صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۸۶۹ مطلب با موضوع «بداهه» ثبت شده است

رفتم خط تلفن بخرم برای خانه‬‌ی جدید
‫میگه کدپستی بده‬
‫میگم کدپستی از کجا بیارم؟‬
‫میگه زنگ بزن به این شماره، تلفنت رو بگو بهت کدپستی میده!‬
‫یه کم توضیح میدم براش که اینی که گفتی تسلسله و از نظر منطقی محاله.
‫میگه خب پاشو بیا اینجا آدرست رو بگو بهت کدپستی بدیم‬
‫میگم خب من که دارم باهات حرف میزنم بهم بده دیگه‬
‫میگه نه دیگه‬
‫این خدمات فقط حضوری ارایه میشه‬
‫توی شعبه مرکزی‬
‫میدون اصلی شهر‬
‫اوج ترافیک‬
‫بدون جای پارک‬
‫ظهر ماه مرداد‬
*
‫یعنی دیوانه شد هر کسی که کارش به اداره‌ی پست افتاد.

# مسکن

  • ۳ نظر
  • دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۳
  • :: بداهه

دیشب بحث رسید به این‌جا که این چندمین اسباب‌کشی ما در زندگی مشترک بود؟
از مادرخانم اصرار که هفتمین و از من انکار که ششمین. عاقبت که یکی یکی را شمردیم معلوم شد که من پروژه‌ی «جهاز چینون» را اسباب کشی حساب نکرده بودم!
حساب خانم‌ها دقیق‌تر است.

# مسکن

# ازدواج

# خانواده

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۳
  • :: بداهه

بدین‌وسیله از همه‌ی دوستان، آشنایان، اقوام، بستگان، همکاران و همسایگان که در مصیبت ماضیه حضوراً، غیاباً، مالاً، جاناً، نقداً، نسیتاً، هدیتاً، قرضاً، واماً، وانتاً، پرایداً، سمنداً، شفاهاً، کتباً، پیامکاً، ایمیلاً، تلفناً یا وبلاگاً یار و مددکار و تسلی بخش بنده بودند تشکر می‌کنم.
ان شاء الله در شادی‌هایتان جبران کنم.

# مسکن

  • ۰ نظر
  • شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۳
  • :: بداهه
ده روزی این‌جا تعطیل است. علت‌ش هم آن‌قدر تکراری است که نیازی به توضیح ندارد.
در این مدت می‌توانید با مطالب قبلی منتشر شده با برچسب مسکن سرگرم باشید.

# مسکن

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۳
  • :: بداهه
خیلی بده که یه بچه مسلمونِ شیعه‌ی نمازخون، صدای انواع و اقسام دی جی ها و جی بی ها و سی جی ها رو از هم تشخیص بده، اما نتونه فرق صدای شحات و غلوش رو بفهمه. خب زشته دیگه.
*
توی این ماه رمضون بیا یه تصمیم بهتر بگیر.

# رسانه

# رمضان

# قرآن

  • ۱ نظر
  • دوشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۳
  • :: بداهه

دیشب برای اولین بار دعوت شدیم به حریم حضرت بانو برای افطاری. هر چند که سال‌های قبل هم رسم افطار در حرم داشتیم،‌ اما این بار مهمان ویژه بودیم؛ جایزه‌ی یک مسابقه‌ی عجیب.
جای شما خالی بود بر سفره‌ی ساده و پربرکت حرم.

پ.ن:
تفاوت قوم حضرت یونس با قوم سایر انبیای الهی در چیست؟
سیل العرم عذاب کدام قوم بود؟
داستان کدام پیامبر الهی در سوره‌ی هود به تفصیل آمده؟

# افطار

# حرم

# قم

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۳
  • :: بداهه

دیشب که میلیاردها نفر از مردم دنیا در تحیّرِ تماشای عجیب‌ترین نتیجه‌ی تاریخ فوتبال روی کره‌ی زمین مسخ شده بودند؛ و میلیون‌ها نفر از مردم عراق و شام و فلسطین در ترس و تاریکی بر خود می‌لرزیدند؛ یک نفر از آن بالای ابرها داشت لبخند می‌زد.

موشک‌های حاج حسن بالاخره به تل‌آویو رسید.

+

# شهید

# فلسطین

# ورزش

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۳
  • :: بداهه
  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۳
  • :: بداهه

منبع

#توزیع عادلانه‌ی فقر

# حماسه

  • :: بداهه
امروز پنجمین سالگرد هجرت به قم را در تهران سپری کردیم.
همان روزهای اول مهاجرت بود که پدر گوشی تلفن همراه تازه‌ای برای خود خرید و گوشی قدیمی‌اش را به من داد.
امروز دقیقاً پنج سال است که این گوشی سونی اریکسون کا هفتصد و پنجاه با من است. در این پنج سال به همراه من در تمامی اماکن مقدسه و مشاهد مشرفه‌ی ایران و عراق و عربستان حضور داشته و در تمامی جلسه‌ها، ملاقات‌ها، سفرها و مهمانی‌ها حاضر بوده. اولین پیامک‌های ذخیره شده در آن مربوط به تابستان ۸۸ است و حافظه‌ی محدودش پر از خاطرات رنگی و سیاه و سفید عمر هدر رفته‌ی من است. هر چند که مدت‌هاست دوربین آن از کار افتاده و ذخیره‌ی پیامک جدید در آن میسر نیست؛ اما به همین روشی که من از‌ آن استفاده می‌کنم هنوز پنج سال دیگر کار خواهد کرد.
امروز پدر گوشی تلفن همراه جدیدی برای خود خرید و گوشی قدیمی‌اش را به من داد. حالا بعد از پنج سال باید از دوست قدیمی و جان سخت خودم خداحافظی کنم. هر چند که گریزی از این ارتقا ندارم و برای آبروی خانواده‌مان هم که شده (!) باید گوشی لمسی به دست بگیرم، اما خوشحالم که گوشی جدیدم لااقل پنج سال از بازار عقب است. لااقل این‌طوری مد روز به نظر نمی‌رسم.

*
پی نوشت جالب (یک هفته بعد):
گوشی جدید یک هفته بیشتر دوام نیاورد. باتری‌اش دیگر شارژ نشد و خاموش شد که شد.
دوباره رفیق قدیمی خودم را دست گرفته‌ام.
دوستش دارم.

# سبک زندگی

# فن‌آوری

# هجرت

  • :: بداهه

مدتی است که متوجه شده‌ام آن آقای دکتری که قبلاً درباره‌اش این خاطره را نوشته بودم، پسری دارد که از سال ۹۰ شاگردم بوده است. انصافاً دانش آموز بدی بود و امروز که کلاهم را که قاضی می‌کنم می‌بینم که هیچ در حقش کم نگذاشتم.

# سبک زندگی

# معلم

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۳
  • :: بداهه
«ماه خدا» به سفارش واحد رسانه‌های نوین رادیو معارف برای تلفن های همراه و تبلت‌های اندروید طراحی شده و یک هفته از رونمایی آن می‌گذرد.
نرم افزار «جامع صوتی ماه خدا» شامل بخش‌هایی از جمله قرآن (ترتیل سی جزء و قطعات منتخب)، ادعیه و مناجات مخصوص ماه رمضان، سخنان کوتاه اخلاقی از علما و اساتید برجسته اخلاق، قطعات آوازی، تک خوانی، تواشیح و همخوانی و قطعات ویژه شهادت امیرالمومنین علیه السلام می‌باشد.
امکان شنیدن آنلاین نغمات و همچنین دانلود بر روی کارت حافظه، گرافیک خوب و رابط کاربری ساده و مناسب و امکان اشتراک گذاری همه اصوات در شبکه‌های اجتماعی و یا از طریق بلوتوث از جمله قابلیت‌های نرم افزار «جامع صوتی ماه خدا» می‌باشد.
از مجموع بیش از ۵۰۰ قطعه صوتی عرضه شده در این برنامه حدود ۲۰۰ قطعه به طور رایگان و ۳۰۰ قطعه با پرداخت درون برنامه‌ای (دو هزار تومان) فعال می شود.
جهت دانلود می‌توانید از بارکد زیر استفاده نمایید:

در مجموع تجربه‌ی جالب و جدیدی برای ماست. به همه‌ی دوستانم استفاده از آن را توصیه می کنم.

# اداره

# رسانه

# رمضان

# فن‌آوری

  • ۱ نظر
  • چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۳
  • :: بداهه

ساعت هشت شب یکشنبه می‌زنیم به جاده. سه مرد و یک کودک. افطار می‌رسیم به شهسواران، روستایی در مسیر اراک. افطاری ساده در کنار مسجد جامع روستا. حدود یازده از دور چراغ‌های شهر بروجرد پیدا می‌شود. در حال خواب و بیداری پیامکی خوش و بشی می‌کنیم با آن برادر بروجردی‌مان و مسیرمان را کج می‌کنیم به سمت مرکز لرستان. من چرت می‌زنم و علی رانندگی می‌کند. ساعت یک و نیم بامداد است که در محله‌ی قاضی‌آباد خرم‌آباد جاگیر می‌شویم در منزل ابوی آقا مهدی و چند ساعتی می‌خوابیم تا نماز صبح.
ساعت هشت، صبحانه‌ای می‌زنیم و راه می‌افتیم به سمت قبرستان صالحین در کرانه‌ی غربی گلال. قبرها در ردیف‌های نامنظم، رو به قبله و عمود به قبله، در دامنه‌ی کوه، پله پله، از گذشته‌های دور تا امروز. امروز که خاکسپاری پدر تنها فرمانده‌ی من، امین، است. امام جمعه‌ی شهر آمده برای نماز بر جنازه. کارمان تا ده تمام است. گشتی در شهر می‌زنیم. فلک‌الافلاک مثل همه‌ی موزه‌های ایران دوشنبه‌ها تعطیل است. شانس ما! ساختمان قدیمی کنار قلعه را می‌بینیم و در باغ مصفای آن قدم می‌زنیم. قبل از ناهار امین می‌آید منزل ابوی آقا مهدی برای تشکر از ما و یک ساعتی حرف می‌زنیم و کمی حالش عوض می‌شود. نماز را به جماعت می‌خوانیم و امین می‌رود. سفره‌ی ناهار پهن می‌کنند. آقامهدی روزه است و من و علی تنها بر سر سفره می‌نشینیم. ظهر روز دوم ماه رمضان آمده‌ایم مهمانی!

بعد از ناهار دو ساعتی می‌خوابیم و جمع می‌کنیم که به مجلس ختم برسیم. تا پنج و نیم طول می‌کشد. خداحافظی می‌کنیم و ساعت شش می‌زنیم به جاده. من رانندگی می‌کنم و دو ساعته تا اراک می‌آییم. مجید دعوت کرده که افطار به منزل‌شان برویم. سر اذان می‌رسیم مسجد محل‌شان و بعد از نماز می‌نشینیم بر سفره‌ی افطار، بی آن‌که روزه باشیم. پنج سال است که ازدواج کرده و حالا در خانه‌ی شان باز شده و سه نفر از ده سال پیش پرتاب شده‌اند به زندگی‌اش. بی‌تعارف و بی‌تکلف و مهربان. تا یازده شب گفتن و خوردن‌مان طول می‌کشد. خداحافظی می‌کنیم و یک بامداد می‌رسیم قم.
سفری بود در مکان و در زمان و مرخصی زودهنگامی بود از ماه رمضانی که پر ماجرا شروع شده.

# افطار

# ایران

# دوست

# سفر

# فرمانده

  • :: بداهه
  • :: یزد
ماه رمضان که می‌آید،‌ همه‌ی خاطراتش را هم با خودش می‌آورد.
پیرمردها کجای مجلس نشسته‌اند؟

# حبیب

# دوست

# رضوان

# رمضان

# ققنوس

# مجیدم

  • :: بداهه

ساعت ده شب توی مسجد بالاسر یکی از رفقای دوران دبیرستان را دیدم. چهار پنج سالی بود از هم بی‌خبر بودیم. خیلی سریع رسیدیم به اصل مطلب. رفته توی کار بیمه و پروژه‌های عمرانی می‌گیرد و دنبال نیروی کار مجرب می‌گشت و پیشنهاد همکاری داشت. گفت درآمدش هم خوب است و ول کن و بیا پیش خودم و ...
موقع خداحافظی می‌خندم و به او اطمینان می‌دهم که به پیشنهادش فکر نخواهم کرد. گفتم از من نمی‌توانی کاسب در بیاوری. اول و آخرش معلم هستم.
خودش می‌دانست. فقط می‌خواست محبتش را نشان بدهد.

# دوست

# زندگی

  • :: بداهه

استراتژی «دویدن به سمت درهای بسته» در حال جواب دادن است.
حالا من به طور مستقیم با ده - دوازده تا دانش‌جوی با انگیزه و با سواد و با نشاط قمی که در تهران در بهترین دانشگاه‌ها و بهترین رشته‌ها تحصیل می‌کنند ارتباط دارم و عضوی از گروه رفاقت آن‌ها به حساب می‌آیم. همگی آماده‌ی یک حرکت قوی و منسجم.
امشب جلسه‌ی معارفه با دانش‌آموزان دوره اول کانون در هیأت برگزار شد. شنبه هم اردوی افتتاحیه است.

# کانون

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۵ تیر ۱۳۹۳
  • :: بداهه
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون