الان در حرم امام رضا علیه‌السلام هستم و رو به گنبد؛ اگر حرفی با آقا دارید بزنید؛ و سکوت می‌کند.
نه شب، تازه رسیده‌ام تهران؛ فاصله‌ی بین دیدن شماره‌ی ناشناس روی تلفنم و زمانی که جلوی گنبد امام رضا علیه‌السلام ایستاده‌ام به زحمت پانزده ثانیه می‌شود. مانده‌ام بخندم یا گریه کنم. یک دقیقه‌ای در بهت مانده‌ام. این چه بازی است که با من می‌کند؟ این چه رفتاری است که یک پسر شانزده ساله از خودش نشان می‌دهد؟ بی هیچ مقدمه‌ای؛ بی هیچ زمینه‌ی قبلی؛ بی هیچ درخواست و تقاضایی؛ بی هیچ انتظار منفعت و سودی؛ بی هیچ بی هیچ بی هیچ...
مانده‌ام به امام رضا علیه‌السلام چه بگویم.
چه بگویم؟
چه بگویم؟
*
آدم باید در زندگی چه بکارد تا چنین لحظاتی را درو کند؟

# آدم‌ها

# بچه‌سید

# دوست

# مشهدالرضا

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۴
  • :: بداهه
  • :: پریشان

چند تا از کارتن‌موزی‌هایی که بعد از اسباب‌کشی اخوی از قم به تهران آورده بودم توی ماشین مانده بود و هنوز در مکان مناسب تخلیه نکرده‌بودم. بعد از مراسم شب قدر بیست و سوم در مسجد دانشگاه «آقا وحید» را دیدم؛ بی‌برنامه و بی‌مقدمه تعارف زدم که اگر کارتن برای مهاجرت آتی به قم کم دارد، فی‌الحال موجود است...
خلاصه در نیمه‌های شب قدر، کارتن‌هایی که به تازگی برای پنجمین بار از جاده‌ی قم برگشته بودند رفتند تا خود را برای سفری دیگر آماده کنند.
آدم سرگذشت این کارتن‌های مقوایی را که می‌بیند از زندگی انگلی خودش بدش می‌آید.

# آقا وحید

  • :: بداهه

در دایره‌المعارف‌های عمومی این توضیحات را درباره‌ی انگل پیدا می‌کنی:

اَنگَل به گیاه یا حیوانی که بر روی یا داخل بدن موجود زنده دیگری زندگی نموده و از این زندگی فایده می‌برد و یا تغذیه می‌کند، گفته می‌شود.
زندگی انگلی عبارتست از یکی از اشکال هم‌زیستی فیزیولوژیکی بین دو حیوان از دو جنس مختلف که یکی از آنها (انگل) معمولاً کوچک‌تر و ضعیف‌تر بوده و در سطح یا داخل بدن جنس قوی‌تر (میزبان) زندگی و تغذیه می‌کند و در بدن او ایجاد اختلال می‌نماید. این هم‌زیستی ممکن است دایم یا موقت باشد.

به عزیز که صبح اعتراض می‌کند که «پسر! زبان روزه خودت را کجا می‌کشانی صبح تا شب؟ یک روز آمدی تهران، استراحت کن» نمی‌توانم بگویم. اما این‌جا می‌شود گفت که اگر این #پنج‌شنبه‌ها نباشد، در برایند زندگی‌ام فرقی با یک انگل ندارم.
روزهایی مثل این مجبورم می‌کند که بی‌اتکا به هیچ نهاد بالادستی (غیر از سازمان بوستان‌ها و فضای سبز شهرداری تهران که تازه همان هم موتور فواره‌اش داغ می‌کند ظهر تابستان) و بی‌همکاری هیچ موجود زنده‌ای (غیر از همین درختانی که مدام جای سایه‌شان عوض می‌شود) برای دیگران -احتمالاً- مفید باشم.
*
با تشکر از محمدحسن، آقا مهدی، محمدمهدی، حسین و پویا که یازده ساعت کار مفید امروزم را مدیون آن‌ها هستم.

# برادر

# دوست

# راغب

# سبک زندگی

# ققنوس

# پنجشنبه‌ها

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴
  • :: بداهه
  • :: عزیز
امشب این جا بودم. سخنرانی انقلابی و قرآنی حاج آقا خیلی خوب بود. انصافاً در این چند سال اخیر قدرت مجلس داری و فن بیان ایشان خیلی رشد داشته. یعنی واقعا توانسته اند بین منبر و کلاس فرق بگذارند و کم کم به یک منبری حرفه‌ای تبدیل شده اند.
وسط سخنرانی نگاهی به جمعیت انداختم: همه جوان و احتمالاً دانشجو و درس خوان. روح حضرت پهلوی نگون بخت در قبر هزار بار می‌لرزد اگر بفهمد با میراثش چه کرده ایم. جایی که روزی قرار بود مهندس جیگول لامذهب پرورش بدهد، حالا شده است پاتوق انقلابیون نخبه. یخرج الحی من المیت.

# انقلاب

# دانشگاه

# رمضان

# هیأت

  • ۴ نظر
  • سه شنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۴
  • :: بداهه
توی بیداری و تا وقتی زنده بود که دستم و عقلم نرسید که از او حرف بکشم. حالا توی خواب نشسته است روبرویم: پیرمرد چهره سنگی با کت و شلوار سرمه‌ای و کراوات و صورت شش تیغه با چشم‌های باریک مغولی و نگاه سرد سربالا. جلوی سرش خالی است، پیشانی بلند و موهای سفیدی که دو طرف سرش را پوشانده؛ رسماً همین الان از قبر بیرون آمده.
از پدرش می‌پرسم و پدرانش. غلام و […] که هر دو خرده تاجر بوده اند در اورمیه و پدر پدربزرگش که مسیحی بوده و حیدریان بوده و بعدها نامش را عوض کرده …
این دیگر چه خوابی است؟ یعنی واقعاً می‌توانم از این مصاحبه در پزوهشم استفاده کنم؟

# رؤیا

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۴
  • :: بداهه

امروز اولین روز از هفتمین سال مهاجرتم به قم است.
وقتی سکه‌ای را به هوا می‌اندازی احتمال دارد یا شیر بیاید و یا خط. اما برای من در این فقره هر دو احتمال با هم واقع شده است.
در حقیقت زندگیِ ما دیجیتال نیست؛ آنالوگ است!
*
حالم اما مثل کوهنوردی است که از صعود به قله‌ای بازگشته باشد: خسته و در نقطه‌ی شروع.
باید به خانه برگردم.

# زندگی

# قم

# هجرت

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴
  • :: بداهه

مثل همه‌ی این سال‌ها،‌ امشب رفتیم که افطاری در جوار کریمه‌ی این دیار باشیم. امسال اما سفره‌ی کریمانه‌اش برای عام و خاص پهن است و به چای و نان و پنیری و خرمایی پذیرایی‌مان کرد. سوپ هم بود البته که باب طبع آقا مصطفی است.
اگر زایر این حرم با صفا هستید، تا آخر ماه خدا این سفره پهن است.

# افطار

# حرم

# قم

  • :: بداهه
  • :: پدر مقدس

برای پرورش خلاقیت بچه‌های مقطع راهنمایی (سابق!) معمولاً از بازی‌های ریاضی کمک می‌گیرند. پیشنهاد من به طور خاص «سودوکو» است. نکته‌ی قابل توجه در این بازی برای من این است که این بازی اصلاً یک بازی ریاضی نیست. بلکه یک بازی استراتژیک و خلاقانه برای حل مسأله است که بجای اعداد یک تا نه می‌شود ۹ تا میوه یا ۹ تا رنگ در نظر گرفت و بازی را انجام داد.
در حقیقت بازیکنان این بازی از هیچ کدام از مهارت های ریاضی -حتی مهارت‌های اولیه‌ی جمع و تفریق- برای حل مسأله استفاده نمی‌کنند. بلکه باید به شیوه‌های گوناگون و با استراتژی‌های مختلف به جدول حمله کنند و سعی کنند از میان احتمالات موجود، درست‌ترین‌ها را برگزینند.
از جمله ویژگی‌های سازنده‌ی این بازی آن است که وقتی آن را ترک می‌کنید و به سراغ زندگی‌تان می‌روید هرگز و در هیچ لحظه‌ای موضوع آن ذهن شما را مشغول نمی‌کند -هر چند که ممکن است وسوسه‌ی انجام آن با شما باشد- اما آن‌چه از این بازی آموخته‌اید ناخودآگاه در فرایند زندگی‌تان وارد می‌شود.
«خلاقیت» و «مهارت حل مسأله» از جمله چیزهایی که مدارس معمولاً یاد نمی‌دهند. اگر تا بحال امتحان نکرده‌اید توصیه می‌کنم حتماً با مداد امتحان کنید. البته این سایت خوب را هم ببینید.

# تربیت

# مدرسه

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴
  • :: بداهه

امشب برای هفتمین سال پیاپی توفیق پذیرایی از زائران کریمه اهل بیت علیهم‌السلام را در واحد قم و حومه پیدا کردم. هفت‌ساله شدن این رسم به معنی قیمتی شدن این رفاقت‌هاست.

به همین مناسبت از برچسب #واحد قم + حومه رونمایی می‌کنم. چه خاطرات جالبی در مرور نوشته‌های این موضوع زنده می‌شود.

*
با همراهی برادرانم محمدرضا، سجاد، آقا مهدی، مهدی، محمدرضا، مهدی الف، محمدحسن و مسعود.

# افطار

# برادر

# رمضان

# سین

# محمدم

# واحد قم + حومه

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۴
  • :: بداهه

شاید باورتون نشه. ولی این‌جا اون‌قدر هوا گرمه که گل‌های «آفتاب‌گردان» تبدیل شدند به گل‌های «از آفتاب روی‌گردان». همه پشتشون رو کردند به جهت تابش نور!
خدا جهنم رو بخیر بگذرونه.

پ.ن:
ظهر تابستان است...

# قم

  • :: بداهه
  • :: نغز

آهای جوون‌ها، نوجوون‌ها!
باور کنید هر کاری که امروز در دنیای سایبر می‌کنید ذخیره می‌شه و بعد از گذشت سال‌ها بخش زیادیش کاملاً قابل ردیابیه.
اگر شما هم مثل من امروز سعی می‌کردید که برای امر خیر یکی از رفقا، کمی درباره‌ی عروس خانم تحقیقات از راه دور اینترنتی انجام بدید،‌ و با کمی زحمت و دقت حتی می‌تونستید پست‌های محرمانه و رمزدار وبلاگ طرف رو باز کنید؛ حتماً در انتشار هر چیزی از خودتون بیشتر دقت می‌کردید.
از ما گفتن بود.

# ازدواج

# دوست

# سواد رسانه‌ای

  • :: بداهه
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون