صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۲۷۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوست» ثبت شده است

کلاغه امروز دو تا خبر ناراحت کننده از وضعیت درسی دو تا از دوستان رو بهم رسوند.
خب نباید کلاغه رو ملامت کرد. اما کاش زودتر گفته بود.
کاش می‌تونستم کاری بکنم.



پ.ن.۱
برادر بزرگ‌تر که باشی، نگرانی می‌شود عنصر جدایی ناپذیر زندگی.

پ.ن.۲
گفته بودم که صبر من زیاده. حالا دیدی دیر شد؟

# برادر

# دوست

  • ۱ نظر
  • دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۲
  • :: بداهه

تاریخ اسلام

در این سال‌ها چند بار دوستان متعددی از من درباره‌ی سیر مطالعاتی تاریخ اسلام نظر خواسته‌اند و به فراخور نیاز آن‌ها هر بار کتاب یا کتاب‌هایی را معرفی کرده‌ام.
امروز در پایگاه خوب و روزآمد «سخن تاریخ» این سیر مطالعاتی را دیدم و بسیار پسندیدم. هر چند که من فقط اندکی از این کتاب‌ها را خوانده‌ام. اما با کمی تحقیق مطمئن شدم که مجموعه‌ی خوبی را معرفی کرده‌اند. مجموعه‌ای کامل که معتبرترین و کم‌غلط ترین کتاب‌های تاریخ اسلام در زمان ما را در بر می‌گیرد.
«تاریخ‌نگاری اسلامی با گرایش شیعی» علمی پیشرو و تازه نفس است و دستاوردهای مورخین شیعه در دهه‌های اخیر بسیار قابل توجه بوده است. این نکته را از عدم حضور بسیاری از کتاب‌های مشهور تاریخی قدیمی در این فهرست در می‌یابید.

دریافت فهرست سیر مطالعاتی تاریخ اسلام

# اهل بیت

# تاریخ

# دوست

  • ۲ نظر
  • يكشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۲
  • :: کتاب

هفته‌ی دل‌سوزاندن‌ها شروع شده.
شبیه مرغک زاری نشسته‌اند روبروی حرم و پیامک می‌فرستند.
نه یک نفر، نه دو نفر، ...

*
دو سال است مشهد نرفته‌ام. دو سال.

# مشهدالرضا

# دوست

  • ۲ نظر
  • سه شنبه ۱ بهمن ۱۳۹۲
  • :: پیامک

مهمانان محترم وقتی
به جای سه نفر، چهار نفر بیایند؛
به جای ساعت چهار، ساعت هشت بیایند؛
به جای محل کارم، به منزل بیایند؛
به جای موضوع تربیت مدرسه‌ای به موضوع تربیت فرزند بپردازند؛

حتماً شام هم باید عدسی با قارچ بخورند، نه ماکارونی با ته دیگ سیب‌زمینی.

*
با تشکر از رضا،‌ حسین، محمدرضا و محمدحسن.

# دوست

# ستاد

# ققنوس

# قم

# واحد قم + حومه

  • :: بداهه

نماز جماعت را به امامت من می خوانیم: یکی چشم ندارد، یکی دست ندارد، یکی کمر. برای اولین بار در تاریخ ده ساله ی رفاقتمان سه تایی یک جا جمع شده ایم.
آقای حاجی در سی سالگی آمده است قم برای خدمت مقدس زیر پرچم و همین یکی دو ساعت فرصت داریم که مجردی با هم باشیم: بی قید و غمگین. از حاجی مندلی که جدا می شویم تا وقتی جلوی پادگان پیاده اش می کنم و می زنم به چاک جاده، بی تکلف و بی تعارف حرف می زنیم. چیزهایی می گویم که به هیچ کس نگفته ام و نمی توانم بگویم و از او کمکی می خواهم که از هیچ کس نخواسته ام و نمی توانم بخواهم.
*
توصیه می کنم شما هم طوری زندگی کنید که وقتی هم سن و سال من شدید یک آقای حاجی داشته باشید.
خدا همه ی حاجی ها را برای همه سیدها حفظ کناد.
آمین.

# جهادی

# حاجی

# دوست

# زندگی

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۲
  • :: بداهه

هزاره ص


من چی میگم؟
واقعاً لازم است توضیح بدهم که چرا تصمیم گرفتم برای خودم و این کلبه‌ی محقر درویشی نوشابه باز کنم؟ یا این‌که همان مصرع نوشته‌ی افتتاحیه‌ی صاد در بهمن ۸۸ (اول ربیع المولود چهارسال پیش) برای تشریح این موقعیت مضحکی که در آن قرار دارم کافی است؟
در یک جمله بگویم که برای من «صاد» بهانه‌ی با شما بودن است و امروز -به روایت ماه- چهار سال تمام از تولد این بهانه‌ی شیرین می‌گذرد. «هزاره‌ی صاد» بار دیگر این بهانه را جان می‌دهد و مزه‌ی با هم بودن را به همه‌مان می‌چشاند.

این بلبله چی میگه؟
«یک خط عمودی و سه تا دایره در مقابلش» این تصور شما از شکل هزار است: «۱۰۰۰»؟ اشتباه می‌کنید.
تصویری که از هم‌اکنون به مدت نامعلومی در بالاصاد مشاهده می‌کنید، تصویری از هزار است. دانشمندان ثابت کرده‌اند که هزار، شباهنگ، عندلیب، هزاردستان یا همان بلبل خودمان قطعاً همین شکلی است و کاربرد آن در این مکان خیلی هم ایهام دارد.
معرفی می‌کنم:
بچه‌ها -> بلبل
بلبل -> بچه‌ها
آن عبارت بعلاوه چهارده هم که در سربرگ این ویژه‌نامه می‌بینید هیچ معنی بدی ندارد و نشان می‌دهد که بیش از چهارده نفر در تهیه‌ی «ویژه‌نامه هزاره‌ی صاد» مشارکت کرده‌اند.

شما چی میگید؟
توضیحات زیادی دارم که به این یادداشت‌ها اضافه کنم.
شاید اگر حال بیش‌تر یا کار کم‌تری داشتم می‌نشستم و برای تک‌تک‌شان جوابیه، تکذیبیه یا اخوانیه‌های مفصلی می‌نوشتم. اما حالا وقت گذشته‌است و هلال باریک ماه ربیع در آسمان است و خوانندگان صاد حتی پیامکی پیگیر هستند که هزاره چه شد؟ لذا در لابلای یادداشت‌ها فقط آن‌جا که مداخله ضروری بوده است در میان دو قلاب [ ] با توضیحات مختصری به محضرتان شرفیاب شده‌ام.
پیوندهای میان‌متنی فراوانی هم در این ویژه‌نامه هست که به انتخاب دوستان از نوشته‌های برگزیده‌ی صاد هستند. زحمت کلیک بر روی آن‌ها را اگر بکشید احتمالاً سفری در زمان و مکان خواهید داشت.
*
برخی از دوستان یادداشت‌های‌شان را به زبان خوش و سر وقت فرستادند که دم‌شان گرم!
برخی دیگر با اصرار فراوان و فشارهای پیامکی: «یادداشتت برسه!  ستاد برگزاری هزاره صاد» نوشته‌هایشان را رساندند که روح‌شان شاد!
و برخی عذر خواستند و به زمان دیگری حواله کردند که یادشان گرامی!

طبیعتاُ جایزه‌ای که قرار بود با مشارکت «روابط عمومی و امور بین الملل واحد قم و حومه» تقدیم کنیم، اهدا می‌شود به یادداشت برگزیده‌ی این ویژه‌نامه که می‌گذارم به انتخاب خودتان. در نظرات بفرمایید که چه کنیم؟
*
یادداشت‌ها را بر اساس زمان ارسال آن‌ها یا به ترتیب قد نویسندگان مرتب نکرده‌ام. بلکه به رسم فهرست پیوندهای مرصاد احتمالاً به ترتیب سن نویسندگان‌شان، آن‌ها را زیر هم چیده‌ام. از دوستان هم‌سن و سال عاجزانه تقاضا دارم با هم دعوا نکنند.
در ذکر اسامی نویسندگان هم به اختصار اکتفا کرده‌ام که حکما گفته‌اند: «آن چه عیان است؛ چه حاجت به بیان است؟» و سپس افزوده‌اند: «فضول هرگز نیاسود» [یا یه همچین چیزی]
بیت:
اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده‌تر بود
بفدایتان

# برادر

# حبیب

# دوست

# راغب

# سید

# سین

# صاد

# ققنوس

# محمدم

  • :: بداهه

تویی
آن غرقه به خونی
که
بزرگ شهدایی
تو
عزیز دل زهرا (س)
تو
حسین (ع)
خون خدایی

دریافت

*
بیست سال با این نوای حسین فخری اشک ریخته‌ام؛ بارها و بارها.

# اهل بیت

# هیأت

# دوست

  • :: بشنو

هیچ چیزی
جای
بعضی چیزها را نمی‌گیرد.

# دوست

  • :: نغز

دنیای مجازی، نگاشت ناقصی از دنیای حقیقی است.
آدم‌های دنیای مجازی گاهی اوقات باید پایشان را به دنیای حقیقی بگذارند؛ کتاب بخوانند؛ راه بروند؛ حرف بزنند؛ ببینند و دیده شوند؛ تا مبادا یادشان برود که دنیای مجازی نگاشت ناقصی از دنیای حقیقی است: دوستی‌هایش و دانستنی‌هایش.
*
حالا که هوا کم کم سرد شده، فصل پنجم حلقه کم کم دارد گرم می‌شود. (دبلیو)
کاش قدر هر لحظه‌اش را بدانیم.
گاهی حاشیه‌ها مهم‌تر از متن است.

# حلقه

# دوست

# پنجشنبه‌ها

# رسانه

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۷ آذر ۱۳۹۲
  • :: بداهه
سه شنبه: قم - تهران
چهارشنبه: تهران - قم
پنجشنبه: قم - تهران
جمعه: تهران - قم

*
با تشکر از ایمان، مهدی، سجاد و دسته‌های محترم عزاداری در شهر قم، هیئت ثارالله و هیئت محبین اهل بیت علیهم السلام

# اهل بیت

# دوست

# سین

# قم

# هیأت

# واحد قم + حومه

  • :: بداهه
این همه مجتبی، این همه ملاقات و این همه حرف فقط در یک روز
*
مجتبای اولی همان مجتبای جلوه است. بلندآواز و میان تهی. تهدیدش کردم به حبس و شلاق و این که اگر روزی بتوانم او را با چوب خواهم کشت.
*
مجتبای ثانی مجتبای پهلوان است. صبور و نرم. قبل از این که سوال کند، پاسخش را کادوپیچ تحویلش دادم. میان شگفتی «دریافت جواب بدون سوال» و خوشحالی «یافتن پاسخ سوال بی‌جواب» مانده بود.
*
مجتبای ثالث مجبای میزبان است. مجتبای امام جماعت پنجشنبه شب ها. مجتبای سر سلسله. مجتبای سلاله ی نبی. مجتبای معلم. مجتبای پدر.
*
و میثم را آن وسط ها دیدم. دانش جو، هنرمند و با دغدغه. از رویش‌های دیم این انقلاب.
*
و نفرات دیگری که باید «ساختن خود» را بر «ساختن جامعه» اولویت دهند.
*
تو نیستی
و جای خالی نبودنت
تیر می‌کشد...

# آدم‌ها

# حلقه

# دوست

# سید

# میم.پنهان

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۹ آبان ۱۳۹۲
  • :: بداهه

امروز بالاخره برای کارهای فارغ‌التحصیلی رفتم دانشگاه. یک جدول دو در پنج دادند دستم که باید همه‌ی آزمایشگاه ها و کتابخانه‌ها و سایر بخش های دانشگاه مهر می زدند و عدم سوء پیشینه‌ام را تأیید می کردند. بهانه‌ای شد تا در روز آخر تحصیل، با بخش‌های مختلف دانشگاهی که دو سال به‌صورت غیرحضوری در آن درس خواندم آشنا شوم!
*
اردیبهشت هشتاد و چهار با امین و رضا رفتیم یزد تا من کار تسویه‌حساب دانشگاه را انجام بدهم. به بهانه‌ی پر کردن همان جدول دو در پنج، سه روز گردش علمی کردیم و کلی تفریحات سالم زدیم به بدن.
چه روزهای خوشی بود. برای انجام نصف روز کار اداری من، دو نفر دیگر هم پایه می‌شدند که هم‌سفر شوند و به تماشا بیایند. یادم هست که در آن خانه‌ی باستانی دو شب مهمان امیر بودیم و حتی مقداد هم از یک جای دیگری خودش را به ما رساند.
*
امروز معلوم شد که برای نهایی شدن مراحل فارغ‌التحصیلی باید به یزد بروم و اصل مدرک کارشناسی را بگیرم و برای قم بیاورم. برنامه‌ریزی کردم که یک روز صبح تنهایی با قطار تندرو بروم و عصری برگردم.
حالا که این را می نویسم به این فکر افتادم که: چرا تنهایی؟

# امین

# دانشگاه

# دوست

# سفر

  • ۱ نظر
  • دوشنبه ۶ آبان ۱۳۹۲
  • :: بداهه
  • :: یزد
عصری بعد از نه ماه محمدحسن را می‌بینم و مفصل حرف می‌زنیم.
دردمند و سربلند.

# پنجشنبه‌ها

# دوست

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۲
  • :: بداهه

بعد از ظهر پنجشنبه، خیابان ولیعصر، بالاتر از پارک ساعی
جای پارک در سایه، خیابان خلوت، دفتر آرام و زیبا
همین‌ها کافی است تا این دیدار را به فال نیک بگیری.
معماری دلنشین، جوان‌های فعال و مذهبی، چای خوش طعم، تولیدات قوی و ممتاز، کار تیمی و حرفه‌ای، افق روشن و رفیقی که از او چیزهای بسیاری آموخته‌ای.
فی الجمله به قول سعدی «زبان از مکالمه او در کشیدن قوّت نداشتم و روی از محاوره او گردانیدن مروّت ندانستم که یار موافق بود و ارادت صادق»
هر چند که جلسه در ابتدا فقط برای تجدید دیدار و خوش و بشی دوستانه بود، اما خوشبختانه من برای ادامه‌ی آن «دستور جلسه» داشتم و الحمدالله بعد از چند سال بلاتکلیفی تصمیم‌های خوبی برای ادامه‌ی یک همکاری اخوینی گرفتیم.
حس خوب برداشته شدن یک بار سنگین از دوش، حس خوب تماشای رشد یک رفیق، حس خوب پینگ‌پونگ بازی کردن با دو راکت، حس خوب خوردن کیک در جشن تولد، حس خوب تنفس و حس خوب چشیدن ثمره‌ی صبر کردن.
درود خدا بر او که فرمود: «خداوند ادامه‌ی دوستی دیرینه را دوست دارد. پس آن را ادامه دهید.» و فرمود: «صبر کلید گشایش‌هاست.»

# دوست

# رسانه

# مجیدم

# پنجشنبه‌ها

  • ۴ نظر
  • پنجشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۲
  • :: بداهه

از دهم آذر هشتاد و پنج تا اول شهریور نود و دو؛
هفت سال برای تعبیر یک خواب صبر کردن:
شیرین؛
مثل سوره یوسف
...هَذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقًّا...

*
این عصر جمعه هم به همنشینی با یک خانواده‌ی جوان و سر حال به سر آمد و خواب هفت ساله‌ی من تعبیر به خیر شد.
اگر خدا توفیق بدهد دوست دارم این سیر را تا چهل خانواده ادامه بدهیم.

شاید لازم باشد برچسب جدید«جمعه‌ها» را به صاد اضافه کنم.

# ازدواج

# اصغرثانی

# خانواده

# دوست

  • ۰ نظر
  • جمعه ۱ شهریور ۱۳۹۲
  • :: بداهه

بر اساس آمارهای رسمی حدود ۶ میلیون نفر از ۷۶ میلیون جمعیت ایران را سادات تشکیل می دهند. شاید تعجب کنید؛ اما جمعیت سادات -یعنی فرزندان باقی مانده از حضرات معصومین علیهم‌السلام- در جهان تا ده برابر این رقم تخمین زده می‌شود و گروه زیادی از این عده از پیروان اهل سنت هستند! برخی تحقیقات پراکنده ژنتیکی هم نشان داده است که حداقل پنجاه درصد این جمعیت دارای جد واحدی هستند و این یعنی تصدیقِ عینیِ تفسیرِ کلمه‌ی مبارک «کوثر» در تقابل با کلمه «ابتر» در قرآن کریم.
*
همین روزها منتظرش بودیم. صبح خبر می‌رسد که به دنیا آمده. آقا «سید محمد مهدی» فرزند آقا «سید مجتبی».
حدس می‌زنم که سرش شلوغ باشد. پس تا آخر شب که حتماً تنها می‌شود و بی‌کار صبر می‌کنم. مفصل پشت تلفن می‌خندیم. کنایه می‌زند که به جمع پدرهای مقدس پیوسته و جواب می‌دهم که اگر شما پدرمقدس شده باشی پس بنده رسماً خود عالیجناب پاپ هستم!
همان‌جا پیش بینی می‌کند که سوژه ی امروز صاد باشد. واقعاً کدام وبلاگ‌نویس مشنگی موضوع به این خوبی را بی‌خیال می‌شود؟

# اهل بیت

# تولد

# دوست

# زندگی

# سید

  • ۱ نظر
  • يكشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۲
  • :: بداهه
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون