صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۸۶۹ مطلب با موضوع «بداهه» ثبت شده است

از بندرعباس گندم بار می‌زند برای تهران؛
از تهران آهن قراضه می‌برد یزد؛
از یزد مواد معدنی می‌برد بندرعباس.
ماهی دو میلیون تومان قسط کامیونش را می‌دهد.

# حماسه

# سبک زندگی

# قصه

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۹۲
  • :: بداهه

یک کیلو و هفتاد گرم شیرینی خامه‌ای خریدم به قیمت یازده هزار و پانصد تومان. با صرف نظر کردن از هفتاد گرم وزن خود جعبه‌ی شیرینی و شمردن تعداد شیرینی‌های توی جعبه، قیمت هر یک دانه شیرینی خامه‌ای را چیزی بین هشتصد تا هزار تومان تخمین می‌زنم.

دوباره تکرار می‌کنم:
شیرینی خامه‌ای: دانه‌ای هزار تومان.

# حماسه

# زندگی

# قم

  • ۳ نظر
  • شنبه ۷ ارديبهشت ۱۳۹۲
  • :: بداهه

اندکی در مقوله‌ی سابق الذکر «تشت (طشت) رسوایی» جستجو کردم. در ادبیات فارسی قدمتی لااقل به اندازه‌ی سلمان ساوجی دارد:

عشقم از روی طبق، پرده تقوی برداشت
طبل پنهان چه زنم؟ طشت من از بام افتاد

و البته ابیاتی دیگر از شاعرانی دیگر:

سر بر آرم به جنون جامه به تن چاک زنم
پرده پوشی چه کنم؟ طشت من از بام افتاد
*
طالعِ شهرت رسوائی مجنون بیش است
ورنه طشت من و او٬ هر دو ز یک بام افتاد

# توبه

# تربیت

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۹۲
  • :: بداهه
  • :: بیت
  • :: نغز

در جوانی پاک بودن شیوه‌ی پیغمبری‌ست. حالا اگر آمدیم و نشد و جوان در دامی افتاد و خبط و خطایی مرتکب شد؛ باید راه توبه و بازگشتش باز باشد.
اما دو گروه در این توبه نقش دارند و نقششان مکمل یکدیگر است:
اول اطرافیان و آشنایان فرد که باید تغافل کنند و گذشته‌ی فرد را به رویش نیاورند و فضایی آرام و مستعد بازگشت برای او فراهم کنند.
دوم خود شخص که باید حواسش باشد پل های پشت سرش را خراب نکند و مراقب باشد وقتی غلط زیادی می‌کند تشت رسوایی‌اش از بام نیافتد.
*
و این دومی -یعنی تشت رسوایی- به شهادت شاهدان و گواهی گواهان، پاشنه‌ی آشیل و چشم اسفندیار توبه‌ی جوان است که فرمود: ... وَ کَتَمَ وَ عَفَّ ...

# تربیت

# توبه

  • ۳ نظر
  • دوشنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۲
  • :: بداهه
  • :: نغز

پذیرایی از مهمان‌های دیشب
حضور به موقع در محل کار
هماهنگی برای شستشوی فرش‌ها
جلسه‌ی دوساعته‌ی طرح و برنامه
نهایی کردن و ارسال فهرست اصلاحات نهایی پروژه‌ی اداری
هماهنگی رفت و آمد اثاثیه و کارگرها
اتصال خط تلفن منزل
پذیرایی از کارگرها و نظارت بر فعالیت  آن‌ها
تراکنش‌های مالی
نظافت منزل
بار زدن اثاثیه در ماشین
رانندگی شبانه تا تهران
.
.

اگر خیلی خشک و بی‌روح به امروزم نگاه کنم چنین یادداشتی را خواهم نوشت.
اما حق آن است که لابه لای این‌ها باید از محبت همکاران، لطف بی دریغ مهربان همسایه و مثل همیشه معجزه‌ای غیرمنتظره یاد کنم که در دقیقه‌ی نود سر و کله‌اش پیدا می‌شود و در به دوش کشیدن این همه فشار یاورم می‌شود.
الحمدلله.

# توکل

# زندگی

# سین

# قم

# مسکن

# واحد قم + حومه

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۲
  • :: بداهه

امروز فهمیدم که اداره محترم حق بیمه من را تا پایان خرداد ۹۲ واریز کرده. کنجکاو شدم که در این سال‌ها چقدر کار کرده‌ام. سری به سایت تأمین زدم و معلومم شد که از آبان ۱۳۸۳ تا خرداد ۱۳۹۲ مجموعاً ۳۱۲۶ روز حق بیمه رد کرده‌ام که می‌شود کمی بیش‌تر از هشت سال و نیم.
یعنی اگر به همین روال ادامه بدهم حدود هفده سال دیگر باید کار کنم تا با ۲۵ سال سابقه بازنشست شوم. با احتساب اینکه الان حدوداً سی‌ساله‌ام -به شرط حیات- حداقل تا چهل و هفت سالگی باید این مسیر را ادامه بدهم!
*
بازنشسته ی چهل و هفت ساله به درد چه کاری می خورد؟

# آینده

# زندگی

# اداره

  • ۴ نظر
  • سه شنبه ۲۷ فروردين ۱۳۹۲
  • :: بداهه

بالاخره استاد گرامی امروز موضوع مقاله پایانی من را قطعی کردند:
«سفرهای شیعیان به بیت المقدس؛ از ناصرخسرو تا جلال آل احمد»

ایده‌ی خلاقانه‌اش از خودم است! پیش تحقیق هم انجام شده. استاد هم تا آخر تیرماه مهلت عنایت فرمودند. خدایشان خیر کثیر دهاد.

# دانشگاه

# تاریخ

# فرهنگ

  • ۳ نظر
  • جمعه ۲۳ فروردين ۱۳۹۲
  • :: بداهه

در میان کلافگی این روزها و مشغولیت‌ها و خستگی‌ها و ... بیستم فروردین می‌توانست کمی خاطرات خوش با سیدمرتضی دوست شدن و انس گرفتن را زنده کند که در خبرها آمد:

بخشدار شنبه نیز گفت: در اثر زلزله امروز در شهرستان دشتی به بیش از 90‌ درصد ساختمان‌های شهر شنبه خسارت وارد شده است.
ابراهیم درویشی با اشاره به وضعیت تخریبی زیاد شهر شنبه گفت: به دلیل زلزله 6.1 ریشتری شهر از شرایط عادی خارج شده است و مردم به خیابان‌ها ریخته‌اند.
وی اظهار داشت: همچنین در اثر این زلزله، بیش از 90 درصد زیرساخت‌های آب و برق شنبه خسارت دیده و تخریب شده است.
وی بیان کرد: شهر شنبه، 3 هزار نفر جمعیت و 700 خانوار دارد.

در حالی که گوینده‌ی خبر دقیقا نمی‌دانست شنبه را به فتح شین می‌خوانند یا به ضم آن؛ من در غروب روز بیستم فروردین‌ماه بیست سال بعد از سیدمرتضی پرت شدم به دو هفته زندگی در انتهای جاده، بخش شنبه؛ و خانه‌سازی در انتهای دنیا، روستای باغان، که در زمستان ۸۰ زلزله زده بود و در نوروز ۸۱ رفته بودیم برایشان سقفی بسازیم؛ و خاطرات عجیب بیست سالگی و محرم و عاشورا در روستا و تانکر آب و گرمازدگی و جلال و دکتر و مرتضی و خاموت و علیرضا و مهدی و حلقه ی آخر.

حالی‌ام که گفتنی نیست. روحم تب دارد.

# قصه

# جهادی

# دوست

  • ۴ نظر
  • سه شنبه ۲۰ فروردين ۱۳۹۲
  • :: بداهه
  • :: پریشان

عصر روز دوازدهم فروردین نود و دو، سومین اسباب‌کشی‌مان در قم از مرحله‌ی نیمه نهایی عبور کرد و وارد چهارمین خانه در چهار سال اخیر شدیم.
*
اکبرآقای کامیون‌دار در حین دریافت دستمزدش -قبل از خشک شدن عرق‌ش- آرزو می‌کند که به زودی صاحب‌خانه شویم و دفعه‌ی بعدی اسباب را به خانه‌ی خودمان ببرد. با خنده می‌گویم: «آن‌وقت که شما بیکار می‌شوید!» و حاضر جواب می‌گوید: «خدا روزی رسان است» و اسکناس‌های بی‌زبان را می شمارد.
*
بهتر است از این به بعد نام «واحد قم» را به «واحد قم و حومه» تغییر دهیم. حکمت‌ش را با اولین مراجعه در خواهید یافت.

# مسکن

# زندگی

# قصه

# قم

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۱۲ فروردين ۱۳۹۲
  • :: بداهه

ساعت هشت صبح آمده‌ام اداره. در را باز کرده‌ام؛ چراغ اتاق را روشن. نشسته‌ام پشت میز و رایانه را روشن کرده‌ام. کفشم را در آورده ام و دمپایی پوشیده‌ام. تا ویندوز بالا بیاید ظرف غذا را گذاشته‌ام توی یخچال آبدارخانه و کاپشنم را روی چوب لباسی آویزان کرده‌ام. تلفن همراه را از جیب کاپشن در آورده ام و روی میز گذاشته‌ام. انگشتم را روی دکمه‌ی لمسی نمایشگر رایانه کشیده‌ام و حالا صفحه‌ی ورود ویندوز نمایش داده می‌شود. نام کاربری و رمز عبور را تایپ کرده و وارد شبکه شده‌ام.

یک روز تازه
یک ماه تازه
یک سال تازه

و همان کار قدیمی.

# اداره

  • ۱ نظر
  • دوشنبه ۵ فروردين ۱۳۹۲
  • :: بداهه

اگر بخواهم برای دوازده ماهی که سپری شده اسمی بگذارم، شاید عنوان
«سال سخت»
مناسب باشد.

و اگر بخواهم برای دوازده ماهی که در پیش است نامی انتخاب کنم، شاید عبارت
«سال آغازها و پایان‌ها»
بدک نباشد.

تا او چه خواهد.

# زندگی

# سال‌نام

  • ۱ نظر
  • سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۱
  • :: بداهه
  • :: پدر مقدس
دنبالم نگردید.
دارم اسباب کشی می کنم.

# مسکن

# سبک زندگی

# قم

  • ۵ نظر
  • سه شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۱
  • :: بداهه

برایت گفتم که رفقای امروز ما -کم کم که زمان می‌گذرد- سه دسته می‌شوند:
- عده‌ای می‌افتند در پی تأمین معاش؛
- عده‌ای در کنار معاش، نیم نگاهی هم به معاد دارند؛
- و عده‌ای بسیار اندک، علاوه بر معاش و معاد به رستگاری جمعی نیز می‌اندیشند.

تعارف را کنار بگذار و زود‌تر مسیر آینده‌ات را انتخاب کن.
آدم بلاتکلیف به چه دردی می‌خورد؟

# آینده

# سبک زندگی

# دوست

# پنجشنبه‌ها

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۱
  • :: بداهه
  • :: نغز

 تزیینی می‌باشد!

تجربه‌ی اولین حضورم در جمع دانش‌آموزان دختر مقطع راهنمایی  (مقایسه با پسربچه‌های راهنمایی و اول دبیرستان):

- دخترها عمیق‌تر گوش می‌کنند و بسیار ساکتند.
- تحمل بیشتری در نشستن روی صندلی در مدت ۹۰ دقیقه دارند.
- سخت تر از پسرها می‌خندند.
- در تماشای یک پویانمایی صامت بسیار صبورند و جزییات تصویر را درک می کنند.
- به سادگی مجذوب سحر کلام می‌شوند و با کمی لفاظی می‌شود همه‌ی توجهشان را جلب کرد.
- پذیرفتن پیام و قبول داشتن محتوا را ناخودآگاه در حالت چهره‌شان نمایان می کنند. برخلاف پسرها که از چهره‌شان هیچ چیزی معلوم نمی شود و باید حتماً نظرشان را پپرسی تا داد بزنند.

# تربیت

# مدرسه

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۱
  • :: بداهه

* ماهیت بازی‌های رایانه ای در مقایسه با سایر رسانه‌ها چیست؟ آیا می‌توان ذات مثبت، منفی و یا خنثی به آن نسبت داد؟
* تعیین کارکردها و کژکارکردهای بازی‌های رایانه ای و تبیین آن نیازمند توجه به چه عناصری می‌باشد؟
* نهادهای مؤثر جامعه در افزایش کارکردها و کاهش کژکارکردهای بازی‌های رایانه‌ای چه رسالت و وظیفه‌ای (اعم از بسترسازی، کنترل، تولید، نظارت، ایجاد سواد بازی و ...) دارند؟
- مدارس
- خانواده
- نهادهای عمومی (اعم از شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی فضای مجازی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بنیاد ملی بازی‌های رایانه ای)
- رسانه‌ها
+راهبردها و رسالت رسانه ملی در حوزه بازی‌های رایانه‌ای (با تأکید بر جایگاه و وظایف رادیو معارف)

# سبک زندگی

# رسانه

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۱
  • :: بداهه

پیرمرد بنگاه‌دار با ته لهجه قمی می‌پرسد: «شیخی؟»
جا خورده‌ام. دستی به کاپشن سفید و بلندم می‌کشم و می‌گویم: «نه»
ول کن نیست: «پاسداری؟»
نمی‌دانم بخندم یا عصبانی بشوم: «نه»
حرف اول را آخر می‌زند: «پس چرا این شکلی هستی؟»

# مسکن

# قصه

# قم

  • ۰ نظر
  • شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۱
  • :: بداهه
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون