صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۲۷۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوست» ثبت شده است

خیابان سی و هفتم، پلاک بیست و هشت
آقای مهندس، هنرمند، آقازاده
سه سالی می شود که در اتوبوس را باز کرده‌اند و پیاده شده -هرچند که به قول خودش هیچ وقت سوار نبوده؛ دستش لای در گیر کرده بوده-
حالا کابینت آلمانی متری بیست میلیونی وارد می‌کند و موکت آکوستیک آمریکایی اصل.
الحمدلله جسمش سالم است.
*
«یوسف»آباد را تا «برق آلستوم» پشت فرمان گریه می‌کنم.
...
اَلسَّلامُ عَلی نوُحٍ نَبِیِّ اللهِ
...

# آدم‌ها

# دوست

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱
  • :: بداهه
  • :: کودکی

با هم زندگی می‌کنیم: بی آن‌که هم را زیاد ببینیم یا با هم زیاد حرف بزنیم: مثلاً هر چهار ماه یک‌بار.
اما انگار که با هم‌ایم: در همه‌ی تصمیم‌ها و حرکت‌ها.  نه یکی دو نفر: که چهار پنج نفر.

اسم این را چه باید بگذارم؟

# دوست

# ستاد

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۱
  • :: بداهه

...
اجتمع مُلک روم و کان قبل الاسکندر متفرقاً
و تفرّق مُلک فارس و کان قبل الاسکندر مجتمعاً
...

ابوجعفر محمد بن جریر
اخبار الرسل و الملوک (تاریخ الطّبری)
ج ۲ - ص ۶۹۳

گفتم که بدانی با دلم چه کرده‌ای.

# دوست

# تاریخ

# قصه

  • ۱ نظر
  • چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۱
  • :: پریشان
  • :: کتاب
یه لحظه‌هایی خیلی خوبه
با هیچی نمی‌شه عوضش کرد
بیست ساله با هم آشناییم
از این لحظه‌ها برام زیاد پیش آوردی
ممنونتم

# تولد

# دوست

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۱
  • :: پیامک

* انسان ۲۵۰ ساله / بیانات مقام معظم رهبری درباره زندگی سیاسی – مبارزاتی ائمه معصومین علیهم‌السلام / مرکز صهبا / موسسه جهادی / ۸۰۰۰ تومان
* دغدغه‌های فرهنگی / شرح مزجی یکی از بیانات مقام معظم رهبری در سال ۱۳۷۳ با استفاده از دیگر بیانات معظم‌له / مرکز صهبا / موسسه جهادی / ۴۰۰۰ تومان
* صهبای اردوی جهادی / برگرفته از بیانات مقام معظم رهبری درباره‌ی اردوی جهادی، کمیته امداد و جهاد سازندگی / مرکز صهبا / موسسه جهادی / ۴۲۰۰ تومان

* فلسطین / از منظر رهبر معظم انقلاب اسلامی / موسسه فرهنگی پژوهشی انقلاب اسلامی / ۶۵۰۰ تومان
* زرسالاران یهود / نگاهی به شبکه های قدرت و ثرورت در جهان امروز / اله صادقی / کتاب دانشجویی (میراث اهل قلم) / ۱۲۰۰ تومان
* این نقشه جعلی است / نگاهی به تاریخ فلسطین از آغاز تا امروز / زهرا اشعری / کتاب دانشجویی (میراث اهل قلم) / ۱۳۰۰ تومان

* گزیده شعر جنگ و دفاع مقدس / انتخاب و توضیح مرحوم دکتر سید حسن حسینی / سوره مهر / ۴۴۰۰ تومان
* حتی پلاک خانه را... / شعر معاصر / سید مهدی موسوی / فصل پنجم / ۲۲۰۰ تومان
* عطر عطش / آثار منتخب سومین جایزه ادبی داستان لوح / به کوشش سارا عرفانی / سوره مهر / ۲۷۰۰ تومان
* قیدار / رمان / رضا امیرخانی / افق / ۹۰۰۰ تومان
* من مادر مصطفی / خاطرات دانشمند شهید مصطفی احمدی روشن / رحیم مخدومی / شاهد / ۳۰۰۰ تومان
* محله‌های زندگی / برشی از زندگی لامعه لشکرلو / مریم برادران / روایت فتح / ۱۰۰۰ تومان
* حنانه / زندگی‌نامه داستانی / مریم برادران / روایت فتح / ۱۱۰۰ تومان

* درباره‌ی اینترنت / هیوبرت ال.دریفوس / ترجمه علی فارسی نژاد / ساقی / ۳۰۰۰ تومان
* اقناع سازی و ارتباطات اجتماعی / حجت‌اله مرادی / ساقی / ۲۸۰۰ تومان
* اینترنت و دین‌داری / نعمت‌الله کرم‌الهی – دانشگاه باقرالعلوم / بوستان کتاب / ۹۰۰۰ تومان

*دوستی‌های ابدی / به دوستی‌های‌مان بیشتر فکر کنیم / انتشارات قدس رضوی / ۱۰۰۰ تومان
* آیینه‌ام باش / فرهنگ دوستی در جامعه دینی / سیدمحمود مرویان حسینی / انتشارات قدس رضوی / ۱۰۰۰ تومان

نیمی از هجده کتاب بالا را برای بار چندم است که می خرم. کتاب خوب دستم نمی‌ماند. جریان دارد. می‌آید و می‌رود!

# ادبیات

# دوست

# رسانه

# رهبر

# فرهنگ

# نمایشگاه

  • ۳ نظر
  • جمعه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: کتاب
دیدن آدم‌های خوب، خستگی یک روز سخت و پر سر و صدا را از بین می‌برد.
اما فکر کنم عمر این کار ما هم تمام شد.
باید به دنبال شغل تازه‌ای باشم.

# دوست

# نمایشگاه

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: بداهه

ان‌شاءالله روز پنجشنبه (فردا) در همان غرفه‌ی همیشگی، میزبان دوستان خوبم که به بازدید از نمایشگاه کتاب می‌آیند خواهم بود.
به همین مناسبت شاید دوباره خواندن این نوشته‌ی قدیمی برایتان جالب باشد. نوشته‌ای که شاید نخوانده‌باشید:

درجه بندی یک نویسنده

# دوست

# نمایشگاه

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: بداهه

در این روزهای شلوغ
نیمه‌شبی
در ارتفاعات مجاور
ناگهان -بی‌مقدمه-
وارد زندگی من می‌شوی.
-نه این‌که قبلاً نبوده‌ای؛ قبلاً این‌همه پر رنگ نبوده‌ای-
بی‌آن‌که پرسیده باشم حرف می‌زنی؛
بی‌آن‌که خواسته باشم اعتماد می‌کنی؛
و همه‌ی سفره‌ی دلت را پهن می‌کنی جلوی آدمی که معلوم نیست جقدر می‌تواند کمکت کند.
*
زندگی من
در این سال‌ها
پر از آدم‌هایی بوده
که به من اعتماد داشته‌اند
و از دست من کاری برایشان بر نیامده.
*
توکل کن همسایه،
دعایت می‌کنم.

# توکل

# دوست

# قم

# واحد قم + حومه

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: بداهه

تو: یه حذف بدون اضافه توی حلقه‌ی دوستان نیازه... داغونم کرده... خیلی سخته...
من: رفیق دستمال کاغذی نیست که وقتی کثیف شد بندازیش دور. خود دانی!
تو: آخه خیلی‌ها اونی نیستن که فکر می‌کردم...
من: هیچ‌وقت هیچ‌کس اونی نیست که می‌خوای. رفیق ساختنیه؛ یافتنی نیست. حرف‌های تکراری...
تو: اگه تغییر نکنه، اگه نخواد که تغییر کنه چی؟ اصلاً شما کِی یکی از رفقاتون رو حذف می‌کردید یا می‌کنید؟
من: ... تصمیم حذف به این زودی گرفته نمیشه. چیزی که زیادش کمه، رفیق خوبه. آدم‌ها به مرور زمان تغییر می‌کنن. احتمال بده که در آینده اشتباهاتشون رو جبران کنن. هیچ رابطه‌ای رو به این راحتی قطع نکن. بذار راکد بمونه برای روز مبادا.

# دوست

# محمدم

  • ۷ نظر
  • سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: نغز
  • :: پیامک
یه چند تا ایمیل نظرخواهی برای چند سری از رفقا فرستادم. هیشکی هیشکدوم رو جواب نداده.
نمی‌دونم نظر ندارن، ایمیل ندارن، اینترنت ندارن، وقت ندارن، حوصله ندارن.
یه وقتایی حس می‌کنم زیادی جدی گرفتم.

# دوست

  • ۸ نظر
  • شنبه ۹ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: بداهه

تو: اگر می‌دونستی این مدت چقدر عکس‌های جهادی رو نگاه کردم، به دلتنگیم پی می‌بردی!
من: حاجی ببین من کِی گفتم. دیگه وقتِ زن‌گرفتن‌ت شده :)
تو: ;) یعنی زن بگیرم دیگه برای حسینیه و مردم چاه‌داشی هم دلتنگ نمیشم؟!
من: نمیگم دلتنگ نمیشی. اما تحمل‌کردنش آسون‌تر میشه.
تو: به فرض که شما درست بگی. کی میاد دخترش رو بده دست بنده؟ یعنی میشه؟ ;)
من: به هر حال هر کسی ممکنه اشتباه بکنه. حتی پدرخانم شما!
تو: خدا از دهنت بشنوه!

# دوست

# جهادی

# ازدواج

  • ۴ نظر
  • جمعه ۸ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: پیامک

...
دردمندی پیش شبلی می گریست
شیخ از او پرسید: «کاین گریه ز چیست؟»

گفت: «شیخا دوستی بود آنِ من
کز جمالش تازه بودی جانِ من

دی بمرد و من بمردم از غمش
شد جهان بر من سیاه از ماتمش»

شیخ گفتا: «شد دلت بی خویش از این
خود نمی باشد سزایت بیش از این

دوستی دیگر گزین این بار تو
کو نمیرد هم نمیری زار تو

دوستی کز مرگ نقصان آورد
دوستیِ او غمِ جان آورد

هر که شد در عشقِ صورت مبتلا
هم از آن صورت فتد در صد بلا

زودش آن صورت شود بیرون ز دست
او از آن دوری کند در خون نشست

هر که او صورت‌پرستی پیشه کرد
کی تواند این صفت اندیشه کرد

اهل صورت نفسِ شیطانی توست
اهل معنی جانِ روحانی توست

تَرکِ صورت گیر در عشقِ صفت
تا بتابد آفتاب معرفت

صورتت جز خلط خونی بیش نیست
مردِ صورت، مردِ دوراندیش نیست

هر چه آن از خلط و خون زیبا بود
مبتلای آن شدن سودا بود

چند گَردی گِرد صورت عیبجوی
حُسن در غیب است، حُسن از غیب جوی»
...

مقاله خامسه و عشرون
منطق الطیر
مرحوم فریدالدین عطار نیشابوری

# دوست

  • ۰ نظر
  • جمعه ۱۹ اسفند ۱۳۹۰
  • :: بیت

با دو تا رفیق خوب ناهار می خوری؛ گپ می زنی؛ میگی؛ می خندی؛ خدا رو شکر می کنی که حالشون خوبه و از یک سال قبل اوضاع شون رو به راه تره و برنامه های زندگی شون پیش میره و برای خودشون مردی شدن و تصمیم های مهمی برای آینده دارن.
*
البته همه جلو نمیرن. بعضی ها هم سقوط می کنن. یه جوری سقوط می کنن که هیچ جوری نمی تونی دستشون رو بگیری. هر چی میگذره بیش تر غرق میشن؛ دور میشن؛ گم میشن؛ دیگه نمیتونی پیداشون کنی.
خدا میدونه چقدر به قلبت فشار میاد وقتی رفیقی رو می بینی که فرو ریخته؛ تموم شده.
*
خدا رفیقاتونو براتون نگه داره. آمین.

# آزمون

# حبیب

# دوست

# پنجشنبه‌ها

  • ۴ نظر
  • پنجشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۰
  • :: بداهه
تو: رشد کرده‌ام؟
من: «شناخت خود» و «کنترل خود» از نشانه‌های رشد است.

# دوست

# تربیت

  • :: پیامک

نه تا یازده و نیم؛ دوازده تا یک و نیم؛ دو تا چهار؛ شش تا نه و نیم.
امامزاده، مسجد، ماشین، وزارت کشور!
*
چهار تا شش اما بی‌هدف توی میدان فاطمی قدم می‌زدم. روبروی ویترین کتاب‌فروشی -از جذاب‌ترین مکان‌های روی زمین- دستی روی شانه‌ام خورد و -با نامی که سال‌هاست متروک شده- صدایم کرد. «عبدالحمید» است؛ برادر «عبدالرحیم». چند سالی می‌شود ندیدمش. هر دو تغییر کرده‌ایم: جوانک خنده‌رویی بود که مویی به صورت نداشت و کتاب زیاد می‌خواند، حالا مردی شده‌است: عینک و محاسن و تیپ و شخصیت و ...
می‌گوید: سفید کرده‌ای -موهایم را می‌گوید- و ته لهجه‌ی مشهدی‌اش معلوم می‌شود. در یک شرکت نفتی مشغول حسابداری یا حسابرسی یا چیزی شبیه این‌هاست. به طعنه می‌گویم: پس پول نفت را شما می‌شمارید؟ و حاضرجواب -مثل همیشه، مثل برادرش- می‌گوید: ما فقط بشکه‌ها را می‌شماریم!
قدم می‌زنیم و گپ می‌زنیم و به حسابِ او آب انار می‌زنیم توی این سرما. فاصله‌ی بین دو جلسه‌ام خوب پر می‌شود.
*
چقدر بی‌معرفت شده‌ام. این همه آدمِ با محبت را از زندگی‌ام ریخته‌ام بیرون.

# آدم‌ها

# دوست

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۰
  • :: بداهه

همه‌ی این استکان‌ها خودش توی سینی ردیف شده؛ من کاری نکرده‌ام.
*
از چهارشنبه که میان‌برنامه‌ای جدید از رادیو معارف با شعری از مهرداد اوستا و صدای سالار عقیلی شنیدم، مدام به او فکر می‌کنم.
*
صبح جمعه، کنکور داده و نداده زنگ می‌زند؛ همین‌طوری، بی‌مقدمه، بی‌تعارف، بعد از چند ماه.
*
وسط بحث یک جورهایی دعوایمان می‌شود. از حرفش خوشم نیامده و ناخودآگاه از همه‌ی ابزارِ اعمال قدرتم استفاده می‌کنم؛ حریفِ زبانِ من نمی‌شود.
*
همان چهارشنبه می‌خواستم این تصنیف را بگذارم که بشنود و بهانه‌ای بشود که مراودت‌های قدیم تازه گردد. حالا با انگیزه‌ای مضاعف این چکامه‌ی دل‌انگیز را تقدیم می‌کنم به حاجی‌ترین ققنوس سال‌های پایانی دهه هشتاد:

 

با من بگو

 

 

# اداره

# دوست

# رازدل

# ققنوس

  • :: بشنو
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون