صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

برای پرورش خلاقیت بچه‌های مقطع راهنمایی (سابق!) معمولاً از بازی‌های ریاضی کمک می‌گیرند. پیشنهاد من به طور خاص «سودوکو» است. نکته‌ی قابل توجه در این بازی برای من این است که این بازی اصلاً یک بازی ریاضی نیست. بلکه یک بازی استراتژیک و خلاقانه برای حل مسأله است که بجای اعداد یک تا نه می‌شود ۹ تا میوه یا ۹ تا رنگ در نظر گرفت و بازی را انجام داد.
در حقیقت بازیکنان این بازی از هیچ کدام از مهارت های ریاضی -حتی مهارت‌های اولیه‌ی جمع و تفریق- برای حل مسأله استفاده نمی‌کنند. بلکه باید به شیوه‌های گوناگون و با استراتژی‌های مختلف به جدول حمله کنند و سعی کنند از میان احتمالات موجود، درست‌ترین‌ها را برگزینند.
از جمله ویژگی‌های سازنده‌ی این بازی آن است که وقتی آن را ترک می‌کنید و به سراغ زندگی‌تان می‌روید هرگز و در هیچ لحظه‌ای موضوع آن ذهن شما را مشغول نمی‌کند -هر چند که ممکن است وسوسه‌ی انجام آن با شما باشد- اما آن‌چه از این بازی آموخته‌اید ناخودآگاه در فرایند زندگی‌تان وارد می‌شود.
«خلاقیت» و «مهارت حل مسأله» از جمله چیزهایی که مدارس معمولاً یاد نمی‌دهند. اگر تا بحال امتحان نکرده‌اید توصیه می‌کنم حتماً با مداد امتحان کنید. البته این سایت خوب را هم ببینید.

# تربیت

# مدرسه

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴
  • :: بداهه

امشب برای هفتمین سال پیاپی توفیق پذیرایی از زائران کریمه اهل بیت علیهم‌السلام را در واحد قم و حومه پیدا کردم. هفت‌ساله شدن این رسم به معنی قیمتی شدن این رفاقت‌هاست.

به همین مناسبت از برچسب #واحد قم + حومه رونمایی می‌کنم. چه خاطرات جالبی در مرور نوشته‌های این موضوع زنده می‌شود.

*
با همراهی برادرانم محمدرضا، سجاد، آقا مهدی، مهدی، محمدرضا، مهدی الف، محمدحسن و مسعود.

# افطار

# برادر

# رمضان

# سین

# محمدم

# واحد قم + حومه

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۴
  • :: بداهه

شاید باورتون نشه. ولی این‌جا اون‌قدر هوا گرمه که گل‌های «آفتاب‌گردان» تبدیل شدند به گل‌های «از آفتاب روی‌گردان». همه پشتشون رو کردند به جهت تابش نور!
خدا جهنم رو بخیر بگذرونه.

پ.ن:
ظهر تابستان است...

# قم

  • :: بداهه
  • :: نغز

آهای جوون‌ها، نوجوون‌ها!
باور کنید هر کاری که امروز در دنیای سایبر می‌کنید ذخیره می‌شه و بعد از گذشت سال‌ها بخش زیادیش کاملاً قابل ردیابیه.
اگر شما هم مثل من امروز سعی می‌کردید که برای امر خیر یکی از رفقا، کمی درباره‌ی عروس خانم تحقیقات از راه دور اینترنتی انجام بدید،‌ و با کمی زحمت و دقت حتی می‌تونستید پست‌های محرمانه و رمزدار وبلاگ طرف رو باز کنید؛ حتماً در انتشار هر چیزی از خودتون بیشتر دقت می‌کردید.
از ما گفتن بود.

# ازدواج

# دوست

# سواد رسانه‌ای

  • :: بداهه

پارسال جایی من را دعوت کردند برای افطاری. با این‌که عذری نداشتم، بهانه‌ای آوردم و نرفتم. عزیزی شنیده بود که دعوت را رد کرده‌ام و خیلی ناراحت شده بود که وقتی بزرگواری از شما دعوت می‌کند نباید بی‌محلی کنی.
چند ماه پیش هم از همان جا هدیه‌ای برایم فرستادند که بسیار ارزشمند و عجیب بود. در شرایطی قرار گرفتم که چاره‌ای جز قبول کردن هدیه نداشتم. اما تقریباً عمده‌ی آن را به رسانه‌ای ترین شکل ممکن به دیگران بخشیدم.
چند روز پیش دوباره مثل پارسال تماس گرفتند و دعوت کردند برای افطار امشب. فقط چند ثانیه فرصت داشتم که فکر کنم و جواب بدهم. هم ناراحتی پارسال آن عزیز و هم هدیه‌ی چند ماه قبل ناچارم کرد که بپذیرم و بروم.
*
نماز خواندم؛ افطاری را -اندک و به قدر ضرورت- خوردم؛ کمی قرآن خواندم و بیرون آمدم. در حقیقت فقط حاضری زدم تا جلوی حرف و حدیث بعدش را بگیرم.
خوشحالم که پارسال تصمیم درستی گرفتم و امسال هم درست‌ترین رفتار را انجام دادم...
خدا عاقبت ما را بخیر گرداند.

# قم

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۴ تیر ۱۳۹۴
  • :: بداهه

اگر حوصله می‌کردم مطلب مفصلی می‌نوشتم درباره‌ی عادت‌های کوچکی که می‌تواند ماه رمضان ما را پربارتر کند.
فعلاً تا دیر نشده همین را بگویم که اگر سرتان برای بگو مگو درد می‌کند و می‌توانید با خانواده چانه‌زنی کنید، لطفاً تلاش برای حذف کردن تلویزیون از سفره‌ی سحری و جایگزینی آن با رادیو را در اولویت بگذارید.
به شکل حیرت‌انگیزی بازدهی مادی و معنوی سحر را افزایش می‌دهد. حتماً امتحان کنید.

# رسانه

# رمضان

  • ۵ نظر
  • چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۹۴
  • :: بداهه
  • :: نغز
از امروز دو روز در هفته در زیرزمین یکی از مساجد یکی از محله‌های پایین‌شهر برای هفت هشت نفر از بچه‌های سیزده-چهارده ساله، مبانی سواد بصری می‌گویم.
ساعت چهار بعدازظهر، گرمای چهل و پنج درجه، ماه رمضان، پانزده کیلومتر رانندگی رفت و بیست و پنج کیلومتر رانندگی برگشت، بی‌مزد و منت.

این رنج ممتد را مثل سال قبل و سال قبلش بی‌حاصل بر خودم هموار کرده‌ام که چه؟ قرار است چه چیزی را به خودم ثابت کنم؟

# توکل

# قم

# کانون

  • :: بداهه

نقل قول مشهوری از ناپلئون هست که گفته: «مردم یک کشور به جای آب و نان، طالب غرور و افتخار هستند.»
فارغ از این‌که انتساب این قول به جناب بناپارت چقدر صحت داشته باشد، بدیهی است که این جمله‌ی راهبردی در طول تاریخ بارها مورد استفاده‌ی استعمارگران قرار گرفته.
من که اساساً به ذات ورزش مدرن بدبینم. شما لااقل حواستان باشد «آب نبات چوبی» در عوض «دُر غلتان» در جیب‌تان نگذارند.

# غرب

# فرهنگ

# ورزش

  • :: بداهه

امروز یکشنبه چهارم ماه رمضان، بعد از نماز صبح یکی دو ساعتی خوابیدم.
رخصت دیدار و گفتگو با شما بعد از سال ها در همین خواب نصیبم شد.
چه خواب شیرینی بود.
هادی عزیز
آدمی که قدر امروزش را نداند، مجبور است مثل من در رویاهای دیروزش زندگی کند.
تمام.

# رؤیا

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۴
  • :: پریشان
  • :: پیامک
  • :: یزد
  • ۰ نظر
  • جمعه ۲۹ خرداد ۱۳۹۴
  • :: بداهه
اخوی محترم امروز رسماً اسباب و اثاث زندگی در تهران را برچیدند و در مرزهای جنوبی شهر مقدس قم رحل اقامت افکندند.
اگر زندگی را به مثابه بازی شطرنج در نظر بگیری، حالا نوبت حرکت من است.
*
اما زندگی شطرنج نیست. زندگی کوهنوردی است.
پس حالا نوبت حرکت شماست.

# خانواده

# قم

# هجرت

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۴
  • :: بداهه

از میان همه‌ی بازتاب‌های تشییع شهدای غواص در تهران، این حاشیه‌نگاری مستند، خواندنی و در عین‌حال باورنکردنی از یک وبلاگ‌نویس آشنا را تاریخ‌ساز‌تر یافتم:

قلب های تشنه

بر خلاف تصور غالب، تاریخ را این روایت‌های غیر رسمی می‌سازند؛ نه گزارش‌های خشک مجلس‌آرا.
مستدام باد!

# تاریخ

# تهران

# دوست

# راغب

# شهید

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴
  • :: بداهه

طبق معمول مقاله‌ی هیجان‌انگیزی در ترجمان منتشر شده‌است: قدرت، جنسیت و کفش پاشنه بلند
سال‌هاست که موضوع «کفش پاشنه بلند» به عنوان نمونه‌ی یک بلاهت همه‌گیر وارداتی برایم جذابیت پیدا کرده است. در این مقاله به اجمال تاریخچه‌ی این پدیده‌ی مبتذل غربی آمده‌است.
عجله و شتاب تمدن غرب برای فاصله گرفتن از عقلانیت و دامن زدن به شهوات -حتی از قرن نوزدهم تا امروز- در زمانه‌ای که داد عقلانیت و تفکر غربی گوش فلک را کر کرده، شگفت‌انگیز است:

در قرن نوزدهم ... پاشنه‌ها ارتباط خود با عدم عقلانیت زنانه را حفظ کردند. یک مخالفِ حق رأی عمومی [یعنی حق رأی برای عموم زنان و مردان] در سال ۱۸۷۱ در نیویورک تایمز نوشت: «حق رأی عمومی! حق داشتن منصب! به ما یک زن نشان دهید که آن قدر ذوق و سلیقه داشته باشد که هم لباس زیبایی بپوشد و هم تا خیابان پنجم با کفشی پیاده روی کند که راحتی و پاهای او را نابود نکند.»

پی‌نوشت:
مخاطب صاد هرگز بانوان نبوده‌اند. برادران عزیزم این یک استثناء را ندیده بگیرند لطفاً. ممنون.

# سبک زندگی

# غرب

  • ۲ نظر
  • دوشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۴
  • :: روایت امروز

قبلاً هم پیش آمده بود. اما فکر نمی‌کردم مشکل از من باشد.
برادری تماس گرفته و مشورتی خواسته. گفتگویمان که تمام شده، پیامک فرستاده که: «لطفاً رسانه‌ای نکنید این مطلب را...»
یعنی من این‌همه آدم دهن‌لقی هستم؟ یعنی بر فرض که من چیزی از گفتگوهایم با آدم‌ها را در صاد منتشر کنم؛ کی شده که نام ببرم از آن‌ها و یا تا وقتی که وقتش نبوده،‌ جوری بگویم که کسی بغیر از آنان که چیزی از ماجرا می‌دانستند از آن مطلع بشوند؟

تا به حال موردی داشته‌ایم؟

# دوست

# صاد

  • ۲ نظر
  • يكشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۴
  • :: بداهه

برای اولین بار در تاریخ یک دهه معلمی یه نفر تونست توی درس و امتحان من نمره‌ی زیر ده بگیره!
امتحان تاریخ پایان ترم گرفتم از پرسش‌های نمونه‌ی آخر درس‌ها، دانش آموز نمره‌ش شده ۵.۷۵ . رفتیم با مسئول آموزش مدرسه نشستیم پای سیستم حساب کردیم که اگر ۸ بشود واحد را پاس کرده. (جمع نمره مستمر و پایانی اول و دوم با ضریب فلان حداقل باید بشود صد!)

مسخره‌ترین قسمتش این بود که باید می‌گشتم از بین جواب‌های خالی و غلط دو نمره ارفاق می‌کردم.

# امتحان

# مدرسه

# کلاس

  • ۰ نظر
  • شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۴
  • :: بداهه

یکی از رفقا پیشنهاد داد که همدیگر را ببینیم. نظرش روی اقدامات رزمی و بزمی از قبیل کوه و استخر و جوج و غیره بود. گفتم برنامه‌ای بذار که کمی با هم گفتگو و موأنست و مؤاخات داشته باشیم.
بعد از ده‌ها پیامک رفته و آمده، در نهایت عصر پنجشنبه دوقلوها را برداشتم و با دو تا از رفقا رفتیم پارک و پنج نفره صفا کردیم.
حالا امروز صبح پیامک فرستاده:
-:یه سؤالی ذهنم رو درگیر کرده. الان به کدوم قسمت از برنامه دیشب میگیم «مؤاخات»؟
جواب دادم:
-: سوال خوبیه. به اون قسمتی که بچه ها به شما می‌گفتند: «عمو»!

# برادر

# سین

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • جمعه ۲۲ خرداد ۱۳۹۴
  • :: پیامک
  • :: پدر مقدس
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون